دیده نشده، آنچه به چشم دیده نشده، کسی که چیزی را ندیده، برای مثال تو چه دانی قدر آب دیدگان / عاشق نانی تو چون نادیدگان (مولوی - ۱۰۲)، کنایه از بخیل، خسیس، ممسک
دیده نشده، آنچه به چشم دیده نشده، کسی که چیزی را ندیده، برای مِثال تو چه دانی قدر آب دیدگان / عاشق نانی تو چون نادیدگان (مولوی - ۱۰۲)، کنایه از بخیل، خسیس، ممسک
نیامده. واقع نشده. که اتفاق نیفتاده است: بگوید همی تا بدان می خوریم غم روز ناآمده نشمریم. فردوسی. نماند که نیکی بر او بگذرد. پی روز ناآمده نشمرد. فردوسی. دگرکز بدیهای ناآمده گریزد چو از دام مرغ و دده. فردوسی. بگذشته چه اندوه و چه شادی بر دانا ناآمده اندوه و گذشته ست برابر. ناصرخسرو. غم چند خوری به کار ناآمده پیش. (جامعالتمثیل). ، در آینده. در آتیه. عاقبت. که هنوز نیامده است: چهارم که دل دور داری ز غم ز ناآمده بد نباشی دژم. فردوسی. رفته چون رفت طلب نتوان کرد چشم ناآمده بین بایستی. خاقانی. ، اندک توقف داشته. درنگ اندک کرده. درنگ ناکرده: ناآمده رفتن این چه ساز است ناکشته درودن این چه راز است. نظامی. ، آن که از مادر نزاده است. آن که هنوز متولد نشده. آن که بدنیا نیامده است: ناآمدگان اگر بدانند که ما از دهر چه میکشیم نایند دگر. خیام. چندانکه به صحرای عدم می نگرم ناآمدگان و رفتگان می بینم. (منسوب به خیام)
نیامده. واقع نشده. که اتفاق نیفتاده است: بگوید همی تا بدان می خوریم غم روز ناآمده نشمریم. فردوسی. نماند که نیکی بر او بگذرد. پی روز ناآمده نشمرد. فردوسی. دگرکز بدیهای ناآمده گریزد چو از دام مرغ و دده. فردوسی. بگذشته چه اندوه و چه شادی بر دانا ناآمده اندوه و گذشته ست برابر. ناصرخسرو. غم چند خوری به کار ناآمده پیش. (جامعالتمثیل). ، در آینده. در آتیه. عاقبت. که هنوز نیامده است: چهارم که دل دور داری ز غم ز ناآمده بد نباشی دژم. فردوسی. رفته چون رفت طلب نتوان کرد چشم ناآمده بین بایستی. خاقانی. ، اندک توقف داشته. درنگ اندک کرده. درنگ ناکرده: ناآمده رفتن این چه ساز است ناکشته درودن این چه راز است. نظامی. ، آن که از مادر نزاده است. آن که هنوز متولد نشده. آن که بدنیا نیامده است: ناآمدگان اگر بدانند که ما از دهر چه میکشیم نایند دگر. خیام. چندانکه به صحرای عدم می نگرم ناآمدگان و رفتگان می بینم. (منسوب به خیام)
نیامده: نماند که نیکی براوبگذرد پی روز ناآمده نشمرد. (شا)، اتفاق نیفتاده: دگر کز بدیهای ناآمده گریزد چو از دام مرغ ودده. (شا)، متولدناشده، جمع ناآمدگان: ناآمدگان اگربدانند که ما از دهرچه میکشیم نایند دگر. (خیام)، آینده مقابل آمده
نیامده: نماند که نیکی براوبگذرد پی روز ناآمده نشمرد. (شا)، اتفاق نیفتاده: دگر کز بدیهای ناآمده گریزد چو از دام مرغ ودده. (شا)، متولدناشده، جمع ناآمدگان: ناآمدگان اگربدانند که ما از دهرچه میکشیم نایند دگر. (خیام)، آینده مقابل آمده