- ناباردار (دَرْ)
بی ثمر، بی بار، عقیم، که آبستن نیست: اسب مادۀ ناباردار، (منتهی الارب)، بی بار
معنی ناباردار - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کسی که انبار به او سپرده شده و حساب کالاهایی که در انبار است در دست اوست
(دَرْ نَ)
لغت نامه دهخدا
خلیعالعذار، (دستوراللغۀ ادیب نطنزی)، ناباک، بی پروا، نترس، دلیر، جسور:
چنین داد پاسخ ورا کرگسار
که ای نامور مرد ناباکدار،
فردوسی،
سرخ چهره کافرانی مستحل ناباکدار
زین گروهی دوزخی ناپاکزاده سندره،
غواص
چنین داد پاسخ ورا کرگسار
که ای نامور مرد ناباکدار،
فردوسی،
سرخ چهره کافرانی مستحل ناباکدار
زین گروهی دوزخی ناپاکزاده سندره،
غواص
(بَ دَ دَ / دِ)
لغت نامه دهخدا
انباربان. انباری. (زمخشری). کسی که انبار ذخیره بآن سپرده است. (ناظم الاطباء). محافظ انبار. نگهبان محل کالا و ارزاق. (فرهنگ فارسی معین). حسابدار انبار. حافظ انبار. آنکه حساب محتوی انبار با اوست. (یادداشت مؤلف) ، رقیب داشتن:
چوآمد بشاه جهان آگهی
که انباز دارد بشاهنشهی.
فردوسی
چوآمد بشاه جهان آگهی
که انباز دارد بشاهنشهی.
فردوسی
محافظ انبار نگهبان محل کالا و ارزاق، جویای حقیقت و سالک طالب که دلش مخزن اسرار است
کسی که بیم و پروا ندارد ناباک بی پروا: چنین داد پاسخ وراگر گسار که ای نامور مرد ناباک دارخ (شا) (ن ل.: مایه ورشه گزیده سوار)
کسی که انبار را به او سپرده باشند و کلا حساب کالاها را داشته باشد
