جدول جو
جدول جو

معنی نابجن - جستجوی لغت در جدول جو

نابجن
یکی از اجداد بخت النصر است و نسب بخت النار با هشت واسطه بدو میرسد. شرح این نسبت در صفحه 34 تاریخ سیستان آمده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نابجا
تصویر نابجا
بی موقع، بی مورد، کاری یا چیزی که به موقع و در جای مناسب خود نباشد، نابرجا
فرهنگ فارسی عمید
(جَ)
قریه ای است از قرای سغد در نواحی سمرقند. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(بِ جَ)
بلا. رنج. (منتهی الارب) (آنندراج). سختی. (آنندراج). داهیه. (المنجد) (اقرب الموارد) ، طعامی است که در جاهلیت پشم شتر را در شیر انداخته بشورانیدندی. (منتهی الارب) (آنندراج). طعامی مر تازیان را در جاهلیت که از شیر و پشم شتر می ساختند. (ناظم الاطباء). طعام جاهلی کان یخاض الوبر باللبن فیجدح. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
در غیر محل. نه بجای خویش. بی جا. بی مورد. بی موقع. مقابل بجا: گفتاری نابجا. اعمالی نابجا. کارهای نابجا، در اصطلاح طبیعی، عرضی. (لغات فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نابجا
تصویر نابجا
بی موقع، بی جا، بی مورد
فرهنگ لغت هوشیار
بیجا، بی ربط، بی مورد، بی موقع، نادرست، ناساز، ناصواب، نامربوط، نامناسب
متضاد: بجا صواب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نامریی
فرهنگ گویش مازندرانی