جدول جو
جدول جو

معنی نابینی - جستجوی لغت در جدول جو

نابینی
شاعری است از مردم نابین (از مضافات اصفهان)، تتبع اشعار سعدی را کرده است و این مطلع او راست:
ای که بی چشم تو چشمم غیر چشم تر ندید
هیچ چشمی چشمی از چشم تو نیکوتر ندید،
(از قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بدبینی
تصویر بدبینی
بدگمانی، بدبین بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نابینا
تصویر نابینا
کسی که چشمش نمی بیند، کور، ویژگی چشمی که توانایی دیدن ندارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناامنی
تصویر ناامنی
آشوب و اغتشاش
فرهنگ فارسی عمید
ویژگی علومی که به مطالعه و بررسی سیر بیماری بر روی بیمار می پردازد مثلاً روان شناسی بالینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صابونی
تصویر صابونی
چیزی که به کف صابون آغشته شده است، صابون ساز، صابون فروش، در علم زیست شناسی ویژگی هر یک از گیاهانی که مانند صابون خاصیت پاک کنندگی دارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوبینی
تصویر دوبینی
یکی را دوتا دیدن، لوچ بودن، لوچی، حالت چشم که یک چیز را دوتا ببیند
فرهنگ فارسی عمید
کور، (آنندراج)، ضریر، اعمی، عمیاء، اکمه، محجوب، کفیف، مکفوف، (دهار)، ضراکه، ضریک، مطموس، طلّیس، عش، اعشی، (منتهی الارب)، آن که بینائی ندارد، آن که چیزی نمی بیند، مقابل بینا:
آن که زلفین و گیسویت پیراست
گرچه دینار یا درمش بهاست
چون ترا دید زردگونه شده
سرد گردد دلش نه نابیناست،
رودکی،
شبی دیرندو ظلمت را مهیا
چو نابینا در او دو چشم بینا،
رودکی،
عمر کس فرستاد و حسان را بیاوردند و او نابینا شده بود بنشست و این بیت بر وی خواند، (تاریخ بیهقی ص 238)، هرکه از عیب خود نابینا باشد، نادان تر مردمان باشد، (تاریخ بیهقی ص 339)، چشم خردش نابینا ماند، (تاریخ بیهقی)،
تو از معنی همان بینی که از بستان جانپرور
ز شکل و رنگ گل بیند دو چشم مرد نابینا،
ناصرخسرو،
کسی کاین پر عجایب صنع و قدرت را نمی بیند
سزد گر مرد بینا جز که نابیناش نشمارد،
ناصرخسرو،
ز نابیناست پنهان رنگ و بانگ از کر پنهان است
همی بینند کران رنگ را و بانگ را عمیان،
ناصرخسرو،
عجب نبود که از قرآن نصیبت نیست جز نقشی
که از خورشید جز گرمی نبیند چشم نابینا،
سنائی،
سخت باشد چشم نابینا و درد،
سنائی،
ره امان نتوان رفت و دل رهین امل
رفوگری نتوان کرد و چشم نابینا،
خاقانی،
جهان به چشمی ماند در او سیاه و سفید
سپید ناخنه داردسیاه نابینا،
خاقانی،
سه کس از من در وجوه تجارب زیادت بوده اند و در شهامت و کیاست بر من راجح آمده یکی طفلی دو ساله دوم کودکی پنجساله سوم پیری نابینا، (سندبادنامه)،
درسایۀ پیر شو که نابینا
آن بهتر که با عصا گردد،
عطار،
دیده نابینا و دل چون آفتاب
همچو پیل دیده هندستان بخواب،
مولوی،
چشم نابینا زمین و آسمان
ز آن نمی بیند که انسانیش نیست،
سعدی،
وگر بینم که نابینا وچاه است
اگر خاموش بنشینم گناه است،
سعدی،
شوی زن زشتروی نابینا به، (گلستان)،
نرگس ار لاف زد از شیوۀ چشم تو مرنج
نروند اهل نظر از پی نابینائی،
حافظ،
او گفت که ابی عامر اشعری نابینا شده بود، (تاریخ قم)،
عوض یوسف گم گشته چون اخوان بیند
دیده خوب است بشرطی که بود نابینا،
وحشی،
- از چیزی نابینا بودن،آن را ندیدن: هر که از عیب خود نابینا باشد نادان ترمردمان باشد، (تاریخ بیهقی)،
- نابینای مادرزاد، اکمه، (ترجمان القرآن)، کمهاء، کور مادرزاد، آنکه نابینا از مادر زاده شده است
لغت نامه دهخدا
محمد (میرزا نایینی) ابن حیدر طباطبائی، ملقب به رفیع الدین و مشهور به رفیعا، یا آقا رفیعا، یا میرزا رفیعا، از علمای امامیۀ قرن یازدهم هجری واز شاگردان شیخ بهائی است و کسانی چون مجلسی ثانی وشیخ حر عاملی از مجلس درس او استفاده جسته اند، او را تألیفات فراوانی است از آن جمله: 1- اقسام التشکیک و حقیقته 2- الشجره الالهیه 3- الثمره فی تلخیص الشجره 4- حاشیۀ اصول کافی 5- حاشیۀ شرح ارشاد 6- حاشیۀ شرح مختصرالاصول 7- حاشیۀ صحیفۀ سجادیه و غیره ... وفات او در حدود هشتادوپنج سالگی در 1081 یا 1082 ه، ق، در اصفهان اتفاق افتاد و مزارش در مقبرۀ تخت فولاد اصفهان است، (از ریحانهالادب ج 4 ص 163)، و نیز رجوع به هدیهالاحباب ص 142 و مستدرک الوسایل ص 409 شود
حسین (حاجی میرزا نایینی)، از فقهای امامیه و از مراجع تقلید شیعه است، وی گذشته از رسالۀ عملیه، کتابی نیز در باب لزوم حکومت مشروطه، در آغاز نهضت مشروطیت ایران نشر داد، وی به سال 1356 هجری قمری درگذشت، رجوع به احسن الودیعه ج 3 ص 96 و ریحانهالادب ج 4 ص 162 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از لاتینی
تصویر لاتینی
منسوب به لاتین: از قوم لاتین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابینا
تصویر نابینا
اعمی، کور، مقابل بینا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نایینی
تصویر نایینی
منسوب به نایین: ازمردم نایین اهل نایین، لهجه مردم نایین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناایمنی
تصویر ناایمنی
ناامنی، عدم اطمینان، اندیشناکی بی امانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناباکی
تصویر ناباکی
بی باکی، تهور: (و او کودکی بیست و دو ساله بود و درسیاست و ناباکی و تدبیرپادشاهی بغایت کمال بود) (در عقوبت ایشان را بدان فسادهای ایشان و ناباکی ایشان در کشتن یحیی و زکریالله)
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که لایق بدن نیست غیرقابل حمل: ... (ببهای گران ضیاع او جمله وهرچه نابردنی بود بخریدند)
فرهنگ لغت هوشیار
آشوبزدگی آشفتگی عدم امنیت ظشوب: ... (شما هستید که حیات و موجودیتتان آغشته فلاکت و بدبختی و ناامنی و بی تکلیفی است)
فرهنگ لغت هوشیار
جنسهائی که با ماشین ساخته و تهیه میشود، مانند نان ماشینی، برنج ماشینی و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مابونی
تصویر مابونی
در تازی نیامده غرچگی کونمرزی ابنه داشتن مابون بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاطینی
تصویر لاطینی
منسوب به لاتین: از قوم لاتین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابانی
تصویر تابانی
درخشانی تلا لو، لغزندگی نسویی
فرهنگ لغت هوشیار
برهو ساز، پانیذه گونه ای شیرینی منسوبه به صابون، صابون فروش، سازنده صابون، پاکیزه شسته صابون زده، شیرینیی است که از شکر سفید سازند، نوعی زمرد تیره به رنگ صابون، گیاهی است پایا از تیره میخکها که ارتفاعش بین 40 تا 80 سانتیمتر است. ساقه اش راست و برگهایش بزرگ و متقابل و دارای رنگ سبز زیبا است. گلهایش برگ و معطر و معمولا گلی رنگ (گاهی سفید) و شامل 5 کاسبرگ به هم پیوسته و 5 گلبرگ جدا و 10 پرچم است. میوه اش کپسولی است و دانه هایش قرمز رنگند. این گیاه در اماکن مرطوب و گودالها و اراضی نمناک می روید. قسمت مورد استفاده اش برگ و ریشه است. برگ و ساقه صابونی دارای لعاب مخصوصی است که در آب کف می کند (علت وجه تسمیه)، ریشه و ساقه زیرزمینی این گیاه در تداوی به عنوان معرق و مدر و تصفیه کننده خون استعمال می شود. و در روماتیسم مزمن نیز سابقا آن را به کار می بردند. ریشه آن دارای یک ساپونین و صمغ و مقداری رزین است غاسول صابونیه عرق الحلاوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تامینی
تصویر تامینی
زینهاری منسوب و مربوط به تامین. اقدامات تامینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدابینی
تصویر خدابینی
عمل خدابین
فرهنگ لغت هوشیار
صمغ حاصل از کاجها. توضیح: این نام امروزه بطور کلی بمفهوم عام تر بانتین استعمال گردد تربانتین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدبینی
تصویر بدبینی
عیبجوئی کردن، سوءدر امور نگریستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالینی
تصویر بالینی
چگونگی بیماری و حالت آن در مدت بستری بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالینی
تصویر بالینی
منسوب به بالین، مطالعه ناخوشی های بیماران بستری و کلینیکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماشینی
تصویر ماشینی
مربوط یا منسوب به ماشین، انجام شده یا ساخته شده به وسیله ماشین، همانند ماشین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نابینا
تصویر نابینا
کور، مقابل بینا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بازبینی
تصویر بازبینی
مرور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ماشینی
تصویر ماشینی
افزار واره
فرهنگ واژه فارسی سره
اعمی، بی چشم، روشندل، ضریر، کور
متضاد: بینا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دیدن نابینائی در خواب بر شش وجه است. اول: درویشی. دوم: بدحالی. سوم: غم واندوه. چهارم: نقصان. پنجم: مال. ششم: تباهی دین.
اگر نابینا را دست بگرفت و می برد، دلیل که مومن و رحیم بود. اگر بیند چشم کسی را نابینا کرد، دلیل که آن کس رااز راه ببرد .
فرهنگ جامع تعبیر خواب
نامریی
فرهنگ گویش مازندرانی
کور، نابینایان
دیکشنری اردو به فارسی