نو تاب یکی ازعناصری که گازی شکل است و بمقداربسیارکم درترکیب هواموجوداست. این عنصراول دفعه درسال 1898 میلادی توسط رامسی وتراورس کشف گردید. جرم اتمیش تقریبا 20 است وجزوعناصرمشابه باهلیوم میباشد یاچراغ نئون. چراغی که باعنصرمذکورروشن شود
نو تاب یکی ازعناصری که گازی شکل است و بمقداربسیارکم درترکیب هواموجوداست. این عنصراول دفعه درسال 1898 میلادی توسط رامسی وتراورس کشف گردید. جرم اتمیش تقریبا 20 است وجزوعناصرمشابه باهلیوم میباشد یاچراغ نئون. چراغی که باعنصرمذکورروشن شود
اکنون، زمان یا لحظه ای که در آن هستیم، این زمان، این هنگام، همین دم، در این وقت، همیدون، کنون، حالیا، همینک، الحال، فی الحال، عجالتاً، فعلاً، الآن، ایمه، ایدر، اینک، ایدون، بالفعل، حالا برای مثال مردمان را راه دشوار است نون / اندر آن دشت از فراوان استخوان (فرخی - ۲۶۲) نام حرف «ن» تنۀ درخت، جذع، تاپال گودی در چانۀ کودک ماهی
اَکنون، زمان یا لحظه ای که در آن هستیم، این زمان، این هنگام، همین دم، در این وقت، هَمیدون، کُنون، حالیا، هَمینَک، اَلحال، فِی الحال، عِجالَتاً، فِعلاً، اَلآن، اِیمِه، ایدَر، اینَک، ایدون، بِالفِعل، حالا برای مِثال مردمان را راه دشوار است نون / اندر آن دشت از فراوان استخوان (فرخی - ۲۶۲) نام حرف «ن» تنۀ درخت، جِذع، تاپال گودی در چانۀ کودک ماهی
نام قدیم منطقۀ واقع در شمال غربی اسپانی که در قرن دهم میلادی متشکل و در سال 1230 میلادی با کاستیل یکی شد و شامل ایالات کنونی لئون، زامرا، پالنسیا، والادلید و سالامانک است نام شهری از جمهوری نیکاراگوآ به امریکای مرکزی و کرسی قدیم جمهوری. دارای چهل هزار تن سکنه نام شهری به اسپانی، مرکز ایالت قدیم لئون و کرسی ایالت. دارای 29 هزار تن سکنه نام شهری از مکزیک (اتا دوگوآناژوآتو). دارای یکصد و ده هزار تن سکنه
نام قدیم منطقۀ واقع در شمال غربی اسپانی که در قرن دهم میلادی متشکل و در سال 1230 میلادی با کاستیل یکی شد و شامل ایالات کنونی لئون، زامرا، پالنسیا، والادلید و سالامانک است نام شهری از جمهوری نیکاراگوآ به امریکای مرکزی و کرسی قدیم جمهوری. دارای چهل هزار تن سکنه نام شهری به اسپانی، مرکز ایالت قدیم لئون و کرسی ایالت. دارای 29 هزار تن سکنه نام شهری از مکزیک (اتا دوگوآناژوآتو). دارای یکصد و ده هزار تن سکنه
نگونسار. (لغت فرس اسدی) (انجمن آرا) (آنندراج). آویخته. سرازیر. (انجمن آرا) (آنندراج). سرنگون. (ناظم الاطباء). سرته. آونگان. به پای آویخته. (یادداشت مؤلف) : آب گلفهشنگ گشته از فسردن ای شگفت همچنان چون شوشۀ سیمین نگون آویخته. فرالاوی. یکی را ز دریا برآرد به ماه یکی را نگون اندرآرد به چاه. فردوسی. از آن پس نگون اندرافکن به چاه که بی بهره گردد ز خورشید و ماه. فردوسی. بنگر به ترنج ای عجبی دار که چون است پستانی سخت است و دراز است و نگون است. منوچهری. به چنگال هریک سری پر ز خون سری دیگر از گردن اندر نگون. اسدی. ، نگونسار. به سر درافتاده. فرودافتاده. به خاک افتاده. سرنگون شده: سپه چون سپهبد نگون یافتند عنان یکسر از رزم برتافتند. فردوسی. همه رزمگه سربه سر جوی خون درفش سپهدار توران نگون. فردوسی. همه میمنه شد چو دریای خون درفش سواران ایران نگون. فردوسی. ای چتر ظلم از تو نگون وز آتش عدلت کنون بر هفت چتر آبگون نور مجزا ریخته. خاقانی. ، سر در زیر فکنده. (برهان قاطع). منکس. (یادداشت مؤلف). سربه زیر: درفش خجسته به دست اندرون گرازان و شادان ودشمن نگون. فردوسی. وآن بنفشه چون عدوی خواجۀ سید نگون سر به زانو برنهاده رخ به نیل اندوده باز. منوچهری. ، وارونه. معکوس: ببرد و فکندش به چاه اندرون نهادش یکی کوه بر سر نگون. فردوسی. همی دید زینش بر او برنگون رکیب و کمندش همه پر ز خون. فردوسی. ، مقابل ستان. به روی افتاده. دمر. دمرو. مکب ّ علی وجهه. (یادداشت مؤلف) : مر او را به چاره ز روی زمین نگونش برافکند بر پشت زین. فردوسی. فکنده سر نیزۀ جانستان یکی را نگون و یکی را ستان. اسدی. قدح لاله را نگون بینید قمع یاسمین ستان نگرید. سیدحسن غزنوی. وز زلزلۀ حمله چنان خاک بجنبد کز هم نشناسند نگون را و ستان را. انوری. ، به زیر افتاده. خم شده. فروافتاده: که بارش کبست آید و برگ خون به زودی سر خویش بینی نگون. فردوسی. گیاهی که روید ازآن بوم و بر نگون دارد از شرم خورشید سر. فردوسی. ، کوز. (برهان قاطع). خم شده. (غیاث اللغات) (برهان قاطع). خمیده: منم غلام خداوند زلف غالیه گون تنم شده چو سر زلف او نوان و نگون. رودکی
نگونسار. (لغت فرس اسدی) (انجمن آرا) (آنندراج). آویخته. سرازیر. (انجمن آرا) (آنندراج). سرنگون. (ناظم الاطباء). سرته. آونگان. به پای آویخته. (یادداشت مؤلف) : آب گلفهشنگ گشته از فسردن ای شگفت همچنان چون شوشۀ سیمین نگون آویخته. فرالاوی. یکی را ز دریا برآرد به ماه یکی را نگون اندرآرد به چاه. فردوسی. از آن پس نگون اندرافکن به چاه که بی بهره گردد ز خورشید و ماه. فردوسی. بنگر به ترنج ای عجبی دار که چون است پستانی سخت است و دراز است و نگون است. منوچهری. به چنگال هریک سری پر ز خون سری دیگر از گردن اندر نگون. اسدی. ، نگونسار. به سر درافتاده. فرودافتاده. به خاک افتاده. سرنگون شده: سپه چون سپهبد نگون یافتند عنان یکسر از رزم برتافتند. فردوسی. همه رزمگه سربه سر جوی خون درفش سپهدار توران نگون. فردوسی. همه میمنه شد چو دریای خون درفش سواران ایران نگون. فردوسی. ای چتر ظلم از تو نگون وز آتش عدلت کنون بر هفت چتر آبگون نور مجزا ریخته. خاقانی. ، سر در زیر فکنده. (برهان قاطع). منکس. (یادداشت مؤلف). سربه زیر: درفش خجسته به دست اندرون گرازان و شادان ودشمن نگون. فردوسی. وآن بنفشه چون عدوی خواجۀ سید نگون سر به زانو برنهاده رخ به نیل اندوده باز. منوچهری. ، وارونه. معکوس: ببرد و فکندش به چاه اندرون نهادش یکی کوه بر سر نگون. فردوسی. همی دید زینش بر او برنگون رکیب و کمندش همه پر ز خون. فردوسی. ، مقابل ستان. به روی افتاده. دمر. دمرو. مکب ّ علی وجهه. (یادداشت مؤلف) : مر او را به چاره ز روی زمین نگونش برافکند بر پشت زین. فردوسی. فکنده سر نیزۀ جانستان یکی را نگون و یکی را ستان. اسدی. قدح لاله را نگون بینید قمع یاسمین ستان نگرید. سیدحسن غزنوی. وز زلزلۀ حمله چنان خاک بجنبد کز هم نشناسند نگون را و ستان را. انوری. ، به زیر افتاده. خم شده. فروافتاده: که بارش کبست آید و برگ خون به زودی سر خویش بینی نگون. فردوسی. گیاهی که روید ازآن بوم و بر نگون دارد از شرم خورشید سر. فردوسی. ، کوز. (برهان قاطع). خم شده. (غیاث اللغات) (برهان قاطع). خمیده: منم غلام خداوند زلف غالیه گون تنم شده چو سر زلف او نوان و نگون. رودکی
کلادیوس سزار آگوستوس ژرمانیکوس. امپراطور روم. به سال 37 میلادی تولد یافت. در سال 54 میلادی به امپراطوری روم رسید. مردی دیوانه خو و سرکش بود. سه بار قصد کشتن مادر خود کرد و سرانجام به خون مادر دست آلود. به سال 64 میلادی شهر رم را به هوس ابلهانه ای در آتش بسوخت و در سال بعد با جمعی از مطربان و رقاصان به یونان سفر کرد. سرانجام بر اثر شورش مردم و سنای رم در سال 68 میلادی مجبور به خودکشی گشت
کلادیوس سزار آگوستوس ژرمانیکوس. امپراطور روم. به سال 37 میلادی تولد یافت. در سال 54 میلادی به امپراطوری روم رسید. مردی دیوانه خو و سرکش بود. سه بار قصد کشتن مادر خود کرد و سرانجام به خون مادر دست آلود. به سال 64 میلادی شهر رم را به هوس ابلهانه ای در آتش بسوخت و در سال بعد با جمعی از مطربان و رقاصان به یونان سفر کرد. سرانجام بر اثر شورش مردم و سنای رم در سال 68 میلادی مجبور به خودکشی گشت
نام نخستین اسیر از سپاهیان یونانی که به دست سپاهیان بحرپیمای ایران افتاد توضیح اینکه در جنگهای دریائی بین سپاهیان ایران و یونان هنگام لشکرکشی خشایارشا ده کشتی از بحریۀ ایران از ترم حرکت کرده به جزیره سی پاتوس رسید و سه کشتی یونانی که برای کشیک بدانجا رفته بود همینکه کشتیهای ایران را دیدراه فرار پیش گرفت کشتی های ایران کشتیهای یونانی راتعقیب کردند و یکی از آنها را گرفتند. هرودوت گوید ’زیباترین سپاهی آن را سر بریدند و این واقعه را بفال نیک گرفتند که نخستین اسیر آنها زیباترین سپاهی بود. وی لئون نام داشت که به معنی شیر است و شاید این اسم باعث کشته شدن او شد. (ایران باستان ج 1 ص 770)
نام نخستین اسیر از سپاهیان یونانی که به دست سپاهیان بحرپیمای ایران افتاد توضیح اینکه در جنگهای دریائی بین سپاهیان ایران و یونان هنگام لشکرکشی خشایارشا ده کشتی از بحریۀ ایران از ترم حرکت کرده به جزیره سی پاتوس رسید و سه کشتی یونانی که برای کشیک بدانجا رفته بود همینکه کشتیهای ایران را دیدراه فرار پیش گرفت کشتی های ایران کشتیهای یونانی راتعقیب کردند و یکی از آنها را گرفتند. هرودوت گوید ’زیباترین سپاهی آن را سر بریدند و این واقعه را بفال نیک گرفتند که نخستین اسیر آنها زیباترین سپاهی بود. وی لئون نام داشت که به معنی شیر است و شاید این اسم باعث کشته شدن او شد. (ایران باستان ج 1 ص 770)
جمع ماه، سدها، سد چمراسه ها به سیمناد (سوره) هایی گفته می شود که سد یا نزدیک به سد چمراس (آیه) دارد، سده ها جمع مائه (در حالت رفعی ولی در فارسی مراعات نکنند) : صدها، سوره هایی هستند از قرآن که پس از سوره های سبع الطوال آیند و از آن رو بدین نام خوانده شده اند که هر سوره از آنها بیش از صد آیه - یا نزدیک بدان - دارد
جمع ماه، سدها، سد چمراسه ها به سیمناد (سوره) هایی گفته می شود که سد یا نزدیک به سد چمراس (آیه) دارد، سده ها جمع مائه (در حالت رفعی ولی در فارسی مراعات نکنند) : صدها، سوره هایی هستند از قرآن که پس از سوره های سبع الطوال آیند و از آن رو بدین نام خوانده شده اند که هر سوره از آنها بیش از صد آیه - یا نزدیک بدان - دارد