غیر معروف. ناشناس. (ناظم الاطباء). بیگانه. غریب. نامعلوم. مردی ناآشنا. ناشناس. شطسی ّ، ناآشنا، زیرک، سرکش. (منتهی الارب) : تذمﱡر، دیگرگون و ناآشنا گردیدن. (از منتهی الارب) : چنین داد [گشتاسب] پاسخ [بچوپان] که ای نامدار یکی کوه تازم دلیر و سوار مرا گر بداری به کار آیمت به رنج و به بد نیز یار آیمت بدو گفت نستار [چوپان قیصر] از این در بگرد تو ایدر غریبی و بی نام مرد بیابان و دریا و اسبان یله به ناآشنا چون سپارم گله. فردوسی. ، بی اطلاع. بی خبر. (ناظم الاطباء). که عارف به کاری نیست. که آشنائی و مهارت ندارد، ناموافق. ناسازگار
غیر معروف. ناشناس. (ناظم الاطباء). بیگانه. غریب. نامعلوم. مردی ناآشنا. ناشناس. شُطسی ّ، ناآشنا، زیرک، سرکش. (منتهی الارب) : تَذَمﱡر، دیگرگون و ناآشنا گردیدن. (از منتهی الارب) : چنین داد [گشتاسب] پاسخ [بچوپان] که ای نامدار یکی کوه تازم دلیر و سوار مرا گر بداری به کار آیمت به رنج و به بد نیز یار آیمت بدو گفت نستار [چوپان قیصر] از این در بگرد تو ایدر غریبی و بی نام مرد بیابان و دریا و اسبان یله به ناآشنا چون سپارم گله. فردوسی. ، بی اطلاع. بی خبر. (ناظم الاطباء). که عارف به کاری نیست. که آشنائی و مهارت ندارد، ناموافق. ناسازگار
ناآشنا. بی اطلاع. بی خبر. (ناظم الاطباء) ، ناآشنا. بیگانه. مقابل آشنا: دی همه او بوده ای امروز چون دوری از او؟ ناجوانمردی بود دی دوست و اکنون ناشنا. سنائی. ، غیر معروف. (ناظم الاطباء). ناشناس. نامعروف برابر. یکسان در شمار. مساوی. (ناظم الاطباء)
ناآشنا. بی اطلاع. بی خبر. (ناظم الاطباء) ، ناآشنا. بیگانه. مقابل آشنا: دی همه او بوده ای امروز چون دوری از او؟ ناجوانمردی بود دی دوست و اکنون ناشنا. سنائی. ، غیر معروف. (ناظم الاطباء). ناشناس. نامعروف برابر. یکسان در شمار. مساوی. (ناظم الاطباء)
بی خبری. (ناظم الاطباء). بی اطلاعی. ناشی گری. نداشتن مهارت. نااستادی. بی تجربگی، غیر معروفی. بیگانگی. - ناآشنائی کردن، رمیدن. الفت نگرفتن. بیگانگی نمودن. انس نگرفتن. نپیوستن بکسی یا جمعی. گریختن از کسی یا محفلی
بی خبری. (ناظم الاطباء). بی اطلاعی. ناشی گری. نداشتن مهارت. نااستادی. بی تجربگی، غیر معروفی. بیگانگی. - ناآشنائی کردن، رمیدن. الفت نگرفتن. بیگانگی نمودن. انس نگرفتن. نپیوستن بکسی یا جمعی. گریختن از کسی یا محفلی