- نابسامان
- نا منظم، بی نظم، بی ترتیب، خراب
معنی نابسامان - جستجوی لغت در جدول جو
- نابسامان
- بی سامان، بی ساز و برگ، بی نظم و ترتیب
- نابسامان
- بی سامان، بی سرانجام، بی هنجار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اختلال
بی سامانی بی نظمی اختلال، بی ساز و برگی، شناعت ناهنجاری
بی حساب، نامنظم
آنکه اطاعت نکند سرکش عاصی طاغی
آشفتگی عدم انتظام، نابکاری تباهکاری، نامربوطی نابجا بودن
کسی که بر دین اسلام نیست
منتظم، مرتب، منظم
نیک وخوب وراست
خوب، نیکو، مرتب، با نظم و آراستگی
فاسق فاسد، زن بدکاره