جدول جو
جدول جو

معنی نائی - جستجوی لغت در جدول جو

نائی
مضارع) نیائی، نمی آئی، نخواهی آمد:
تو تا ایدری شاد زی غم مخور
که چون تو شدی بازنائی دگر،
اسدی
لغت نامه دهخدا
نائی
بعید، (المنجد)
لغت نامه دهخدا
نائی
نی زننده، نی نوازنده، (ناظم الاطباء)، نی نواز، نئی، (آنندراج)، قراری، قصاب، (منتهی الارب)، نای زن، نی زن، کسی که نی می نوازد:
گاه گوئیم که چنگی تو بچنگ اندریاز
گاه گوئیم که نائی تو بنای اندردم،
فرخی،
به زیر گل زند چنگی به زیر سروبن نائی
به زیر یاسمن عروه به زیر نسترن عفری،
منوچهری،
یکدست تو با زلف و دگر دست تو با جام
یک گوش به چنگی و دگرگوش به نائی،
منوچهری،
آن یکی نائی که نی خوش می زده ست
ناگهان از مقعدش بادی بجست،
مولوی،
اثر نالۀ نی نیست مگر از نائی،
قاآنی،
ای باده فروش من سرمایۀ جوش من
ای از تو خروش من من نایم و تو نائی،
؟
برآورد نائی دم صور را
ببرد از چراغ خرد نور را،
هاتفی (از شعوری)،
، نبات و شکر مصفا، (ناظم الاطباء) (اشتینگاس) (شعوری)
لغت نامه دهخدا
نائی
شیخ عثمان افندی از شاعران و موسیقیدانان ترک است، در قاموس الاعلام آمده است: وی از شعرا و مشایخ مولویه بوده و در خانقاه غلطه سمت نی زن باشی داشت و به سال 1109 به مقام شیخی خانقاه مذکور رسید و در سال 1142 درگذشت، بمناسبت مهارتی که در موسیقی و نی زدن داشت تخلص نائی را اختیار کرده بود، از (قاموس الاعلام ج 6)
لغت نامه دهخدا
نائی
شیخ نائی از موسیقی دانان قرن نهم ومعاصر با امیرعلی شیرنوائی و مورد حمایت او بوده است، رجوع به تاریخ ادبیات ادوارد براون ج 3 ص 560 شود
لغت نامه دهخدا
نائی
نیائی، نخواهد آمد، نمیائی
تصویری از نائی
تصویر نائی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نازی
تصویر نازی
(دخترانه)
زیبا، منسوب به ناز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نامی
تصویر نامی
(پسرانه)
منسوب به نام، مشهور، معروف
فرهنگ نامهای ایرانی
(قَنْنا)
قنات کنی. مقنی گری. رجوع به قنات شود
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
نام دو تن از شعرای عثمانی است یکی از آن دو از مردم مغنیسا است که ملازمت خدمت شهزاده سلطان مصطفی میکرد و سپس در معیت سلطان مصطفی به آماسیه رفت و او را بر کتاب المقصود فی التصریف امام اعظم شرحی است و این بیت او راست:
خط رخساری غمندن اولدم اول سنگین دلگ
اهل درد ایتسون غبار جسم زردم مرده سنگ.
و دومین از اهل بالیکسر و نامش محمد است و قضای محلی داشته است و او را دیوانی و منظومه ای بنام روضهالأبرار است بترکی و این بیت او راست:
اویاتمز شمع اقبالم گورنمز اول قمر طلعت
بنی بوقاره گونلرده قویان بخت سیاهمدر.
(قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا
(تَخْ)
دور شدن. (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ ئی ی)
زناکار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قُنْ نا ئی ی)
نسبت است به قنا وآن دیری است. (معجم البلدان). رجوع به قنّا شود
لغت نامه دهخدا
(قُنْ نا)
احمد بن محمد کرام حنفی ازهری از دانشمندان و نویسندگان است. او راست: سواطع الانوارفی خلاصه ما جاء فی هجرتی الصحابه الی ارض الحبش و ما یتعلق به اهلها من الاّیات و الاحادیث و الاّثار. این کتاب در بولاق بسال 1321 هجری قمری در 321 صفحه چاپ شده است. (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1527 و 1528)
احمد بن عباد بن شعیب، ملقب به شهاب الدین و معروف به قناوی یا قنائی از نویسندگان است. او راست: الکافی فی علم العروض و القوافی. این کتاب یکبار در ضمن مجموعۀ مهمات المتون و بار دیگر باکتاب الارشاد الشافی علی متن الکافی محمد دمنهوری بچاپ رسیده است. (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1528)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
منسوب به فناء، فانی شونده. (فرهنگ فارسی معین) : جسد کثیف فنائی. (جامعالحکمتین ناصرخسرو).
آن گفت این جهان نه فنائی است. سرمدی است
این گفت کاین خطاست، جهان را از او فناست.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(غِ)
منسوب به غناء. رجوع به غناء شود.
- شعر غنائی یا موسیقی، شعری است که حاکی از عواطف و احساسات روحی باشد. فخر، حماسه، حکمت و تعلیم، مدح، هجا، رثاء، تشبیب، وصف مناظر و نظایر آنها همگی در این قسم داخل هستند. (تاریخ ادبیات ایران تألیف جلال همایی ج 1 ص 96)
لغت نامه دهخدا
(ثُ)
دوحرفی. لفظ دو حرفی
لغت نامه دهخدا
(فَ)
دهی است از دهستان حومه شهرستان خوی در آذربایجان که دارای 261 تن سکنه است. آب آن از رودقطور و محصول عمده اش غله، پنبه، حبوب و هنر دستی مردم جوراب بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
میر فنائی، از جملۀ شعرای سلطان یعقوب خان است، و شخصی خوش طبع و خوش خلق بوده و این مطلع از اوست:
من که از خود غیرتم آید که بینم روی او
دیگری را چون توانم دید هم زانوی او؟
(ازمجالس النفائس امیر علیشیر نوائی ترجمه فارسی ص 308)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
حکیم ابوالمجد مجدودبن آدم سنائی شاعر عالیمقدار و عارف بلندمقام قرن ششم هجری و از استادان مسلم شعر فارسی است. نام او را عوفی مجدالدین آدم السنایی و حاجی خلیفه محمد بن آدم نوشته اند و تاریخ گزیده نیز محمد ضبط شده است، لیکن جامی و هدایت نام او را بهمان نحوکه آورده ایم ذکر کرده اند و اشارات خود او نیز نظماًو نثراً بر همین منوال است، چنانکه درمقدمۀ منثور دیوان خود گفته و در حدیقهالحقیقه چنین آورده است:
هرکه او گشته طالب مجد است
شفی او راز لفظ بوالمجد است
شعرا را بلفظ مقصودم
زین قبل نام گشت مجدودم
زآنکه جد را بتن شدم بنیت
کرد مجدود ماضیم کنیت
و از معاصران او نیز محمد بن علی الرقا در دیباچۀ حدیقهالحقیقه نام وی را ’ابوالمجدمجدودبن آدم السنائی’ آورد و این اشاره مسلم میداردکه مجدالدین و محمد غلط و تحریفی است. در دیوان سنایی ابیاتی دیده میشود که در آن اشاره بنام دیگری برای شاعر است یعنی در آنها گوینده خود را ’حسن’ خوانده است مانند این بیت:
حسن اندر حسن اندر حسنم
تو حسن خلق و حسن بنده حسن
بهمین مناسبت بعضی از محققان معتقد شده اند که نام او اصلاً حسن بوده است و بعدها ’مجدود’ نامیده شده است. ولادت او باید در اواسط یا اوایل نیمه دوم قرن پنجم در غزنین اتفاق افتاده باشد و بعد از رشد و بلوغ و مهارت در این فن بعادت زمان روی بدربار سلاطین نهاد و بدستگاه غزنویان راه جست و با رجال و معاریف آن حکومت آشنائی حاصل کرد. بهر حال سنایی در آغاز بمداحی اشتغال داشت، ولی نصیبی از اشعار استادانه خود نمیگرفت تا آنکه یکباره واله و شیدا شد و دست از جهان و جهانیان بشست:
حسب حال آنکه دیو آز مرا
داشت یکچند در نیاز مرا
شاه خرسندیم جمال نمود
جمع منع و طمع محال نمود.
سنائی چند سال از دورۀ جوانی خود را در شهرهای بلخ و سرخس و هرات و نیشابور گذرانید و گویا در همان ایام که در بلخ بود راه کعبه پیش گرفت. قصیده ای به مطلع ذیل در اشتیاق کعبه سروده:
گاه آن آمد که با مردان سوی میدان شویم
یک ره از ایوان برون آئیم و در کیوان رویم.
بعد از بازگشت از سفر مکه شاعر مدتی در بلخ بسر برد و از آنجا بسرخس و مرو و نیشابور رفت و هر جا چندی در سایۀ تعهد و نیکو داشت بزرگان علم و رؤسای محل بسر برد تا در حدود سال 518 هجری قمری بغزنین بازگشت. یادگارهای پرارزش این سفر دراز مقداری از قصاید و اشعار سنایی است که در خراسان سروده و کارنامۀ بلخ که در شهر بلخ ساخته است. بعد از بازگشت به غزنین سنائی خانه نداشت و چنانکه میگوید یکی از بزرگان غزنین خواجه عمید احمد بن مسعود خانه ای به وی بخشید. از این پس تا پایان حیات خود در غزنین بگوشه گیری و عزلت گذرانید. و در همین ایام است که به نظم و اتمام مثنوی مشهور به حدیقهالحقیقه توفیق یافت. در وفات او اختلاف کرده اند و سال وفات وی بقول تقی الدین کاشی 545 هجری قمری است. مقبرۀ سنائی در غزنین زیارتگاه خاص و عام است. غیر از دیوان مذکور چند مثنوی از سنایی باقی مانده که به اختصار نام میبریم: 1- حدیقهالحقیقه و شریعهالطریقه، که آنرا الهی نامه نیز نامند و آن مهمترین مثنوی سنایی است. 2- سیر العباد الی المعاد، مثنوی است بر وزن حدیقهالحقیقه که سنایی آنرا در سرخس سروده است. 3- طریق التحقیق، مثنوی است بر وزن حدیقه و بر آن اسلوب که در سال 528 هجری قمری یعنی سه سال بعد از اتمام حدیقه بپایان رسانید. 4- کارنامۀ بلخ، مثنوی است بر وزن حدیقه در پانصد بیت که ظاهراً نخستین نظم مثنوی سنایی است و آنرا ’مطایبه نامه’ هم میگویند. مثنویهای دیگر به نام عشقنامه و عقل نامه و تجربهالعلم از وی در دست است. رجوع به تاریخ ادبیات تألیف صفا صص 552- 586، مجمعالفصحاء ج 1 ص 254، ریاض العارفین ص 196، مجالس النفائس ص 318، 332، 339، نفحات الانس ص 389، لباب الالباب ج 2 ص 117، 252، 257 و تاریخ ادبیات ادوارد براون (از سعدی تا جامی) ترجمه علی اصغر حکمت شود
لغت نامه دهخدا
(شِ)
شناگر. آب آشنا:
چون شناور نیستی پیرامن جیحون مگرد
بی شنائی پای در جیحون نمی بایدنهاد.
مغربی
لغت نامه دهخدا
(شَ ئی ی)
منسوب است به ازد شنوه و شنوه عبدالله بن کعب... است. و به این نسبت چند تن مشهورند. رجوع به انساب سمعانی ورق 339 شود
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
لفظ دوحرفی (؟) (غیاث اللغه) ، دندان ثنائی. هر دو دندان پیشین. (غیاث اللغه)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
منسوب به حنا: رنگ حنایی، رنگی زرد که بسرخی زند. چیزی که برنگ حنا باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
شهری است در نزدیکی ناصره و محل یکی از معجزات عیسی است. امروز آن را نین گویند. در قاموس کتاب مقدس آمده است: نائین (به معنی جمال). شهری است در جلیل که مسیح پسر بیوه زن را در آنجا حیات بخشیده از اموات برخیزانید فعلاً آن را ’نین’ گویند و بر سرازیری شمال کوه دوخی بمسافت 6 میل به جنوب شرقی ناصره و 15 میل به جنوب غربی تل حوم واقع (است و احتمال میرود که مسیح جنازه پسر را در وقتی که به طرف باهل، قبرستانی که در مغرب ده است، سرازیر میشد دید. از وسعت و عظمت خرابه معلوم میشود که نین شهر عمده و عظیمی و حصاردار بوده است. لکن فعلاًده کوچکی است که دارای بیست خانوار میباشد و این ده از کوه طور بخوبی دیده می شود. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
نائیه. مؤنث ناء (نائی). نعت است از نأی. دور شونده. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(نائین)
یکی از شهرهای استان دهم و مرکز فرمانداری است. شهری قدیمی است وسابقۀ تاریخی آن به پیش از اسلام میرسد. مؤلف ’سرزمینهای خلافت شرقی’ مینویسد: نائین، در شمال باختری یزد، در حاشیۀ کویر جای دارد و معمولاً از توابع یزد شمرده میشود، اگر چه برخی از نویسندگان آن را از توابع اصفهان شمرده اند. نائین قلعه ای داشت و بقول حمداﷲمستوفی دور قلعه اش چهار هزار قدم بود. (از سرزمینهای خلافت شرقی ص 106). و نیز مؤلف همین کتاب گوید که نائین در قرون وسطی جزء ایالت فارس محسوب میشده است. (ص 224). لیکن حمداﷲ مستوفی و خواندمیر آن را از توابع یزد شمرده اند. (تاریخ گزیده ص 638) (حبیب السیر ج 3 چ خیام ص 281). آذر بیگدلی در ’آتشکدۀ آذر’ و صاحب منتهی الارب (ذیل حرف ’ن’) و صاحب روضات الجنات (ص 640) آن را تابع اصفهان دانسته اند. یاقوت در معجم البلدان این شهر را از اعمال پارس و کورۀ اصطخر دانسته است.مؤلف نزههالقلوب فاصله آن را تا اصفهان بیست و شش فرسنگ (نزههالقلوب ص 56) و مؤلف روضات الجنات ده فرسنگ (ص 641) و ناصرخسرو سی فرسنگ نوشته اند. (سفرنامه ص 124) ولی در جغرافیای کیهان این مسافت بیست و پنج فرسنگ تعیین شده است. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 440).
مؤلف حدودالعالم آن را سردسیر و با سیب بسیار و برحد میان پارس و بیابان ذکر کرده است. (حدود العالم ص 80). مستوفی آن را از اقلیم سوم شمرده و نوشته است که دور قلعه اش چهار هزار قدم است. حقوق دیوانیش دو تومان و دویست دینار است. (نزههالقلوب ج 3 ص 74). صاحب تذکرهالملوک گوید: در عهد صفویه حکام شرع یزد و ابرقوه و نائین و اردستان و... را صدر خاصه، تعیین [میکند] و امور متعلق به صدر خاصه را در ولایات مفصلۀ مذکوره نایب الصداره و سایر مباشرین صدرخاصه متوجه میشده اند. (تذکرهالملوک ص 2).
و ناصرخسرو بدینگونه از نائین یاد میکند: بیست روز در اصفهان بماندم و بیست و هشتم صفر بیرون آمدیم بدیهی رسیدیم که آن را هیثاباد گویند و از آنجا براه صحرا و کوه مسکیان بقصبۀ نایین آمدیم و از سپاهان تا آنجا سی فرسنگ بود، و از نایین چهل و سه فرسنگ برفتیم بدیه گرمه از ناحیۀ بیابان که این ناحیه ده دوازده پاره دیه باشد رسیدیم. (سفرنامه ص 124). در بستان السیاحه آمده است: قصبه ای است دلنشین از قصبات اصفهان... در زمین هموار واقع و جوانب آن واسع است و قرب دو هزار باب خانه در اوست... آبش خوب و هوایش مرغوب. آن قصبه در راه یزد و کاشان اتفاق افتاده... از اصفهان چهار مرحله دور است... مردمش شیعۀ امامیه اند... و جمعی از اهل وجد و حال از آنجا ظهور نموده اند منجمله حاجی عبدالوهاب مرشد حاجی محمد حسن تبریزی الاصل و میرزا ابوالقاسم شیرازی فی زماننا از آنجا بود... و دیگر میرزا عبدالرحیم...نظر علیشاه... (بستان السیاحه صص 600-601).
و این شرح نیز در ’تاریخ صنایع ایران’ راجع به مسجد جامع نائین آمده است: یکی از معروفترین ابنیۀ این دوره [بعد از استیلای عرب و قبل از سلجوقیان] مسجد جامع نائین است... آن قسمت از مسجد که در طرف قبله است از یازده طاقنما تشکیل یافته که سقف هلالی دارند. طاقنمای وسطی از سایر طاقنماها وسیعتر است. دیوار و طاق و جرزهای آن نیز گچ بری دارندو آن قسمت که محراب در آن است با گچ بری تزیین یافته. نقشۀ آن عبارت است از کثیرالاضلاع های هشت ضلعی و اشکال هندسی سادۀ دیگر که با گلهای مختلف زینت یافته اگرچه این گچ بری چندان ریزه کاری ندارد ولی نقشۀ آن مؤثر و قشنگ است و در اصل رنگ شده و شاید طلاکاری نیز داشته است. چون آن را عمیق کنده اند و چنانکه گفته شد ساده و فاقد ظرافت است، چنان مینماید که به دورۀاولیه این نوع صنعت تعلق دارد. مسجد نائین از حیث نقشه نمونۀ مساجد اولیۀ عرب میباشد. ساختمان آن از تاری خانه دامغان کاملتر است. ستونهای آن کوچکتر، دالانها بلندتر و طاق ها تیزترند. در طرف چپ نزدیک گوشۀمسجد مناره ای است که جزء ساختمان مسجد است. (تاریخ صنایع ایران ص 136). و هم راجع به قدمت ساختمان این مسجد اعتمادالسلطنه آرد: گویند مسجد جامع نائین را خلیفۀ اموی عمرعبدالعزیز ساخته است، چند خشت که اسامی خلفاء در آن ثبت شده موجود است. ولی تاریخ منبر سنۀ 711 هجری قمری است و تاریخ درب مسجد سنۀ 784 است. (از مرآت البلدان ج 4 ص 121).
پیرامون ابنیۀ قدیمی نائین این شرح نیزدر جغرافیای کیهان آمده است: مساجد مهم نائین عبارت است از مسجد جامع، مسجد خواجه، مسجد شیخ محمد ربیع، و مسجد کلوان، از همه معروفتر و قدیم تر مسجد جامع است که در محلۀ باب المسجد واقع شده. بنای آن از آجر و به شکل هشت ضلعی میباشد، ارتفاع آن قریب 25 ذرع و محرابش مانند محراب اسپاهان دارای گچ بری بسیار زیبا و خطوط کوفی است. یگانه آثار ذیقیمتی که در مسجد مزبور موجود است منبر چوبی منبت کاری هشت پله ای میباشد که ارتفاع آن به هشت ذرع میرسد. در طرف چپ منبر مزبور نام سازنده و واقف و تاریخ ساختن آن را که به سال 711 هجری قمری بوده است با خط بسیار خوب نسخ منبت کاری کرده اند و اگر در نگاهداری منبر مذکور که یکی از شاهکارهای صنعتی نیمۀ اول قرن هشتم است مواظبت بعمل نیاید ممکن است آن را قطعه قطعه نموده از بین ببرند. یکی دیگر از بناهای مهم قدیمی نائین که هیچگونه علائم و آثاری از تاریخ ساختمان آن به دست نیامده ولی وضع آن نشان میدهد که خیلی قدیمی است نارنج قلعه میباشد. عمارت زیرین برج قلعه به تل خاکی تبدیل [شده] ولی اصل برج که 25 ذرع ارتفاع دارد باقی و برجاست. سابقاًدر اطراف قلعۀ مزبور خندقی بعرض 25 ذرع حفر کرده بودند ولی اکنون پر است. مهمترین قسمت جالب توجه این برج که مورد دقت نظر است خشتهای خامی است که در ساختمان برج بکار رفته، طول خشتها نیم و عرض 14 ذرع میباشد و وزن هریک هفت الی هشت من است. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 440 و 441).
مؤلف همین کتاب پیرامون وضع عمومی شهر و مردم نائین نویسد: با قرای اطراف قریب 12558 نفر جمعیت دارد. کوچه های آن تنگ و کثیف و بسیار متعفن است. شغل عمومی اهالی تا چندی قبل عبابافی بوده ولی امروز فقیر و پریشانند و آنها که استطاعتی دارند دستگاههای قالیبافی دایر کرده اند از حیث فقدان آب ساکنین نائین فوق العاده در زحمت [اند] و بعضی سالها که خشکسالی است آب را کوزه ای ده شاهی الی یکقران خریداری میکنند.آب مشروب اهالی از 10 آب انبار که از دو الی هفت فرسخ برای پرنمودن آنها آب می آورند به دست می آید چهار رشته قنات بی اهمیت نیز دارد. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 440). نائین دارای عباهای خوب بوده که اینک از بین رفته و ظروف آنجا نیز مشهور است. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 296).
در فرهنگ جغرافیایی ایران آمده است: شهرستان نائین یکی از شهرستانهای هفتگانه استان دهم کشوراست. حدود آن از طرف شمال به دشت کویر، از جنوب به شهرستان یزد و اصفهان و از خاور به شهرستان فردوس خراسان و از باختر به شهرستان اردستان محدود است. تقسیمات: شهرستان نائین از سه بخش تشکیل شده است، بدین ترتیب:
1- بخش حومه شامل 338 آبادی و 22430 نفر جمعیت است. 2- بخش انارک 12 آبادی و 2476 تن سکنه دارد. 3- بخش خور بیابانک مشتمل بر 18 آبادی و 13487 نفر جمعیت است، جمعاً شهرستان نائین از سه بخش و 267 آبادی کوچک و بزرگ و 38393 تن جمعیت تشکیل شده است.
بخش حومه - محدود است از شمال به بخش انارک شهرستان اردستان. از جنوب به بخش اردکان، از خاور به بخش خرانق و اردکان یزد و از باختر به بخش کوهپایۀ اصفهان. بخش حومه نائین جلگه و مسطح است و فقط چند کوه منفرد، در شمال و جنوب باختری و خاوری آن دیده میشود، بدین شرح:
1 -کوه سراش که از جنوب خاور به طرف شمال باختر امتداددارد و به کوه فشارک در دهستان برزاوند شهرستان اردستان میرسد. (خط الرأس این رشته ارتفاع حد طبیعی شهرستان نائین را با بخش کوهپایه مشخص مینماید). راه نائین به کوهپایه از گردنۀ بیل آباد این رشته کوه عبور میکند و گردنۀ نامبرده 2285 گز از سطح دریا ارتفاع دارد. 2- کوه محمدیه در شمال نائین و تقریباً شمالی جنوبی قرار گرفته و ارتفاعش از سطح دریا 2175 گز است. 3- رشته ارتفاعات زردکوه و ارتفاعات منفرد دیگری در قسمت کویر این بخش واقع شده است و ارتفاع بلندترین نقطۀ کوههای مذکور بطور متوسط در حدود 2000 گزاست.
آب و هوا - هوای این بخش نسبهً معتدل است. آب زراعتی آبادیها از قناتها تأمین میشود.
محصول و شغل - محصول عمده نائین غلات است و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی و کرباس بافی است. بیشتر قراء این بخش بوسیلۀ راههای ارابه رو به یکدیگر مربوط است و در فصل خشکی به بیشتر قراء میتوان اتومبیل برد.
زبان ومذهب - مردم نائین مسلمان شیعه اند و زبان مادری آنان فارسی است.
قراء مهم بخش حومه نائین عبارتند از: بافران، چم، محمدی، سرشگ، حسین آباد، خیرآباد، بنوند. در بخش حومه (بغیر از شهر نائین) سه باب دبستان دایر است.
شهر نائین - شهر کوچک نائین مرکز شهرستان نائین در سر سه راه اصفهان - یزد کاشان واقع است خلاصۀ مشخصات آن بشرح زیر است:
سوابق تاریخی - تاریخ ساختمان و بنا کننده شهر نائین درست معلوم نیست ولی همینقدر که از تواریخ و قرائن معلوم میشود، سابقه اش به قبل ازمیلاد مسیح و دوران زردشتیان می پیوندد و آثاری منتسب به زردشتیان، از جمله خرابه های قلعۀ نائین، از آن روزگاران به یادگار مانده است.
فواصل - این شهر در 320 هزارگزی جنوب خاوری تهران و در 120 هزارگزی شمال خاوری شهراصفهان واقع است.
مختصات جغرافیائی نائین - طول:53 درجه و 4 دقیقه و 15 ثانیۀ خاوری از نصف النهار گرینویچ، عرض: 32 درجه و 51 دقیقه و 50 ثانیۀ شمالی. ارتفاع از سطح دریا 1400 گز. اختلاف ساعت با تهران 5 دقیقه و 20 ثانیه.
راهها - نائین بوسیلۀ دو راه به تهران مربوط میشود:
1- راه تهران به نائین که از شهر ری، قم، اصفهان و کوهپایه میگذرد، جادۀ شوسۀ درجۀ یک است و طولش 576 هزار گز است.
2- راهی که از کاشان میگذرد و جادۀ شوسۀ درجۀ 2 است. (از نائین تا قم شوسۀ درجۀ 2 و از قم تا تهران آسفالت). طولش 522 هزارگزست. این جاده فقط در گردنۀ ملااحمد (36 هزارگزی نائین) بعلت برف زیاد، ممکن است گاهی مسدود شود. این راه از شهر ری، قم، کاشان، نطنز و اردستان میگذرد.
مدت راه نائین به تهران، با اتومبیل 14 ساعت و با سواری 10 ساعت است. پمپ بنزین در مسیر جادۀ یزد به اصفهان قرار دارد.
وضع طبیعی و اقتصادی - شهر نائین در کنار راه شوسۀ اصفهان به یزد، و در جلگه واقع شده است. هوای شهر نسبهً معتدل است. آب آشامیدنی اهالی از آب انبارها و قنات شاهی، و آب مزروعی از قنوات تأمین میشود.
شغل عمده اهالی کسب و زراعت و محصول عمده آن گندم و جو و مختصری محصولات صیفی است، اشجار آن پسته و بادام و انار و گوجه و توت و سایر میوه هاست. صادرات زراعتی این شهرستان روناس و کتیرا و پنبه و پسته، و صادرات صنعتی آن قالی و عبا و کرباس است. معادن استخراج شدۀ حوزۀ معدنی انارک (از توابع نائین) شامل سرب، مس، زغال سنگ، آنتیمون و آهک است.
بناهای شهر بطور کلی قدیمی است. فقط در قسمت خاور و باختر این شهر، در مسیر جاده، چند بنای جدیدالاحداث دیده میشود. شهر نائین به هفت ناحیه تقسیم میشود بدین قرار: کلوان، بابل مسجد، سرای نو، نوآباد، پنجاهه: چهل دختران، سنگ. روشنائی محلات و کوچه های شهر بوسیلۀ چراغهای نفتی تأمین میشود. جمعیت شهر نائین در حدود 6235 نفر است و مردمش مسلمان شیعه مذهب اند.ساکنان شهر به زبان فارسی تکلم میکنند ولی کشاورزان و روستائیان به زبان فارسی مخصوص محلی که بیشتر بفرس قدیم شباهت دارد، تکلم میکنند.
مردم این شهرستان بکسب دانش راغبند و بیشتر بدین منظور جلای وطن میکنند. سادگی اخلاق و سعی در کسب دانش از آداب نائینی هاست. در این شهر یک دبیرستان پسرانه دو دبستان پسرانه و دو دبستان دخترانه دایر است. یک بیمارستان 20 تختخوابی در انتهای باختری شهر قرار دارد و در جنب بیمارستان نیز درمانگاهی بوسیلۀ سازمان خدمات اجتماعی تأسیس گشته است. شهر نائین مرکز فرمانداری شهرستان نائین است و ادارات دولتی آن عبارتند از: فرمانداری، شهرداری، شهربانی، ژاندارمری، پست و تلگراف، آمار، ثبت اسناد و املاک، بهداری، دارائی، ادارۀ فرهنگ، دادگاه بخش، بانک ملی نمایندگی یزد، نمایندگی بانک کشاورزی، نمایندگی اوقاف. (فرهنگ جغرافیایی ایران، ج 10 ص 193- 194)
لغت نامه دهخدا
نائج یا نیج کوه ازمحال بلدۀ نارنج کوه از دهات نور مازندران، (مازندران و استرآباد ص 149)، یکی از بلوکات پانزده گانه نورو مشتمل بر 18 قریه و جمعیت تقریبی آن 3815 تن است، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 299)، نام یکی از دهستانهای بخش نور شهرستان آمل است و در قسمت باختری آمل واقعشده است، قسمتی از قراء این دهستان در سینۀ کوه ’گزناسرا’ و بقیۀ آبادیهایش در دشت و دامنه قرار دارد، محصول عمده اش برنج و پیاز و لبنیات است، آبادیهای قشلاقی مهمش عبارت است از ’علی آباد’ و ’جوربند’ و آبادیهای مهم ییلاقیش ’واز’ و ’گزناسرا’ است، این دهستان از 17 آبادی تشکیل شده است و جمعیت آن در حدود سه هزار نفر است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ص 298)
لغت نامه دهخدا
(حِنْ نا ئی ی)
منسوب به حناء. حنافروش. (الانساب) (ناظم الاطباء). ج، حنائیون. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَنْ نا)
شغل بناء. ریازه. بنائی کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به بنّاء شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
لطفعلی بیک درباره او نویسد: مولانا بنائی، پدرش معمار و خودش از اوساط ناس و از مردم هری و صاحب فضایل بسیار بود. وی به تحصیل علم و ادب رغبت کرد و از جملۀ اکابر شد. او از خطاطان و استادان موسیقی عصر خود گشت وبهمین جهت بر خود معجب بود و بمردم تکبر می نمود و بر اثر نفرت و بدگوئی مردم، جلای وطن کرد و از هری به عراق و از عراق به آذربایجان سفر کرد و در تبریز بمصاحبت سلطان یعقوب خان درآمد و بیشتر اشتغال وی بسرودن شعر بود. امیر علی شیر نوائی از او دل خوش نداشت و مهاجرت وی از هری بدین جهت بود. پس از درگذشت یعقوب به خراسان بازگشت و در ایام شاهی بیگ خان اوزبک مکرم شده بمرتبۀ قاضی عسکر و صدر محترم رسید و بعد از وی با طایفۀ او بود و در جنگ ازبک با طایفۀ صوفیه درگذشت. سبک وی در اواخر پیروی از سعدی و حافظ بود و بیشتر دیوانش در استقبال از غزلیات این دو شاعر بزرگ است. و در اشعار حالی تخلص نموده. این قطعه از اوست:
دخترانی که فکر بکر منند
هر یکی را بشوهری بدهم
هرکه کابین نداد و عنین بود
زو ستانم بدیگری بدهم.
(از آتشکدۀ آذر صص 151-152 و مجالس النفائس صص 232-233).
و رجوع به رجال حبیب السیر و کتاب از سعدی تا جامی و ریحانهالادب و قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ثنائی
تصویر ثنائی
دو واتی دندان ثنائی. دو دندان پیشین. کلمه دوحرفی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنائی
تصویر حنائی
برناکی از رنگ ها، یرنابسته
فرهنگ لغت هوشیار
غنایی در فارسی سوز واره، آهنگین منسوب به غنا. یا شعر غنائی. شعریست که حاکی از عواطف و احساسات باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فنائی
تصویر فنائی
منسوب به فنا، فان شونده: جسد کثیف فنائی
فرهنگ لغت هوشیار