داده. عطاشده. (فرهنگ فارسی معین). مبذول. موهوب. عطیه: اگر بر چیز بخشیده ز بخشنده نشان بودی نبینی هیچ دیناری کز او بی صد نشان باشد. فرخی. بخشیدۀ خدای ز تو کی شود جدای آنکو جدا شود ز تو بخشیده های ماست. ناصرخسرو.
داده. عطاشده. (فرهنگ فارسی معین). مبذول. موهوب. عطیه: اگر بر چیز بخشیده ز بخشنده نشان بودی نبینی هیچ دیناری کز او بی صد نشان باشد. فرخی. بخشیدۀ خدای ز تو کی شود جدای آنکو جدا شود ز تو بخشیده های ماست. ناصرخسرو.
تحمل ناکرده: ای رنج ناکشیده که میراث می خوری بنگر که کیستی تو و مال که می بری. اوحدی مراغه ای. ، وزن ناکرده. وزن ناشده. که آن را نکشیده اند و توزین نکرده اند. مقابل کشیده. رجوع به کشیده شود
تحمل ناکرده: ای رنج ناکشیده که میراث می خوری بنگر که کیستی تو و مال که می بری. اوحدی مراغه ای. ، وزن ناکرده. وزن ناشده. که آن را نکشیده اند و توزین نکرده اند. مقابل کشیده. رجوع به کشیده شود
پارچه به اندازۀ لباس که هنوز نبریده باشند دوختن را. نابرید: و نماز دیگر آن روز صلتی از آن وی رسولدار برد، دویست هزار درم و اسبی با ستام زرو پنجاه پارچه جامۀ نابریده. (تاریخ بیهقی ص 44). بسی چینی نورد نابریده بجز مشک از هوا گردی ندیده. نظامی
پارچه به اندازۀ لباس که هنوز نبریده باشند دوختن را. نابرید: و نماز دیگر آن روز صلتی از آن وی رسولدار برد، دویست هزار درم و اسبی با ستام زرو پنجاه پارچه جامۀ نابریده. (تاریخ بیهقی ص 44). بسی چینی نورد نابریده بجز مشک از هوا گردی ندیده. نظامی
که خریداری نشده باشد. که خریده نشده است. که برایگان به دست آمده باشد. رایگان. مفت. مجانی: درّ است ناخریده و مشک است رایگان هر چند برفشانی و هر چند برچنی. منوچهری. اندوه گل نچیده میداشت پاس گل ناخریده میداشت. نظامی
که خریداری نشده باشد. که خریده نشده است. که برایگان به دست آمده باشد. رایگان. مفت. مجانی: دُرّ است ناخریده و مشک است رایگان هر چند برفشانی و هر چند برچنی. منوچهری. اندوه گل نچیده میداشت پاس گل ناخریده میداشت. نظامی