شاعری است از مردم نابین (از مضافات اصفهان)، تتبع اشعار سعدی را کرده است و این مطلع او راست: ای که بی چشم تو چشمم غیر چشم تر ندید هیچ چشمی چشمی از چشم تو نیکوتر ندید، (از قاموس الاعلام)
شاعری است از مردم نابین (از مضافات اصفهان)، تتبع اشعار سعدی را کرده است و این مطلع او راست: ای که بی چشم تو چشمم غیر چشم تر ندید هیچ چشمی چشمی از چشم تو نیکوتر ندید، (از قاموس الاعلام)
کور، (آنندراج)، ضریر، اعمی، عمیاء، اکمه، محجوب، کفیف، مکفوف، (دهار)، ضراکه، ضریک، مطموس، طلّیس، عش، اعشی، (منتهی الارب)، آن که بینائی ندارد، آن که چیزی نمی بیند، مقابل بینا: آن که زلفین و گیسویت پیراست گرچه دینار یا درمش بهاست چون ترا دید زردگونه شده سرد گردد دلش نه نابیناست، رودکی، شبی دیرندو ظلمت را مهیا چو نابینا در او دو چشم بینا، رودکی، عمر کس فرستاد و حسان را بیاوردند و او نابینا شده بود بنشست و این بیت بر وی خواند، (تاریخ بیهقی ص 238)، هرکه از عیب خود نابینا باشد، نادان تر مردمان باشد، (تاریخ بیهقی ص 339)، چشم خردش نابینا ماند، (تاریخ بیهقی)، تو از معنی همان بینی که از بستان جانپرور ز شکل و رنگ گل بیند دو چشم مرد نابینا، ناصرخسرو، کسی کاین پر عجایب صنع و قدرت را نمی بیند سزد گر مرد بینا جز که نابیناش نشمارد، ناصرخسرو، ز نابیناست پنهان رنگ و بانگ از کر پنهان است همی بینند کران رنگ را و بانگ را عمیان، ناصرخسرو، عجب نبود که از قرآن نصیبت نیست جز نقشی که از خورشید جز گرمی نبیند چشم نابینا، سنائی، سخت باشد چشم نابینا و درد، سنائی، ره امان نتوان رفت و دل رهین امل رفوگری نتوان کرد و چشم نابینا، خاقانی، جهان به چشمی ماند در او سیاه و سفید سپید ناخنه داردسیاه نابینا، خاقانی، سه کس از من در وجوه تجارب زیادت بوده اند و در شهامت و کیاست بر من راجح آمده یکی طفلی دو ساله دوم کودکی پنجساله سوم پیری نابینا، (سندبادنامه)، درسایۀ پیر شو که نابینا آن بهتر که با عصا گردد، عطار، دیده نابینا و دل چون آفتاب همچو پیل دیده هندستان بخواب، مولوی، چشم نابینا زمین و آسمان ز آن نمی بیند که انسانیش نیست، سعدی، وگر بینم که نابینا وچاه است اگر خاموش بنشینم گناه است، سعدی، شوی زن زشتروی نابینا به، (گلستان)، نرگس ار لاف زد از شیوۀ چشم تو مرنج نروند اهل نظر از پی نابینائی، حافظ، او گفت که ابی عامر اشعری نابینا شده بود، (تاریخ قم)، عوض یوسف گم گشته چون اخوان بیند دیده خوب است بشرطی که بود نابینا، وحشی، - از چیزی نابینا بودن،آن را ندیدن: هر که از عیب خود نابینا باشد نادان ترمردمان باشد، (تاریخ بیهقی)، - نابینای مادرزاد، اکمه، (ترجمان القرآن)، کمهاء، کور مادرزاد، آنکه نابینا از مادر زاده شده است
کور، (آنندراج)، ضریر، اعمی، عمیاء، اکمه، محجوب، کفیف، مکفوف، (دهار)، ضراکه، ضریک، مطموس، طِلّیس، عش، اعشی، (منتهی الارب)، آن که بینائی ندارد، آن که چیزی نمی بیند، مقابل بینا: آن که زلفین و گیسویت پیراست گرچه دینار یا درمش بهاست چون ترا دید زردگونه شده سرد گردد دلش نه نابیناست، رودکی، شبی دیرندو ظلمت را مهیا چو نابینا در او دو چشم بینا، رودکی، عمر کس فرستاد و حسان را بیاوردند و او نابینا شده بود بنشست و این بیت بر وی خواند، (تاریخ بیهقی ص 238)، هرکه از عیب خود نابینا باشد، نادان تر مردمان باشد، (تاریخ بیهقی ص 339)، چشم خردش نابینا ماند، (تاریخ بیهقی)، تو از معنی همان بینی که از بستان جانپرور ز شکل و رنگ گل بیند دو چشم مرد نابینا، ناصرخسرو، کسی کاین پر عجایب صنع و قدرت را نمی بیند سزد گر مرد بینا جز که نابیناش نشمارد، ناصرخسرو، ز نابیناست پنهان رنگ و بانگ از کر پنهان است همی بینند کران رنگ را و بانگ را عمیان، ناصرخسرو، عجب نبود که از قرآن نصیبت نیست جز نقشی که از خورشید جز گرمی نبیند چشم نابینا، سنائی، سخت باشد چشم نابینا و درد، سنائی، ره امان نتوان رفت و دل رهین امل رفوگری نتوان کرد و چشم نابینا، خاقانی، جهان به چشمی ماند در او سیاه و سفید سپید ناخنه داردسیاه نابینا، خاقانی، سه کس از من در وجوه تجارب زیادت بوده اند و در شهامت و کیاست بر من راجح آمده یکی طفلی دو ساله دوم کودکی پنجساله سوم پیری نابینا، (سندبادنامه)، درسایۀ پیر شو که نابینا آن بهتر که با عصا گردد، عطار، دیده نابینا و دل چون آفتاب همچو پیل دیده هندستان بخواب، مولوی، چشم نابینا زمین و آسمان ز آن نمی بیند که انسانیش نیست، سعدی، وگر بینم که نابینا وچاه است اگر خاموش بنشینم گناه است، سعدی، شوی زن زشتروی نابینا به، (گلستان)، نرگس ار لاف زد از شیوۀ چشم تو مرنج نروند اهل نظر از پی نابینائی، حافظ، او گفت که ابی عامر اشعری نابینا شده بود، (تاریخ قم)، عوض یوسف گم گشته چون اخوان بیند دیده خوب است بشرطی که بود نابینا، وحشی، - از چیزی نابینا بودن،آن را ندیدن: هر که از عیب خود نابینا باشد نادان ترمردمان باشد، (تاریخ بیهقی)، - نابینای مادرزاد، اکمه، (ترجمان القرآن)، کمهاء، کور مادرزاد، آنکه نابینا از مادر زاده شده است
محمد (میرزا نایینی) ابن حیدر طباطبائی، ملقب به رفیع الدین و مشهور به رفیعا، یا آقا رفیعا، یا میرزا رفیعا، از علمای امامیۀ قرن یازدهم هجری واز شاگردان شیخ بهائی است و کسانی چون مجلسی ثانی وشیخ حر عاملی از مجلس درس او استفاده جسته اند، او را تألیفات فراوانی است از آن جمله: 1- اقسام التشکیک و حقیقته 2- الشجره الالهیه 3- الثمره فی تلخیص الشجره 4- حاشیۀ اصول کافی 5- حاشیۀ شرح ارشاد 6- حاشیۀ شرح مختصرالاصول 7- حاشیۀ صحیفۀ سجادیه و غیره ... وفات او در حدود هشتادوپنج سالگی در 1081 یا 1082 ه، ق، در اصفهان اتفاق افتاد و مزارش در مقبرۀ تخت فولاد اصفهان است، (از ریحانهالادب ج 4 ص 163)، و نیز رجوع به هدیهالاحباب ص 142 و مستدرک الوسایل ص 409 شود حسین (حاجی میرزا نایینی)، از فقهای امامیه و از مراجع تقلید شیعه است، وی گذشته از رسالۀ عملیه، کتابی نیز در باب لزوم حکومت مشروطه، در آغاز نهضت مشروطیت ایران نشر داد، وی به سال 1356 هجری قمری درگذشت، رجوع به احسن الودیعه ج 3 ص 96 و ریحانهالادب ج 4 ص 162 شود
محمد (میرزا نایینی) ابن حیدر طباطبائی، ملقب به رفیع الدین و مشهور به رفیعا، یا آقا رفیعا، یا میرزا رفیعا، از علمای امامیۀ قرن یازدهم هجری واز شاگردان شیخ بهائی است و کسانی چون مجلسی ثانی وشیخ حر عاملی از مجلس درس او استفاده جسته اند، او را تألیفات فراوانی است از آن جمله: 1- اقسام التشکیک و حقیقته 2- الشجره الالهیه 3- الثمره فی تلخیص الشجره 4- حاشیۀ اصول کافی 5- حاشیۀ شرح ارشاد 6- حاشیۀ شرح مختصرالاصول 7- حاشیۀ صحیفۀ سجادیه و غیره ... وفات او در حدود هشتادوپنج سالگی در 1081 یا 1082 هَ، ق، در اصفهان اتفاق افتاد و مزارش در مقبرۀ تخت فولاد اصفهان است، (از ریحانهالادب ج 4 ص 163)، و نیز رجوع به هدیهالاحباب ص 142 و مستدرک الوسایل ص 409 شود حسین (حاجی میرزا نایینی)، از فقهای امامیه و از مراجع تقلید شیعه است، وی گذشته از رسالۀ عملیه، کتابی نیز در باب لزوم حکومت مشروطه، در آغاز نهضت مشروطیت ایران نشر داد، وی به سال 1356 هجری قمری درگذشت، رجوع به احسن الودیعه ج 3 ص 96 و ریحانهالادب ج 4 ص 162 شود
بی باکی، تهور: (و او کودکی بیست و دو ساله بود و درسیاست و ناباکی و تدبیرپادشاهی بغایت کمال بود) (در عقوبت ایشان را بدان فسادهای ایشان و ناباکی ایشان در کشتن یحیی و زکریالله)
بی باکی، تهور: (و او کودکی بیست و دو ساله بود و درسیاست و ناباکی و تدبیرپادشاهی بغایت کمال بود) (در عقوبت ایشان را بدان فسادهای ایشان و ناباکی ایشان در کشتن یحیی و زکریالله)
برهو ساز، پانیذه گونه ای شیرینی منسوبه به صابون، صابون فروش، سازنده صابون، پاکیزه شسته صابون زده، شیرینیی است که از شکر سفید سازند، نوعی زمرد تیره به رنگ صابون، گیاهی است پایا از تیره میخکها که ارتفاعش بین 40 تا 80 سانتیمتر است. ساقه اش راست و برگهایش بزرگ و متقابل و دارای رنگ سبز زیبا است. گلهایش برگ و معطر و معمولا گلی رنگ (گاهی سفید) و شامل 5 کاسبرگ به هم پیوسته و 5 گلبرگ جدا و 10 پرچم است. میوه اش کپسولی است و دانه هایش قرمز رنگند. این گیاه در اماکن مرطوب و گودالها و اراضی نمناک می روید. قسمت مورد استفاده اش برگ و ریشه است. برگ و ساقه صابونی دارای لعاب مخصوصی است که در آب کف می کند (علت وجه تسمیه)، ریشه و ساقه زیرزمینی این گیاه در تداوی به عنوان معرق و مدر و تصفیه کننده خون استعمال می شود. و در روماتیسم مزمن نیز سابقا آن را به کار می بردند. ریشه آن دارای یک ساپونین و صمغ و مقداری رزین است غاسول صابونیه عرق الحلاوه
برهو ساز، پانیذه گونه ای شیرینی منسوبه به صابون، صابون فروش، سازنده صابون، پاکیزه شسته صابون زده، شیرینیی است که از شکر سفید سازند، نوعی زمرد تیره به رنگ صابون، گیاهی است پایا از تیره میخکها که ارتفاعش بین 40 تا 80 سانتیمتر است. ساقه اش راست و برگهایش بزرگ و متقابل و دارای رنگ سبز زیبا است. گلهایش برگ و معطر و معمولا گلی رنگ (گاهی سفید) و شامل 5 کاسبرگ به هم پیوسته و 5 گلبرگ جدا و 10 پرچم است. میوه اش کپسولی است و دانه هایش قرمز رنگند. این گیاه در اماکن مرطوب و گودالها و اراضی نمناک می روید. قسمت مورد استفاده اش برگ و ریشه است. برگ و ساقه صابونی دارای لعاب مخصوصی است که در آب کف می کند (علت وجه تسمیه)، ریشه و ساقه زیرزمینی این گیاه در تداوی به عنوان معرق و مدر و تصفیه کننده خون استعمال می شود. و در روماتیسم مزمن نیز سابقا آن را به کار می بردند. ریشه آن دارای یک ساپونین و صمغ و مقداری رزین است غاسول صابونیه عرق الحلاوه
دیدن نابینائی در خواب بر شش وجه است. اول: درویشی. دوم: بدحالی. سوم: غم واندوه. چهارم: نقصان. پنجم: مال. ششم: تباهی دین. اگر نابینا را دست بگرفت و می برد، دلیل که مومن و رحیم بود. اگر بیند چشم کسی را نابینا کرد، دلیل که آن کس رااز راه ببرد .
دیدن نابینائی در خواب بر شش وجه است. اول: درویشی. دوم: بدحالی. سوم: غم واندوه. چهارم: نقصان. پنجم: مال. ششم: تباهی دین. اگر نابینا را دست بگرفت و می برد، دلیل که مومن و رحیم بود. اگر بیند چشم کسی را نابینا کرد، دلیل که آن کس رااز راه ببرد .