مجتبی. دانشمند ایرانی متولد سال 1282 هجری شمسی تحصیلات ابتدائی او در سامره و تهران و تحصیلات متوسطۀ وی در دارالفنون و دارالمعلمین مرکزی و تحصیلات و مطالعات دانشگاهی و عالی او در کینگز کالج (لندن) و مدرسه مطالعات آسیائی دانشگاه لندن بود. شغل های اداری وی: تندنویسی در مجلس شورای ملی، ریاست کتاب خانه ملی، عضویت دفتر فرهنگی سفارت ایران در لندن و پاریس، ریاست تعلیمات عالیۀ وزارت فرهنگ، رایزنی فرهنگی سفارت ایران در ترکیه، استادی دانشگاه تهران و مسؤولیت علمی بنیاد شاهنامۀ فردوسی بود. وی روز ششم بهمن ماه 1355 هجری شمسی درگذشت. آثار علمی و تحقیقی ارزنده ای دارد
مجتبی. دانشمند ایرانی متولد سال 1282 هجری شمسی تحصیلات ابتدائی او در سامره و تهران و تحصیلات متوسطۀ وی در دارالفنون و دارالمعلمین مرکزی و تحصیلات و مطالعات دانشگاهی و عالی او در کینگز کالج (لندن) و مدرسه مطالعات آسیائی دانشگاه لندن بود. شغل های اداری وی: تندنویسی در مجلس شورای ملی، ریاست کتاب خانه ملی، عضویت دفتر فرهنگی سفارت ایران در لندن و پاریس، ریاست تعلیمات عالیۀ وزارت فرهنگ، رایزنی فرهنگی سفارت ایران در ترکیه، استادی دانشگاه تهران و مسؤولیت علمی بنیاد شاهنامۀ فردوسی بود. وی روز ششم بهمن ماه 1355 هجری شمسی درگذشت. آثار علمی و تحقیقی ارزنده ای دارد
. با معنی و چمی. (ناظم الاطباء). منسوب به معنی. مربوط به معنی. آرشی. مقابل لفظی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، حقیقی و راست و اصلی و ذاتی و مطلق و باطنی و روحانی. (ناظم الاطباء). مقابل مادی. مقابل صوری. مقابل ظاهری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). معنایی که فقط بوسیلۀ قلب شناخته می گردد و زبان را در آن بهره ای نیست. (از تعریفات جرجانی) : به گوش جان و دلت پند معنوی بشنو نگر چه گوید، گوشت به پند او بسپار. ناصرخسرو. گر سخن را قیمت از معنی پدید آید همی معنوی باید سخن چه تازی و چه پهلوی. ادیب صابر. کی توان گفت از دهان تو سخن زانکه صورت نیست آن جز معنوی. عطار. یکی جان عجب باید که داند جان فدا کردن دو چشم معنوی باید عروسان معانی را. مولوی. دلایل قوی باید و معنوی نه رگهای گردن به حجت قوی. سعدی. - دوست معنوی، دوست درونی. (ناظم الاطباء). دوست منزه از شوائب مادی. - مرد معنوی، آنکه در عالم معنی سیر کند. سالک راه حق: من که قاضی ام نه مرد معنوی زین مرقع شرم می دارم همی. عطار (منطق الطیر چ مشکور ص 125). - مقامات معنوی، مراتب سیر باطنی. درجات سلوک به سوی حق. مقامات عرفانی: بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی می خواند دوش درس مقامات معنوی. حافظ
. با معنی و چمی. (ناظم الاطباء). منسوب به معنی. مربوط به معنی. آرِشی. مقابل لفظی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، حقیقی و راست و اصلی و ذاتی و مطلق و باطنی و روحانی. (ناظم الاطباء). مقابل مادی. مقابل صوری. مقابل ظاهری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). معنایی که فقط بوسیلۀ قلب شناخته می گردد و زبان را در آن بهره ای نیست. (از تعریفات جرجانی) : به گوش جان و دلت پند معنوی بشنو نگر چه گوید، گوشت به پند او بسپار. ناصرخسرو. گر سخن را قیمت از معنی پدید آید همی معنوی باید سخن چه تازی و چه پهلوی. ادیب صابر. کی توان گفت از دهان تو سخن زانکه صورت نیست آن جز معنوی. عطار. یکی جان عجب باید که داند جان فدا کردن دو چشم معنوی باید عروسان معانی را. مولوی. دلایل قوی باید و معنوی نه رگهای گردن به حجت قوی. سعدی. - دوست معنوی، دوست درونی. (ناظم الاطباء). دوست منزه از شوائب مادی. - مرد معنوی، آنکه در عالم معنی سیر کند. سالک راه حق: من که قاضی ام نه مرد معنوی زین مرقع شرم می دارم همی. عطار (منطق الطیر چ مشکور ص 125). - مقامات معنوی، مراتب سیر باطنی. درجات سلوک به سوی حق. مقامات عرفانی: بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی می خواند دوش درس مقامات معنوی. حافظ
منسوب به مانی. (ناظم الاطباء). در نسبت به مانی، منانی گویند و قیاس مانوی است چنانکه در نسبت به حران حرنانی گویند و قیاس حرانی است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : سرایهایش چو ارتنگ مانوی پرنقش بهارهاش چو دیبای خسروی بنگار. فرخی. باغی نهاده هم بر او با چهار بخش پرنقش و پرنگار چو ارتنگ مانوی. فرخی. ، کسی که پیرو مانی نقاش باشد. (ناظم الاطباء). پیرو آیین مانی. ج، مانویان و مانویون. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و اندر سمرقند جایگاه مانویان است و ایشان را نغوشاک خوانند. (حدود العالم). به بت پرستی بر مانوی ملامت نیست اگرچه صورت او صورتی است در ار تنگ. فرخی. بس نپاید تا به روشن روی و موی تیره گون مانوی را حجت آهرمن و یزدان کند. عنصری (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). حدیث رقعۀ توزیع بر تو عرضه کنم چنانکه عرضه کند دین به مانوی منوی. منوچهری. وز فلسفی و مانوی و صابی و دهری درخواستم این حجت و پرسیدم بی مر. ناصرخسرو. و رجوع به مانی و مانویه شود
منسوب به مانی. (ناظم الاطباء). در نسبت به مانی، منانی گویند و قیاس مانوی است چنانکه در نسبت به حران حرنانی گویند و قیاس حرانی است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : سرایهایش چو ارتنگ مانوی پرنقش بهارهاش چو دیبای خسروی بنگار. فرخی. باغی نهاده هم بر او با چهار بخش پرنقش و پرنگار چو ارتنگ مانوی. فرخی. ، کسی که پیرو مانی نقاش باشد. (ناظم الاطباء). پیرو آیین مانی. ج، مانویان و مانویون. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و اندر سمرقند جایگاه مانویان است و ایشان را نغوشاک خوانند. (حدود العالم). به بت پرستی بر مانوی ملامت نیست اگرچه صورت او صورتی است در ار تنگ. فرخی. بس نپاید تا به روشن روی و موی تیره گون مانوی را حجت آهرمن و یزدان کند. عنصری (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). حدیث رقعۀ توزیع بر تو عرضه کنم چنانکه عرضه کند دین به مانوی منوی. منوچهری. وز فلسفی و مانوی و صابی و دهری درخواستم این حجت و پرسیدم بی مر. ناصرخسرو. و رجوع به مانی و مانویه شود
ناحیه ای است در سواد کوفه که کربلا از آن ناحیت است. (معجم البلدان). نینوا. شهری در آسیای قدیم پایتخت مملکت آشور واقع در کنار دجله. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). نینوا. رجوع به کربلا شود: قمری هزار نوحه کند بر سر چنار ون اهل شیعه بر سر اصحاب نینوی. منوچهری
ناحیه ای است در سواد کوفه که کربلا از آن ناحیت است. (معجم البلدان). نینوا. شهری در آسیای قدیم پایتخت مملکت آشور واقع در کنار دجله. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). نینوا. رجوع به کربلا شود: قمری هزار نوحه کند بر سر چنار ون اهل شیعه بر سر اصحاب نینوی. منوچهری