ابن براق خان. مؤلف حبیب السیر در بیان وقایع دولت غازان خان آرد: در سال اوّل از جلوس غازان خان از جانب خراسان خبر آمد که اجای ولد براق خان با فوجی از سپاه توران از آب آمویه عبور نمود و امرا و لشکریان آن حدود تاب مقاومت او ندارند و به امداد خدام موکب غازانی امیدوارند و چون غازان خان میدانست که دفع آن فتنه جز ببازو و اقتدار امیر نوروز تیسیر نخواهد پذیرفت، او را با سپاهی بلاانتها بجانب خراسان روان فرمود و در آن زمان لشکر اجای تا حدود مازندران رانده بودند و قتل و غارت مینمودنداما چون از وصول نوروزبیک خبر یافتند و امیر نوروز با جنود دشمن سوز، شب و روز از عقب آن جماعت طی مسافت کرده، در حدود هرات بدیشان رسید و بضرب تیغ و سنان خلقی را بر خاک هلاک افکنده، بقیهالسیف را بگریزانید و متعاقب در حرکت آمده تا وقتی که مخالفان از آب آمویه عبور کردند، بازگشت. رجوع به حبط ج 2 ص 50 شود ابن هلاکو، اولین از سلسلۀ ایلخانیان ایران. مادر او اربقاق ابکجی دختر تنکیر گورکان. رجوع به حبط ج 2 ص 34 شود
ابن براق خان. مؤلف حبیب السیر در بیان وقایع دولت غازان خان آرد: در سال اوّل از جلوس غازان خان از جانب خراسان خبر آمد که اجای ولد براق خان با فوجی از سپاه توران از آب آمویه عبور نمود و امرا و لشکریان آن حدود تاب مقاومت او ندارند و به امداد خدام موکب غازانی امیدوارند و چون غازان خان میدانست که دفع آن فتنه جز ببازو و اقتدار امیر نوروز تیسیر نخواهد پذیرفت، او را با سپاهی بلاانتها بجانب خراسان روان فرمود و در آن زمان لشکر اجای تا حدود مازندران رانده بودند و قتل و غارت مینمودنداما چون از وصول نوروزبیک خبر یافتند و امیر نوروز با جنود دشمن سوز، شب و روز از عقب آن جماعت طی مسافت کرده، در حدود هرات بدیشان رسید و بضرب تیغ و سنان خلقی را بر خاک هلاک افکنده، بقیهالسیف را بگریزانید و متعاقب در حرکت آمده تا وقتی که مخالفان از آب آمویه عبور کردند، بازگشت. رجوع به حبط ج 2 ص 50 شود ابن هلاکو، اولین از سلسلۀ ایلخانیان ایران. مادر او اربقاق ابکجی دختر تنکیر گورکان. رجوع به حبط ج 2 ص 34 شود
ال ناجی جهم بن مسعود، از اشراف مرو بود و در آنجا منزلتی داشت و در ف تنه ضحاک بن قیس به سال 128 هجری قمری کشته شد، رجوع به جهم بن مسعود شود لقب ابراهیم بن نافع الجلاب بصره ای است، وی از رواه حدیث است و از مبارک بن فضاله و عمر بن موسی الوجهی و دیگران روایت کرده است، (از سمعانی) سالم بن هلال ملقب به ناجی از راویان خبر است، وی از ابوالصدیق ناجی روایت کرده است و یحیی بن سعیدالقطان از او روایت کرده است، (از سمعانی) ابوالصدیق بکر بن قیس الناجی از اهالی بصره و از رواه است و به سال 180 هجری قمری درگذشته است، (از انساب سمعانی)، رجوع به بکر بن قیس شود آلبینو، مستشرق ایتالیائی است که رسائل ابن سینا را به سال 1897 میلادی به زبان ایتالیائی ترجمه کرد، (از اعلام المنجد) ابن محمد قفطانی، از خوش نویسان قرن سیزدهم هجری است، رجوع شود به فهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپه سالار ج 2 ص 621 لقب ابوعبیده، (منتهی الارب)، ابوعبیده بکر بن الاسود از روات حدیث است، (الانساب سمعانی) لقب ابوالحسن میمون بن نجیح از رواه است و از حسن بن ابی الحسن روایت میکند، (سمعانی) لقب سلیمان بن الاسود است و اهل بصره و از راویان حدیث، (از سمعانی) لقب ابوصدیق بکر بن عمر، (منتهی الارب)، یکی از محدثان است لقب ریحان بن سعید، (منتهی الارب)، محدثی است لقب ابوالمتوکل علی بن داود، (منتهی الارب) از القاب حضرت نوح است، (ناظم الاطباء)
الَ ناجی جهم بن مسعود، از اشراف مرو بود و در آنجا منزلتی داشت و در ف تنه ضحاک بن قیس به سال 128 هجری قمری کشته شد، رجوع به جهم بن مسعود شود لقب ابراهیم بن نافع الجلاب بصره ای است، وی از رواه حدیث است و از مبارک بن فضاله و عمر بن موسی الوجهی و دیگران روایت کرده است، (از سمعانی) سالم بن هلال ملقب به ناجی از راویان خبر است، وی از ابوالصدیق ناجی روایت کرده است و یحیی بن سعیدالقطان از او روایت کرده است، (از سمعانی) ابوالصدیق بکر بن قیس الناجی از اهالی بصره و از رواه است و به سال 180 هجری قمری درگذشته است، (از انساب سمعانی)، رجوع به بکر بن قیس شود آلبینو، مستشرق ایتالیائی است که رسائل ابن سینا را به سال 1897 میلادی به زبان ایتالیائی ترجمه کرد، (از اعلام المنجد) ابن محمد قفطانی، از خوش نویسان قرن سیزدهم هجری است، رجوع شود به فهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپه سالار ج 2 ص 621 لقب ابوعبیده، (منتهی الارب)، ابوعبیده بکر بن الاسود از روات حدیث است، (الانساب سمعانی) لقب ابوالحسن میمون بن نجیح از رواه است و از حسن بن ابی الحسن روایت میکند، (سمعانی) لقب سلیمان بن الاسود است و اهل بصره و از راویان حدیث، (از سمعانی) لقب ابوصدیق بکر بن عمر، (منتهی الارب)، یکی از محدثان است لقب ریحان بن سعید، (منتهی الارب)، محدثی است لقب ابوالمتوکل علی بن داود، (منتهی الارب) از القاب حضرت نوح است، (ناظم الاطباء)
مرکّب از: نا (نفی، سلب، + رای (رأی عربی) (حاشیۀ برهان چ معین)، بی تدبیر، بی عقل، (برهان قاطع) (آنندراج)، بی فکر، (شمس اللغات)، آن که در رأی و تدبیر خود خطا کند، از (شعوری)، بی رای، بی فکر، بی اندیشه، بی تأمل، بی تدبیر، غافل، بی احتیاط، (ناظم الاطباء)، منکر، بی اعتقاد، (برهان قاطع) (آنندراج)، منکرچیزهای عیان، (از فرهنگ شعوری)، منکر، زشت، (جهانگیری) (رشیدی)، زشت، نامعقول، (شعوری، ازمجمعالفرس)، ناشایسته
مُرَکَّب اَز: نا (نفی، سلب، + رای (رأی عربی) (حاشیۀ برهان چ معین)، بی تدبیر، بی عقل، (برهان قاطع) (آنندراج)، بی فکر، (شمس اللغات)، آن که در رأی و تدبیر خود خطا کند، از (شعوری)، بی رای، بی فکر، بی اندیشه، بی تأمل، بی تدبیر، غافل، بی احتیاط، (ناظم الاطباء)، منکر، بی اعتقاد، (برهان قاطع) (آنندراج)، منکرچیزهای عیان، (از فرهنگ شعوری)، منکر، زشت، (جهانگیری) (رشیدی)، زشت، نامعقول، (شعوری، ازمجمعالفرس)، ناشایسته
بی جا، (ناظم الاطباء)، نابجا، که بجای خود نبود، ناجایگه، نه بجای خود، که بر مکان خود نباشد، در غیر موضع، بی مورد: ظلم، به ناجایگاه نهادن چیزی را، (منتهی الارب) : و هر سخن را که بدانی از جایگاه آن سخن را دریغ مدار و به ناجایگاه ضایع مکن، (منتخب قابوسنامه ص 49)، گفتم اگر پدر درستهای زر و سیم بیارد و پیش دختر و پسر بریزد ... و باز از پیش ایشان برگیرد وگوید ... اگر همین ساعت شما را دهم به ناجایگاه خرج کنید، (کتاب المعارف)، بیموقع، نه بموقع مناسب، بی هنگام، غلط گذاشته شده، (ناظم الاطباء)
بی جا، (ناظم الاطباء)، نابجا، که بجای خود نبود، ناجایگه، نه بجای خود، که بر مکان خود نباشد، در غیر موضع، بی مورد: ظلم، به ناجایگاه نهادن چیزی را، (منتهی الارب) : و هر سخن را که بدانی از جایگاه آن سخن را دریغ مدار و به ناجایگاه ضایع مکن، (منتخب قابوسنامه ص 49)، گفتم اگر پدر درستهای زر و سیم بیارد و پیش دختر و پسر بریزد ... و باز از پیش ایشان برگیرد وگوید ... اگر همین ساعت شما را دهم به ناجایگاه خرج کنید، (کتاب المعارف)، بیموقع، نه بموقع مناسب، بی هنگام، غلط گذاشته شده، (ناظم الاطباء)
رستگار از عقوبت، نجات یابنده، (ناظم الاطباء) (آنندراج) (غیاث اللغات)، رهنده و خلاص شونده، (ناظم الاطباء)، نجات یابنده و رستگار، (فرهنگ نظام)، رهنده، (شمس اللغات)، نجات یافته، رهائی یافته، رسته، رستگار، رهیده، خلاص یافته مقابل هالک و مأخوذ: روا بباید داشتن که ابوبکر و عمر به قیامت دل بر رافضیان ... خوش بکنند و همه ناجی باشند، (کتاب النقض ص 482)، و ایشان ناجی و رستگار باشند، (کتاب النقض ص 482)، گنه نبود و عبادت نبود و بر سر خلق نوشته بود که این ناجی است و آن مأخوذ، سعدی، ، منجی، رهاننده، نجات دهنده، رستگاری بخشنده، صاحب راز، (آنندراج)، پوست بازکننده از شتر، تغوطکننده، (ناظم الاطباء)، ج، نواج، رجوع به نجو شود
رستگار از عقوبت، نجات یابنده، (ناظم الاطباء) (آنندراج) (غیاث اللغات)، رهنده و خلاص شونده، (ناظم الاطباء)، نجات یابنده و رستگار، (فرهنگ نظام)، رهنده، (شمس اللغات)، نجات یافته، رهائی یافته، رسته، رستگار، رهیده، خلاص یافته مقابل هالک و مأخوذ: روا بباید داشتن که ابوبکر و عمر به قیامت دل بر رافضیان ... خوش بکنند و همه ناجی باشند، (کتاب النقض ص 482)، و ایشان ناجی و رستگار باشند، (کتاب النقض ص 482)، گنه نبود و عبادت نبود و بر سر خلق نوشته بود که این ناجی است و آن مأخوذ، سعدی، ، منجی، رهاننده، نجات دهنده، رستگاری بخشنده، صاحب راز، (آنندراج)، پوست بازکننده از شتر، تغوطکننده، (ناظم الاطباء)، ج، نواج، رجوع به نجو شود
غیرمحل ناموضع، نه بموقع مناسب بی هنگام مقابل بجایگاه. یا به ناجایگاه. در غیر موضع خود بیمورد: (و هر سخن را که بدانی از جایگاه آن سخن را دریغ مدار و بناجایگاه ضایع مکن،)
غیرمحل ناموضع، نه بموقع مناسب بی هنگام مقابل بجایگاه. یا به ناجایگاه. در غیر موضع خود بیمورد: (و هر سخن را که بدانی از جایگاه آن سخن را دریغ مدار و بناجایگاه ضایع مکن،)
غیرمحل ناموضع، نه بموقع مناسب بی هنگام مقابل بجایگاه. یا به ناجایگاه. در غیر موضع خود بیمورد: (و هر سخن را که بدانی از جایگاه آن سخن را دریغ مدار و بناجایگاه ضایع مکن،)
غیرمحل ناموضع، نه بموقع مناسب بی هنگام مقابل بجایگاه. یا به ناجایگاه. در غیر موضع خود بیمورد: (و هر سخن را که بدانی از جایگاه آن سخن را دریغ مدار و بناجایگاه ضایع مکن،)