جدول جو
جدول جو

معنی ناآمده - جستجوی لغت در جدول جو

ناآمده
اتفاق نیفتاده، رخ نداده، آنکه هنوز به وجود نیامده، متولدنشده، برای مثال ناآمدگان اگر بدانند که ما / از دهر چه می کشیم نآیند دگر (خیام - ۹۰)
تصویری از ناآمده
تصویر ناآمده
فرهنگ فارسی عمید
ناآمده
(دَ / دِ)
نیامده. واقع نشده. که اتفاق نیفتاده است:
بگوید همی تا بدان می خوریم
غم روز ناآمده نشمریم.
فردوسی.
نماند که نیکی بر او بگذرد.
پی روز ناآمده نشمرد.
فردوسی.
دگرکز بدیهای ناآمده
گریزد چو از دام مرغ و دده.
فردوسی.
بگذشته چه اندوه و چه شادی بر دانا
ناآمده اندوه و گذشته ست برابر.
ناصرخسرو.
غم چند خوری به کار ناآمده پیش.
(جامعالتمثیل).
، در آینده. در آتیه. عاقبت. که هنوز نیامده است:
چهارم که دل دور داری ز غم
ز ناآمده بد نباشی دژم.
فردوسی.
رفته چون رفت طلب نتوان کرد
چشم ناآمده بین بایستی.
خاقانی.
، اندک توقف داشته. درنگ اندک کرده. درنگ ناکرده:
ناآمده رفتن این چه ساز است
ناکشته درودن این چه راز است.
نظامی.
، آن که از مادر نزاده است. آن که هنوز متولد نشده. آن که بدنیا نیامده است:
ناآمدگان اگر بدانند که ما
از دهر چه میکشیم نایند دگر.
خیام.
چندانکه به صحرای عدم می نگرم
ناآمدگان و رفتگان می بینم.
(منسوب به خیام)
لغت نامه دهخدا
ناآمده
نیامده: نماند که نیکی براوبگذرد پی روز ناآمده نشمرد. (شا)، اتفاق نیفتاده: دگر کز بدیهای ناآمده گریزد چو از دام مرغ ودده. (شا)، متولدناشده، جمع ناآمدگان: ناآمدگان اگربدانند که ما از دهرچه میکشیم نایند دگر. (خیام)، آینده مقابل آمده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نازنده
تصویر نازنده
ناز کننده، فخر کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نادیده
تصویر نادیده
دیده نشده، آنچه به چشم دیده نشده، کسی که چیزی را ندیده، برای مثال تو چه دانی قدر آب دیدگان / عاشق نانی تو چون نادیدگان (مولوی - ۱۰۲)، کنایه از بخیل، خسیس، ممسک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برآمده
تصویر برآمده
بالاآمده، برجسته، ورم کرده، کنایه از مشهور، معروف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناآگاه
تصویر ناآگاه
بی خبر، بی تجربه، ناگاه، غفلتاً
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نالنده
تصویر نالنده
ناله کننده، در حال نالیدن
فرهنگ فارسی عمید
نوآمد. نورس. نورسیده. نوزاد: حال این نوآمدگان نیز نیکو پرسیده آید. (تاریخ بیهقی ص 481).
این جدل نیست با نوآمدگان
که زدیوان من خورند ادرار.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نیامده. ناآمده، به وقوع ناپیوسته. واقعنشده:
یکی حال از گذشته دی دگر از نامده فردا
همی گویند پنداری که وخشورند یا کندا.
دقیقی.
از رفته و نامده چه گویم
چون حاصل عمرم این زمان است.
عطار.
- امثال:
اجل نامده قوی زره است.
سنائی
لغت نامه دهخدا
(شِ دَ / دِ)
آجیده نشده، سوراخ نشده. ناسفته، نیندوده. بدون روکش، غیرمنقور. مقابل آژده و آجده. رجوع به آژده شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
مقابل آماده. نامهیا. که حاضر و آماده نیست. ناساخته. نیاراسته. نابسیجیده. فراهم ناشده. نامستعد. رجوع به آماده شود
لغت نامه دهخدا
عدم مساعدت حوادث روزگاربدافتاد: هماز ناآمد کار و بد آمد روزگار. . جمال علی عراقی پیش ازمن بنده آنجارسیده رود)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه ناز و امتناع کندظنکه استغنا نماید، فخرکننده مباهی. یاسرو نازنده. سرو بالنده سرو ناز، قامت راست: همان سرونازنده شد چون کمان ندارم گمان گر سرآید زمان، معشوق راست بالا: سرو نازنده پیش چشمه آب بهتر از راستی ندید جواب. (نظامی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناآگاه
تصویر ناآگاه
نامطلع، خفته، بی تجربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناآمخته
تصویر ناآمخته
تعلیم نگرفته، غیرمودب، عادت ناکرده، رام نشده مقابل آموخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناآمدگی
تصویر ناآمدگی
نارسیدگی (خمیر) فطیربودن ورنیامدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناآمدنی
تصویر ناآمدنی
آنچه که نخواهد آمد، آنچه که اتفاق نخواهد افتاد مقابل آمدنی
فرهنگ لغت هوشیار
نبرده حمل ناکرده، تحمل نکرده: نابرده رنج گنج میسرنمیشود مزد آن گرفت جان برادر که کارکرد. (سعدی) مقابل برده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نادیده
تصویر نادیده
مخفی، نامرئی، غیربارز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسوده
تصویر ناسوده
نا آسوده، نیاسوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابوده
تصویر نابوده
آنچه که وجودندارد، واقع نشده نیامده: (آفریدگارعالم اسرار است که کارهای نابوده را بداند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازموده
تصویر نازموده
نیازموده، ندیده
فرهنگ لغت هوشیار
زاییده نشده متولد نگشته: ز تف سنان تو نازاده دشمن ز بیم سنان تو ناید بمحشر. (ازرقی المعجم)، آنکه بچه نزاده: گر نبایدت بزادن بگرایم من همچنین باشم و نازاده بیایم من. (منوچهری لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارمیده
تصویر نارمیده
استراحت نکرده، نیاسوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناداده
تصویر ناداده
ادا نکرده، نگفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناآماده
تصویر ناآماده
نامهیا نامستعد مقابل آماده
فرهنگ لغت هوشیار
آجیده نشده، سوراخ نشده ناسفته، نااندوده ظنچه که بدون روکش است آجده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوآمده
تصویر نوآمده
نو رسیده تازه رسیده تازه وارد جدید الورود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاآمدن
تصویر جاآمدن
بهبود یافتن: (حالم جاآمد)، آرامش یافتن مطمئن شدن، بهوش آمدن بخودآمدن، یاجاآمدن حال. به شدن بهبود یافتن، یاجاآمدن حواس. بهوش آمدن اقامه. یاجاآمدن دل. ظرامش یافتن مطمئن شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برآمده
تصویر برآمده
بالا آمده، ظاهر شده پدیدار گشته، برجسته، ورم کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناآسوده
تصویر ناآسوده
استراحت نیافته، فراغت نیافته مقابل آسوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامیده
تصویر نامیده
موسوم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناآگاه
تصویر ناآگاه
بی خبر، جاهل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناسوده
تصویر ناسوده
ناراحت
فرهنگ واژه فارسی سره