جدول جو
جدول جو

معنی ناتلی - جستجوی لغت در جدول جو

ناتلی(تِ)
منسوب است به ناتل از بلاد نواحی آمل طبرستان. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
ناتلی(تِ)
ابوعبدابراهیم بن حسین الناتلی از مشاهیر رجال قرن چهارم شاگرد ابوالفرج بن الطیب و استاد ابوعلی سینا بود که در منطق و ادبیات دست داشت... ناتلی کتابی در کمیت عمر طبیعی نیز نوشت. وی در اواخر قرن چهارم شهرت داشت و بعد از آن خبری از او در دست نیست. (علوم عقلی در اسلام ص 206). مردی حکیم بود و شیخ الرئیس ابوعلی سینا نزد او قواعد منطق را تلمذ کرد. صاحب تتمۀ صوان الحکمه از قول ابن سینا آرد: ازاو قوانین منطق را فرا گرفتم و به مسائل و غوامضی برخوردم که ناتلی را به تعجب افکند. (تتمۀ صوان الحکمه ص 22). و نیز مؤلف همین کتاب آرد: از ناتلی رسالۀ لطیفی دیدم در ’وجود و شرح اسمه’ و این رساله میرساند که وی در این فن متبحر بوده و بغایت قصوای علم الهیات رسیده بوده است و نیز رسالۀ دیگری از او دیدم در ’علم اکسیر’ که ابوعلی جز در کتاب مقتضیات سبعه از آن نامی نبرده است. (تتمۀ صوان الحکمه ص 22)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نازلی
تصویر نازلی
(دخترانه)
دارای ناز و عشوه، پر عشوه، پرناز، ناز (فارسی) + لی (ترکی)، نام یکی از شهرهای ترکیه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تاتلی
تصویر تاتلی
سفره، دستارخوان، برای مثال چو خوردم تاتلی برداشت از پیش / دعا و شکر نعمت کرد درویش (شیخ جنید - لغتنامه - تاتلی)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناتنی
تصویر ناتنی
برادر یا خواهری که از یک پدر و مادر نباشند، زن یا مرد نسبت به فرزند همسر خود
فرهنگ فارسی عمید
یکی از شهرهای ترکیه، در استان ایدین واقع است و 21680 تن جمعیت دارد
لغت نامه دهخدا
(اَ لا)
از پی رونده تر. پیروتر: اتلی من الشعری، مراد شعرای عبور است که آنرا شعرای یمانیه نیز گویند. او در پس جوزاءطالع شود و از اینرو او را کلب الجبار نیز خوانند، بریدن، مقیم بودن بجای. بودن به جایی، درنگی کردن. (منتهی الارب). درنگی، کاهل شدن. کاهلی
لغت نامه دهخدا
بلند شده و آماس کرده و بلند برآمده، (ناظم الاطباء)، بلند برآینده و بلند، (آنندراج) (منتهی الارب)، برجسته، برآمده، غنبیده، ورغلنبیده، (یادداشت مؤلف)، الناتی ٔ: اسم فاعل، یقال ’الکعب عظم ناتی’ و کل شی ٔ ارتفع من بیت و غیره فهو ناتی، و یجوز تخفیف الفعل فیقال نات ’کغاز’، (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تِ رُ)
از آبادیهای میان آمل و دیلمان، واقع در یک منزلی آمل است. (از مازندران و استراباد ص 51). ده کوچکی است از دهستان ناتل کنار بخش نور شهرستان آمل. در 9 هزارگزی سولده و در دامنه واقع شده است. هوائی معتدل و مرطوب و مالاریاخیز دارد. سکنۀ آنجا 15 نفر است، شیعی مذهبند و فارسی را به لهجۀ مازندرانی تکلم میکنند. بنائی قدیمی به نام ’معصوم زاده’ دارد که به جمشید سلطان منسوب است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ص 298)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
بطن من الصدف و بطن من قضاعه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
یا ناثل، نام اسب ربیعه بن مالک است. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
ابن قیس تابعی است. (منتهی الارب). ناتل بن قیس بن زید بن حبان بن امری ٔ القیس الجذامی، تابعی شجاعی بود از بزرگان شام و از ساکنان فلسطین. او را ’ناتل اخو اهل الشام’ میگفتند. در جنگ صفین از یاران معاویه بود چون دور خلافت به عبدالملک بن مروان رسید بر او خروج کرد و عبدالملک عمرو بن سعید را بدفع او گماشت و ناتل به دست عمرو کشته شد. (از اعلام زرکلی از تهذیب التهذیب)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
عمر بن محمدالناخلی الصوفی، مکنی به ابوالقاسم. از مردم بغداد بود و در دمشق سکونت گزید. وی از ابوالحسن المالکی و جز وی حدیث کند و ابونصر عبدالوهاب بن عبدالله المزنی الدمشقی از او روایت دارد. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
نالین، نئی، منسوب به نال به معنی نیشکر، و رجوع به نال شود،
نهالی، تلفظ دیگری است از نهالی، در ولایات جنوب شرقی ایران، رجوع به نهالی شود
لغت نامه دهخدا
نالیدن، بصورت مزید مؤخر بدنبال اسم و صفت آید و حاصل مصدر مرکب تشکیل دهد، از قبیل: ضعیف نالی، هرزه نالی:
دلم را هرزه نالی عادت و من با اسیری خوش
گرش رحم آمدی بر ناله صیادم چه می کردم،
صباحی
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ تِ)
ابوعبدالله بن ابراهیم. چنانکه در آثار الباقیه ص 83 و حاشیۀتتمۀ صوان الحکمه آمده است و در علوم عقلی در اسلام ص 206 وی را ابراهیم بن حسین آورده است. رجوع به تتمۀ صوان الحکمه و کلمه ناتلی در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ دِلْ لاه)
ناتلی، از حکمای ریاضی،نام این حکیم در شرح حال ابوعلی بن سینا آمده است، آنگاه که ابوعبداﷲ ناتلی به بخارا آمد پدر ابوعلی وی را به خانه خویش برد و ابوعلی را به وی سپرد و او منطق و مقداری هندسه و مجسطی به شیخ آموخت، او راست: رساله ای در وجود و رساله ای در کیمیا، (شهر زوری)، و در بعض کتب دیگر آمده است که شیخ منطق و کتاب الأرکان یا اسطقسات اقلیدس و هم مجسطی را از وی فرا گرفته است، رجوع به ص 305 حبط ج 1 و ص 413 و 414 تاریخ الحکماء قفطی چ لیپزیک شود
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از بخش مراوه تپۀ شهرستان گنبدقابوس، در 21هزارگزی شمال غربی مراوه تپه، تقریباً در 7 هزارگزی مرز شوروی قرار دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 ص 299)، و رجوع به آجی سو شود
لغت نامه دهخدا
(خِ)
منسوب است به ناخل. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
عبدالمنعم بن عبدالقادر نابلی. (معجم البلدان)
محمد بن عبدالحمید النابلی. (معجم البلدان)
علی عمار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(جِ رَ)
شهری است در طبرستان در پنج فرسخی چالوس. سرزمین خرم سرسبزی است در سهل طبرستان و آن را ناتل هم گویند. از آنجاست: ابوالحسن علی بن ابراهیم بن عمرالحلبی الناتلی متوفی در 517. (از معجم البلدان). رجوع به ناتل شود
لغت نامه دهخدا
(تِ)
سفره و دستار خوان را گویند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). دستار خوان باشد. (فرهنگ جهانگیری). دستر خوان. ساروق:
چو خوردم تاتلی برداشت از پیش
دعا و شکر نعمت کرد درویش.
شیخ جنید خلخالی (از فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از مواضع سکنای طایفۀ یموت در گرگان واقع در پنجاه هزارگزی چکشلر و پنجاه هزارگزی شمال غربی گنبد قابوس
لغت نامه دهخدا
ملکۀ سابق سربی است (1941-1859 میلادی)، پدرش سرهنگ کشکو روسی و مادرش شاهزاده خانم رومانی، پولشری استوردزا بود، وی به سال 1875 میلادی با پادشاه میلان ازدواج کرد و الکساندر از او متولد گشت
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ابی تنها. امی تنها. برادرندر. خواهرندر.
- خواهر یا برادر ناتنی، که با تو از یک پدر است و ازیک مادر نیست. که با تو از یک مادر است و از یک پدرنیست. ناخواهری. نابرادری
لغت نامه دهخدا
(تِ)
محمد بن احمد ناتلی. محدث است. (منتهی الارب). محدّث در اصطلاح علم حدیث، به شخصی گفته می شود که احادیث پیامبر اسلام (ص) را روایت، حفظ، بررسی و نقل می کند. این فرد معمولاً با دقت فراوان، سلسله اسناد را بررسی می کند تا از صحت روایت اطمینان حاصل شود. محدثان نقش بسیار مهمی در ثبت و حفظ سنت نبوی ایفا کرده اند و بدون تلاش های آنان، منابع اصلی دین اسلام دچار تحریف می شد.
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناتی
تصویر ناتی
بر آینده، بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناتنی
تصویر ناتنی
ناخواهری و نابرادری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناتوی
تصویر ناتوی
بدجنسی، ناقلابودن، ناسازگاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازلی
تصویر نازلی
ماهی روغن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاتلی
تصویر تاتلی
سفره دستار خوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناتنی
تصویر ناتنی
((تَ))
فرزندان یا خویشاوندانی که از یک پدر و مادر نباشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاتلی
تصویر تاتلی
((تِ لِ))
سفره، خوان
فرهنگ فارسی معین
ناتنی، برادر یا خواهر رضاعی، برادر یا خواهر ناتنی
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان ناتل کنار نور
فرهنگ گویش مازندرانی