جدول جو
جدول جو

معنی ناترک - جستجوی لغت در جدول جو

ناترک
از درختهای جنگلی. در جنگلهای گرمسیری مجاور خلیج فارس و دردریای عمان وجود دارد. (جنگل شناسی ج 2 ص 133 و134)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اترک
تصویر اترک
(پسرانه)
نام رود مرزی ایران در شرق که به دریای خزر می ریزد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماترک
تصویر ماترک
اموالی که از مرده باقی مانده باشد، ارث
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
بی خوف. (آنندراج). بی ترس. (ناظم الاطباء). که نمی ترسد. متهور. ناترسنده. نترس.
- سرناترس داشتن، بی باکی. جسارت. تهور.
، سنگدل. بیرحم. (آنندراج). بیرحم و سخت دل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
نام رودی در مشرق خزر بطول 500 هزار گزبه ایران که از هزارمسجد سرچشمه گیرد و بسوی مغرب روان گردد و رود سومبار یا سیمبار در قلعۀ چات بدو پیوندد و از دریاچه هائی که همین رود پدید آورده بگذردو پس از عبور از قوچان و شیروان و شمال بجنورد بجنوب غربی توجه کند و از چلتی اولون گذشته دلتائی تشکیل کند و در خلیج حسینقلی افتد. آب این رود سخت تیره وکدر و گل آلود است. قسمتی از این رود که میان قلعۀ چات و خلیج حسینقلی است حد میان ایران و روس باشد
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تر نشده. خشک. مقابل تر به معنی خیس و نمناک و مرطوب:
بهشتم که پر آب دیدی دو خم
یکی زاو تهی مانده بد تا بدم
دو از آب دایم سراسر بدی
میانه تهی خشک و ناتر بدی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(رِ)
دهی است از دهستان زیرکوه باشت و بابوئی بخش گچساران شهرستان بهبهان. در 34هزارگزی شمال شرقی گچساران و 12هزارگزی شمال جادۀ شوسۀ باشت به بهبهان، در ناحیۀ کوهستانی معتدل با هوای مالاریاخیزی واقع است و 300 تن سکنه دارد که از ایل بابوئی هستند. آبش از چشمه و محصولش غلات و لبنیات و شغل مردمش زراعت و حشم داری و صنایع دستی آنجا گلیم بافی و عبابافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ص 352)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
از دهات کوهستان واقع در بخش کلاردشت شهرستان نوشهر است. در 24 هزارگزی جنوب غربی مرزان آباد و 12 هزارگزی جادۀ شوسۀ چالوس به تهران قرار دارد. منطقه ای کوهستانی و سردسیر است و 450 تن سکنه دارد اهالی آنجا شیعی مذهبند و فارسی را به لهجۀ گیلکی تکلم میکنند. آب آنجا از چشمه سار و رود خانه محلی تأمین میشود. محصولاتش غلات و ارزن و لبنیات است. و مردمش به زراعت و گله داری و شال بافی روزگار می گذرانند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ص 298). و نیز رجوع شود به مازندران و استراباد ص 146
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نام نسک پنجم اوستاست. اوستا شامل بیست و یک نسک است و این بیست و یک نسک به سه بهر هفت نسکی تقسیم شده است و نسک ناتر در بهر هاتک مانسریک قرار گرفته است. مؤلف مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات فارسی آرد: نسک پنجم موسوم است به ناتر که از آن فقط متن اوستائی موجود است و گزارش پهلوی آن مفقود شده. ’مزدیسنا ص 125’. رجوع به مزدیسنا ص 125 و فرهنگ ایران باستان ص 21و211 شود
لغت نامه دهخدا
(تِ رَ)
قوس ناتره، کمان که زه را پاره کند از سختی. (منتهی الارب) (از آنندراج). کمانی که از سختی زه را پاره کند. (ناظم الاطباء). القسی المنقطعه الاوتار. (المنجد). ج، نواتر
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ)
برجای مانده. آنچه مرده بجای ماند. ترکه. مرده ریگ. میراث. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مرده ریگ و میراث و ماترک در ردیف خود شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناترس
تصویر ناترس
بی ترس متهور مقابل ترسو جبان، سنگدل بی رحم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اترک
تصویر اترک
نام رودی در مشرق خزر
فرهنگ لغت هوشیار
درختچه ایست ازرده دولپه ییهای جدا گلبرگ که خاص مناطق گرم زمین است ودرجنوب ایران درنواحی ایرانشهر و عباسی و نیک شهر نیز کشت میشود ناترک بتشک نترک رماخ شت
فرهنگ لغت هوشیار
ترنشده خشک: بهشتم که برآب دیدی دوخم یکی زاوتهی مانده بدتابدم. دوازآب دایم سراسربدی میانه تهی خشک وناتربدی. (شا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه بجا مانده برجای مانده، آنچه از مرده بجای ماند، میراث، ارث، ترکه آنچه که از کسی (مخصوصا مرده) بجای مانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماترک
تصویر ماترک
((تَ رَ))
میراث، آنچه که از شخص مرده به جا می ماند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماترک
تصویر ماترک
وامانده
فرهنگ واژه فارسی سره
ترکه، مرده ریگ، میراث
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از رودهای استان گلستان که سرچشمه های شمالی آن در جنوب خفی
فرهنگ گویش مازندرانی
تلنگر
فرهنگ گویش مازندرانی
اهل روستای ناتل کوهستان کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی
نترس، پر دل و شجاع
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در حوزه ی شهرستان
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع کوهستان غرب کلاردشت، روستایی در کجور
فرهنگ گویش مازندرانی