جدول جو
جدول جو

معنی نابخشیده - جستجوی لغت در جدول جو

نابخشیده
(دَ / دِ)
بخشیده نشده. مقابل بخشیده. رجوع به بخشیده شود
لغت نامه دهخدا
نابخشیده
بخشیده نشده
تصویری از نابخشیده
تصویر نابخشیده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بخشیده
تصویر بخشیده
داده، عطاشده، عفوشده
فرهنگ فارسی عمید
(بَ دَ / دِ)
داده. عطاشده. (فرهنگ فارسی معین). مبذول. موهوب. عطیه:
اگر بر چیز بخشیده ز بخشنده نشان بودی
نبینی هیچ دیناری کز او بی صد نشان باشد.
فرخی.
بخشیدۀ خدای ز تو کی شود جدای
آنکو جدا شود ز تو بخشیده های ماست.
ناصرخسرو.
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نبخشودن. نبخشائیدن. عفو نکردن. درنگذشتن
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
تحمل ناکرده:
ای رنج ناکشیده که میراث می خوری
بنگر که کیستی تو و مال که می بری.
اوحدی مراغه ای.
، وزن ناکرده. وزن ناشده. که آن را نکشیده اند و توزین نکرده اند. مقابل کشیده. رجوع به کشیده شود
لغت نامه دهخدا
(غَ دَ / دِ)
پارچه به اندازۀ لباس که هنوز نبریده باشند دوختن را. نابرید: و نماز دیگر آن روز صلتی از آن وی رسولدار برد، دویست هزار درم و اسبی با ستام زرو پنجاه پارچه جامۀ نابریده. (تاریخ بیهقی ص 44).
بسی چینی نورد نابریده
بجز مشک از هوا گردی ندیده.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(کُ سَ تَ / تِ)
که خریداری نشده باشد. که خریده نشده است. که برایگان به دست آمده باشد. رایگان. مفت. مجانی:
درّ است ناخریده و مشک است رایگان
هر چند برفشانی و هر چند برچنی.
منوچهری.
اندوه گل نچیده میداشت
پاس گل ناخریده میداشت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(کَ شَ / کُ شُ تَ / تِ)
نخلیده. فرونشده. مقابل خلیده. رجوع به خلیده شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ / دِ)
نخمیده. خم نگشته. صاف و مستقیم. مقابل خمیده. رجوع به خمیده شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
نچشیده:
نابسوده دو دست رنگین کرد
ناچشیده به تارک اندرتاخت.
رودکی.
، شراب بی مزه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لَ تَ)
نالغزیدن. مقابل لخشیدن. رجوع به لخشیدن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
که بخشیدنی نیست. که ازدر بخشیدن نیست. مقابل بخشیدنی
لغت نامه دهخدا
(کِ تَ / تِ)
تر و تازه. که خشکیده نیست
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
ندوشیده. دوشیده نشده. مقابل دوشیده. رجوع به دوشیده شود
لغت نامه دهخدا
(غَ شُ دَ)
تقسیم. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). تقاسم. (منتهی الارب). توزع. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). قسم. (تاج المصادر بیهقی). قسمت کردن. (مجمل اللغه). تقسیم کردن. مقاسمه. تفلیج. فلج. (تاج المصادر بیهقی) : توزیع، وابخشیدن چیزی میان گروهی. (زوزنی). توزع، وابخشیدن چیزی میان گروهی. (تاج المصادر بیهقی) ، باهم وابخشیدن، تقسیم. مقاسمه
لغت نامه دهخدا
(دَ)
کسی که از بخشش و دهش کراهت داشته باشد. (ناظم الاطباء). ممسک. بخیل. مقابل بخشنده
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
نبخشوده. لایغفر. غیرمغتفر. بخشوده نشده. عفو کرده نشده. نابخشائیده: ذنب لایغتفر، گناه نابخشوده
لغت نامه دهخدا
تصویری از نابریده
تصویر نابریده
نبریده: (و نماز دیگر آن روز صلتی از آن وی رسولدار برد دویست هزاردرم و اسبی باستام زر و پنجاه پارچه جامه نابریده. مقابل بریده
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که خریده نشده، رایگان مفت: دراست ناخریده و مشک است رایگان هرچند بر فشانی و هر چند برچنی. (منوچهری)، آزاد حر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکشیده
تصویر ناکشیده
تحمل ناکرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابرویده
تصویر نابرویده
کافر، جمع نابرویدگان: (و خدای (عزوجل) داناست بنابرویدگان)
فرهنگ لغت هوشیار
ناملبس جامه ببرنکرده، نامستور نامحجوب، نامخفی آشکار، نامبهم ظسان مقابل پوشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناباشیده
تصویر ناباشیده
غیرمسکون (زمین جاری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخشیده
تصویر بخشیده
عطا شده، مبذول، موهوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابخشنده
تصویر نابخشنده
کسی که ازبخشش خود داری کند ممسک بخیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخشیده
تصویر بخشیده
((بَ دِ))
عطا شده، عفو شده
فرهنگ فارسی معین