جدول جو
جدول جو

معنی نائک - جستجوی لغت در جدول جو

نائک
(ءِ)
جماع کننده. (اقرب الموارد) (شمس اللغات). گاینده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نعت است از نیک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نازک
تصویر نازک
(دخترانه)
محبوب، معشوق، لطیف، ظریف، نازنین، زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حائک
تصویر حائک
بافنده، کسی چیزی را می بافد، نسّاج، پای باف، تننده، جولاهه، بافت کار، جولاه، باف کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناسک
تصویر ناسک
عابد، زاهد، پارسا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناوک
تصویر ناوک
مصغر ناو، ناو کوچک، تیر، تیری که با کمان انداخته شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نازک
تصویر نازک
باریک، کنایه از لطیف، ظریف، دارای پهنای کم، کنایه از دقیق، حساس، کنایه از ضعیف، کنایه از زودرنج، حساس
فرهنگ فارسی عمید
(شَ ءِ)
ج شنوکه. (منتهی الارب). رجوع به شنوکه شود. سه کوه کوچک منفرد است از کوههای واقع در بین قدید و جحفه ازدیار خزاعه و گویند کوهی است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نائی
تصویر نائی
نیائی، نخواهد آمد، نمیائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناهک
تصویر ناهک
فزونی نهنده گزافکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نائب
تصویر نائب
جانشین، قائم مقام، خلیفه، بدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نائح
تصویر نائح
نوحه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نائل
تصویر نائل
یابنده، رسیده، دریافته، موفق شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نائم
تصویر نائم
خفته، خوابیده، آرامیده، خسبنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نائر
تصویر نائر
نایر در فارسی رمنده
فرهنگ لغت هوشیار
ناوخرد، نوعی تیرکوچک که آنرادر غلاف آهنین یاچوبین - که مانندناوی باریک بود گذارند و از کمان سردهند تادورتر رود: دل زناوک چشمت گوش داشتم لیکن ابروی کماندارت میبردبه پیشانی. (حافظ. 335) یاتیرناوک، ناوی که ازآن گندم وجواز دول بگلوی آسیافروریزند، شیاری که در پشت آدمی است، شیاری که دردانه گندم و هسته خرماست، هرچیزمیان خالی. یاناوک سحری. نفرینی که درآخرهای شب کنند. یاناوک قلبی. آهی که ازته دل برآید، هجو مقابل مدح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شائک
تصویر شائک
خاردار، تیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حائک
تصویر حائک
بافنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نانک
تصویر نانک
قرص کوچک ازنان نان کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خائک
تصویر خائک
ملخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صائک
تصویر صائک
چسبنده دوسا، دلمه چون خون
فرهنگ لغت هوشیار
محبوب، معشوق، دلبر، جانانه، باریک و ظریف هم گویند باریک: در جامه گلگون کمر نازک آن شوخ از لعل بود همچو رگ لعل نمودار. (صائب)، آنچه که ستبری آن بسیارکم است مقابل ستبر ضخیم کلفت: آنچه او با سپر کرگ روزنبرد نتوان کردن با شیشه نازک به تبر. (فرخی)، لطیف ظریف: بس که درآید گل نازک بباغ ماشده چون خاک دژم ای غلام، (عطار)، بناز پرورده نازنین: آن دل را دو تن نازک را رنج و اندیشه چندین منمای. (فرخی)، نغزدلکش: (اگر از دکانداری سخنی نازک یاشعری عالی و مناسب میشنیدنداو را و صاحب دکان را با نعامات و افرغنی میساختند. .)، قابل اهمیت خطیر مشکل: (و هر کجا کار بزرگ و مهم نازک حادث گشت و درآن هلاک نفس و عشیرت و ملک و ولایت دیده شد، . . {-7 شکننده زود شکن، ترد: (گوشت نازک - 9. {نرم، حساس زود رنج: او را گفتند که اگر تو ببدیهه و لطیفه ای سلطان را ازین قبض بیرون آری و این بار از خاطر نازکش برداری ترا صد هزار درم نقد خدمت کنیم. .)، خوش طبع با نزاکت، کم رنگ رقیق مقابل سیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابک
تصویر نابک
جای بلند
فرهنگ لغت هوشیار
عبادت کننده، شخص زاهد و عابد نیایشگر، کرپان کننده عبادت کننده عابدزاهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسک
تصویر ناسک
((س))
پرهیزکار، پارسا، جمع نساک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نازک
تصویر نازک
((زُ))
باریک، لطیف، نرم، زیبا، ظریف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناوک
تصویر ناوک
((وَ))
تیر، تیری که با کمان اندازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نازک
تصویر نازک
Filmy, Thin, Wispy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نازک
تصویر نازک
fin, mince, léger
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نازک
تصویر نازک
fino, leve
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نازک
تصویر نازک
cienki
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نازک
تصویر نازک
тонкий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نازک
تصویر نازک
тонкий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نازک
تصویر نازک
dun
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نازک
تصویر نازک
dünn, zart
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نازک
تصویر نازک
tenue, delgado, ligero
دیکشنری فارسی به اسپانیایی