پوست خام پیراسته. (جهانگیری) (انجمن آرا) (از اداه الفضلا). پوست و تاسمۀ خام پیراسته را گویند که از آن بند کارد وامثال آن سازند. (برهان قاطع) (آنندراج). پوست خام پیراسته که از آن بند کارد و شمشیر و جز آن سازند. (ناظم الاطباء). در خراسان ’مشیم’ پوست بز دباغی کرده است. (فرهنگ نظام) (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
پوست خام پیراسته. (جهانگیری) (انجمن آرا) (از اداه الفضلا). پوست و تاسمۀ خام پیراسته را گویند که از آن بند کارد وامثال آن سازند. (برهان قاطع) (آنندراج). پوست خام پیراسته که از آن بند کارد و شمشیر و جز آن سازند. (ناظم الاطباء). در خراسان ’مشیم’ پوست بز دباغی کرده است. (فرهنگ نظام) (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
قصبه ای است از دهستان جزیره صلبوخ بخش مرکزی شهرستان آبادان، در 11هزارگزی شمال غربی آبادان بر کنار شطالعرب در دشت گرمسیری واقع است و 2862 تن جمعیت دارد. آبش از شطالعرب و محصولش خرما است. شغل اهالی زراعت وکارگری شرکت نفت و ماهیگیری است. این قصبه شامل دو قسمت است و قراء کوچک نهر عبدالامام، معمره، مقاطیع، کرت نمانم، خریبه، نهر عجاج، ام الحصفه، بنگ غضبونیه، عباسیه، غضبانیه، بحریه، ام خرنوب، ام القصب جزو آن قصبه منظور شده اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
قصبه ای است از دهستان جزیره صلبوخ بخش مرکزی شهرستان آبادان، در 11هزارگزی شمال غربی آبادان بر کنار شطالعرب در دشت گرمسیری واقع است و 2862 تن جمعیت دارد. آبش از شطالعرب و محصولش خرما است. شغل اهالی زراعت وکارگری شرکت نفت و ماهیگیری است. این قصبه شامل دو قسمت است و قراء کوچک نهر عبدالامام، معمره، مقاطیع، کرت نمانم، خریبه، نهر عجاج، ام الحصفه، بنگ غضبونیه، عباسیه، غضبانیه، بحریه، ام خرنوب، ام القصب جزو آن قصبه منظور شده اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
نفس. سرشت. (آنندراج). نفس و عقل و طبیعت. (ناظم الاطباء). میمون النقیمه، پاک نفس. (منتهی الارب). هو میمون النقیمه و النقیبه،اذا کان مظفراً فیما یحاول. (متن اللغه). ابدالی است از نقیبه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). لغتی است در نقیبه. (از متن اللغه). رجوع به نقیبه شود
نفْس. سرشت. (آنندراج). نفْس و عقل و طبیعت. (ناظم الاطباء). میمون النقیمه، پاک نفْس. (منتهی الارب). هو میمون النقیمه و النقیبه،اذا کان مظفراً فیما یحاول. (متن اللغه). ابدالی است از نقیبه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). لغتی است در نقیبه. (از متن اللغه). رجوع به نقیبه شود
نصف هر چیز (هر بیت را بدو نیمه باشد که در تحرکات و سواکن بهم نزدیک باشند)، پارچه ای که بوسیله آن روی خود را پوشند برقع، نصف ار خالق، نصفه آجر یا خشت. یا نیمه پسین. نصف موخر: (نیمه پسین از پیکر گاو) یا نیمه پیشین. نصف مقدم: (نیمه پشین از شکل ثور) یا نیمه دینار. نصف دینار، لب معشوق، بوسه. یا نیمه شب. نصف نصف یک ربع. یا نیمه نیمه نیمه. نصف نصف نصف یک هشتم. یا به دو نیمه شدن نصف شدن
نصف هر چیز (هر بیت را بدو نیمه باشد که در تحرکات و سواکن بهم نزدیک باشند)، پارچه ای که بوسیله آن روی خود را پوشند برقع، نصف ار خالق، نصفه آجر یا خشت. یا نیمه پسین. نصف موخر: (نیمه پسین از پیکر گاو) یا نیمه پیشین. نصف مقدم: (نیمه پشین از شکل ثور) یا نیمه دینار. نصف دینار، لب معشوق، بوسه. یا نیمه شب. نصف نصف یک ربع. یا نیمه نیمه نیمه. نصف نصف نصف یک هشتم. یا به دو نیمه شدن نصف شدن