جدول جو
جدول جو

معنی ناجای - جستجوی لغت در جدول جو

ناجای
بی موقع، بی جای، (ناظم الاطباء)، که نه بجای بود، بی فایده، بی حاصل، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ناجای
بیجا بی موقع مقابل بجا (ی)، بی فایده بی حاصل
تصویری از ناجای
تصویر ناجای
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناجی
تصویر ناجی
نجات دهنده، نجات یابنده، رهنده، خلاص شونده، رستگار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناپای
تصویر ناپای
ناپاینده، ناپایدار، بی تاب، بی طاقت
فرهنگ فارسی عمید
(خَ / خِ مِ)
خشم بیجا. خشم نابایست. (از یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
نابجا. نه بجای خویش. رجوع به نابجا شود
لغت نامه دهخدا
ابن براق خان. مؤلف حبیب السیر در بیان وقایع دولت غازان خان آرد: در سال اوّل از جلوس غازان خان از جانب خراسان خبر آمد که اجای ولد براق خان با فوجی از سپاه توران از آب آمویه عبور نمود و امرا و لشکریان آن حدود تاب مقاومت او ندارند و به امداد خدام موکب غازانی امیدوارند و چون غازان خان میدانست که دفع آن فتنه جز ببازو و اقتدار امیر نوروز تیسیر نخواهد پذیرفت، او را با سپاهی بلاانتها بجانب خراسان روان فرمود و در آن زمان لشکر اجای تا حدود مازندران رانده بودند و قتل و غارت مینمودنداما چون از وصول نوروزبیک خبر یافتند و امیر نوروز با جنود دشمن سوز، شب و روز از عقب آن جماعت طی مسافت کرده، در حدود هرات بدیشان رسید و بضرب تیغ و سنان خلقی را بر خاک هلاک افکنده، بقیهالسیف را بگریزانید و متعاقب در حرکت آمده تا وقتی که مخالفان از آب آمویه عبور کردند، بازگشت. رجوع به حبط ج 2 ص 50 شود
ابن هلاکو، اولین از سلسلۀ ایلخانیان ایران. مادر او اربقاق ابکجی دختر تنکیر گورکان. رجوع به حبط ج 2 ص 34 شود
لغت نامه دهخدا
ال ناجی جهم بن مسعود، از اشراف مرو بود و در آنجا منزلتی داشت و در ف تنه ضحاک بن قیس به سال 128 هجری قمری کشته شد، رجوع به جهم بن مسعود شود
لقب ابراهیم بن نافع الجلاب بصره ای است، وی از رواه حدیث است و از مبارک بن فضاله و عمر بن موسی الوجهی و دیگران روایت کرده است، (از سمعانی)
سالم بن هلال ملقب به ناجی از راویان خبر است، وی از ابوالصدیق ناجی روایت کرده است و یحیی بن سعیدالقطان از او روایت کرده است، (از سمعانی)
ابوالصدیق بکر بن قیس الناجی از اهالی بصره و از رواه است و به سال 180 هجری قمری درگذشته است، (از انساب سمعانی)، رجوع به بکر بن قیس شود
آلبینو، مستشرق ایتالیائی است که رسائل ابن سینا را به سال 1897 میلادی به زبان ایتالیائی ترجمه کرد، (از اعلام المنجد)
ابن محمد قفطانی، از خوش نویسان قرن سیزدهم هجری است، رجوع شود به فهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپه سالار ج 2 ص 621
لقب ابوعبیده، (منتهی الارب)، ابوعبیده بکر بن الاسود از روات حدیث است، (الانساب سمعانی)
لقب ابوالحسن میمون بن نجیح از رواه است و از حسن بن ابی الحسن روایت میکند، (سمعانی)
لقب سلیمان بن الاسود است و اهل بصره و از راویان حدیث، (از سمعانی)
لقب ابوصدیق بکر بن عمر، (منتهی الارب)، یکی از محدثان است
لقب ریحان بن سعید، (منتهی الارب)، محدثی است
لقب ابوالمتوکل علی بن داود، (منتهی الارب)
از القاب حضرت نوح است، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
محال، مقابل ممکن، (از آنندراج) (برهان قاطع)، ضد ممکن، غیرمعقول، که قابل تعقل نباشد، (ناظم الاطباء)، برابر ممکن، (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
مرکّب از: نا (نفی، سلب، + رای (رأی عربی) (حاشیۀ برهان چ معین)، بی تدبیر، بی عقل، (برهان قاطع) (آنندراج)، بی فکر، (شمس اللغات)، آن که در رأی و تدبیر خود خطا کند، از (شعوری)، بی رای، بی فکر، بی اندیشه، بی تأمل، بی تدبیر، غافل، بی احتیاط، (ناظم الاطباء)، منکر، بی اعتقاد، (برهان قاطع) (آنندراج)، منکرچیزهای عیان، (از فرهنگ شعوری)، منکر، زشت، (جهانگیری) (رشیدی)، زشت، نامعقول، (شعوری، ازمجمعالفرس)، ناشایسته
لغت نامه دهخدا
منسوب به بنوناجیه از عرب است به حذف ها و یاء، (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گَهْ)
ناجایگاه. در غیر موضع و مورد:
ستایش تو کنم خویشتن ستوده بوم
که رخت بخت به ناجایگه نیفکندم.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(یِ)
ناروا. (آنندراج). ناروا. نامشروع. ناشایسته. نابایسته. (ناظم الاطباء). که جایز نبود. که روا نباشد
لغت نامه دهخدا
بی جا، (ناظم الاطباء)، نابجا، که بجای خود نبود، ناجایگه، نه بجای خود، که بر مکان خود نباشد، در غیر موضع، بی مورد: ظلم، به ناجایگاه نهادن چیزی را، (منتهی الارب) : و هر سخن را که بدانی از جایگاه آن سخن را دریغ مدار و به ناجایگاه ضایع مکن، (منتخب قابوسنامه ص 49)، گفتم اگر پدر درستهای زر و سیم بیارد و پیش دختر و پسر بریزد ... و باز از پیش ایشان برگیرد وگوید ... اگر همین ساعت شما را دهم به ناجایگاه خرج کنید، (کتاب المعارف)، بیموقع، نه بموقع مناسب، بی هنگام، غلط گذاشته شده، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
رستگار از عقوبت، نجات یابنده، (ناظم الاطباء) (آنندراج) (غیاث اللغات)، رهنده و خلاص شونده، (ناظم الاطباء)، نجات یابنده و رستگار، (فرهنگ نظام)، رهنده، (شمس اللغات)، نجات یافته، رهائی یافته، رسته، رستگار، رهیده، خلاص یافته مقابل هالک و مأخوذ: روا بباید داشتن که ابوبکر و عمر به قیامت دل بر رافضیان ... خوش بکنند و همه ناجی باشند، (کتاب النقض ص 482)، و ایشان ناجی و رستگار باشند، (کتاب النقض ص 482)،
گنه نبود و عبادت نبود و بر سر خلق
نوشته بود که این ناجی است و آن مأخوذ،
سعدی،
، منجی، رهاننده، نجات دهنده، رستگاری بخشنده، صاحب راز، (آنندراج)، پوست بازکننده از شتر، تغوطکننده، (ناظم الاطباء)، ج، نواج، رجوع به نجو شود
لغت نامه دهخدا
غیرمحل ناموضع، نه بموقع مناسب بی هنگام مقابل بجایگاه. یا به ناجایگاه. در غیر موضع خود بیمورد: (و هر سخن را که بدانی از جایگاه آن سخن را دریغ مدار و بناجایگاه ضایع مکن،)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناجای گیر
تصویر ناجای گیر
آنچه که مکانی را اشغال نکند: (از بهرآنکه او جوهری ناجای گیرست. {مقابل جای گیر
فرهنگ لغت هوشیار
غیرمحل ناموضع، نه بموقع مناسب بی هنگام مقابل بجایگاه. یا به ناجایگاه. در غیر موضع خود بیمورد: (و هر سخن را که بدانی از جایگاه آن سخن را دریغ مدار و بناجایگاه ضایع مکن،)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناجی
تصویر ناجی
نجات یابنده و رستگار، رهائی یافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نانای
تصویر نانای
(کودکان) رقص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارای
تصویر نارای
آنکه در رای و تدبیر خود خطا کند بی تدبیر، منکر بی اعتقاد
فرهنگ لغت هوشیار
بی تاب بی طاقت بی صبر: دماغی پردلی ناپای برجای بگردم هر نفس آنگه بصدرای. (اسرارنامه)، بدون مقاومت و قدرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناجایز
تصویر ناجایز
ناروا نامشروع مقابل جایز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناجا
تصویر ناجا
بیجا بی موقع مقابل بجا (ی)، بی فایده بی حاصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناجی
تصویر ناجی
نجات یابنده، خلاص شونده، رهاننده، نجات دهنده
فرهنگ فارسی معین
رهایی بخش، منجی، نجات بخش، نجات دهنده
فرهنگ واژه مترادف متضاد