جدول جو
جدول جو

معنی میمونیه - جستجوی لغت در جدول جو

میمونیه
(مَ مو نی یَ)
گروهی از خوارج عجارده اند که یاران و پیروان میمون بن عمران میباشند. قائل به قدر هستند یعنی افعال بندگان را به قدرت آنان اسناد دهند و میگویند استطاعت مقدم بر فعل است و خداوند خیرخواهد نه شر و معصیت نخواهد چنانچه معتزله گویند. و کودکان کفار در بهشت جای دارند و نکاح نوادۀ پسری و دختری را جایز شمرندو همچنین نکاح برادرزاده و خواهرزاده را. و سورۀ یوسف (ع) را منکرند و آن را افسانه ای بیش نپندارند و گویند قرآن باید از افسانۀ فسق عاری باشد. (از شرح مواقف در آخر الموقف السادس) (از تعریفات جرجانی)
یکی از فرق اسمعیلیه که پیروان عبدالله بن میمون قداح میباشند و این فرقه را نباید با فرقۀ میمونیۀ عجارده که از خوارجند اشتباه کرد. (خاندان نوبختی ص 265)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لیمونیت
تصویر لیمونیت
نوعی اکسید آهن زرد رنگ که باعث زردی خاک یا سنگ می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معمودیه
تصویر معمودیه
در مسیحیت، غسل دادن کودک در آب با مراسم مخصوص
فرهنگ فارسی عمید
(مُ نِ یِ)
مکانیسین فرانسوی (1793-1857 میلادی) است که ماشین خیاطی را در سال 1825 میلادی اختراع کرده است. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(مُ قَ)
نام شهری است که دارالملک فیلقوس پدر اسکندر بوده. (برهان) (آنندراج). شهری است... پایتخت فیلقوس. (فرهنگ رشیدی). ناحیتی از یونان قدیم که حد جنوبی آن بحر اژه و کوه کامبونی و مغرب آن سلسلۀ جبال پند و شمال آن کوه اربلوس و مشرق ردپ بوده و اسکندر از این مملکت بوده است. ماقدونیا. مقدونیا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ناحیتی است تاریخی در شبه جزیره بالکان در دوران فیلیپ دوم (356- 336 قبل از میلاد) واسکندر سوم (کبیر) (336- 323 قبل از میلاد) که بر یونان فرمانروائی داشتند، ولی این ناحیه پس از چندی و به دنبال سه جنگ پی در پی در سالهای 216- 168 قبل از میلاد در شمار یکی از ایالات روم قرار گرفت. ترکها در سال 1371 میلادی بر این ناحیه فرمانروایی یافتند در حالیکه بلغارها و سربها و یونانیان بر سر تصاحب آن ادعاهائی داشتند و در نتیجۀ دو جنگ در بالکان (1912- 1913 میلادی) ، مقدونیه میان این کشورها تقسیم گردید. در سالهای 1915- 1918 میلادی مقدونیه تبدیل به صحنۀ مهم و عجیبی گردید که در آن جا متفقین علیه سپاهیان آلمان و اتریش و بلغارستان صف آرایی می کردند. قسمت اعظم این سرزمین کوهستانی و دارای آبگیرهاست که بزرگترین آنها ’واردار’ است. امروزه مقدونیه میان بلغارستان و یونان 1/890/700 تن سکنه دارد و شهر مرکزی آن سالونیک است) و یوگوسلاوی تقسیم شده که این قسمت بصورت جمهوری فدرال اداره میشود (150800 تن سکنه دارد و مرکز آن سکوپج است). (از لاروس). و رجوع به ناظم الاطباء و ایران باستان ج 2 ص 1190 و قاموس الاعلام ترکی ذیل مقدونیه و ماکدونیه و حاشیۀ برهان چ معین و اسکندر شود:
سکندر به دستوری رهنمون
ز مقدونیه برد رایت برون.
نظامی.
به یونان زمین بود مأوای او
به مقدونیه خاصتر جای او.
نظامی.
ز مقدونیه روی در راه کرد
به اسکندریه گذرگاه کرد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(مَ نی یَ)
مادرون بج. حماالاحمر قطلب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ یَ)
مالیخولیا. (از دزی ج 2 ص 611). رجوع به مالیخولیا شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
شهری است نزدیک قونیه. (منتهی الارب). شهری است از شهرهای روم در نزدیکی قونیه. از کوههای آن سنگ آسیا برند. (از معجم البلدان). و رجوع به نزهه القلوب و قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ دی یَ)
نخستین سر دین مسیحی و باب نصرانیت و آن شستن کودک یا دیگری است با آب به نام اب و ابن و روح القدس. (از اقرب الموارد). ماءالعماد. آب تعمید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آبی است مر نصاری را که کودکان خود را در آن فروبرند و آن را مانند ختنه دانند و معتقدند که کودکان را پاک کند. (ازمنتهی الارب) (از آنندراج). آب معمودانی. ترسایان. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ بعد و دو مادۀ قبل شود، صاحب ’فرائد الدریه’ معمودیه را به معنی تعمید می گیرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَ دی یَ / یِ)
معمودیه. رجوع به معمودی و معمودانی و مادۀ قبل شود.
- برکۀ معمودیه، آبی که مسیحیان کودکان خود را طی مراسمی خاص در آن غسل دهند:
ز آب چشم من ای دوست روی و موی بشوی
که این چو برکۀ معمودیه ست و تو ترسا.
مسعودسعد.
- چشمۀ معمودیه، برکۀ معمودیه:
چون صبح صادق بردمد میر مرا او می دهد
جامی به دستش برنهد چون چشمۀ معمودیه.
منوچهری.
و رجوع به ترکیب قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مَ مو / مِ مو)
جمع واژۀ میمونی، منسوب به گل میمون. تیره ای از گیاهان دولپه ای پیوسته گل برگ که جنس ها و انواعش چندان زیاده نیست و تمام آنهابه صورت علفهای بالنسبه کوچکی هستند که بعضی از آنها ریشه دائمی دارند. گلهای آنها نامنظم و دارای پنج کاسبرگ بهم چسبیده است و جام گل نیز دارای پنج گلبرگ است که به یکدیگر متصل شده لوله ای دراز میسازند که در بالای آن دو لبه است. لبۀ بالا دارای دو قطعۀ بلندتر و لبۀ زیرین دارای سه قطعۀکوتاهتر است و وضع آن بطریقی است که تقریباً پوزۀ حیوانی شبیه به میمون را مینماید (که سبب وجه تسمیه هم شده است). و چون جام گل را از دو پهلو فشار دهند دهان آن بازمیشود. شمارۀ پرچمها در جنسهای مختلف این تیره متفاوت است. در بعضی جنسها پنج و در بعضی چهار و در برخی دو پرچم است که به سطح داخلی گلبرگها میچسبند. تخمدان آن ها دوخانه ای و میوۀ آنها در هر خانه دانه های بسیار دارد که بواسطۀ دو شکاف از بالا خارج میشوند. از معروفترین جنسهای این تیره گل میمون است که یکی از گلهای زینتی است. رجوع به میمون (گل) شود. دیگر از جنسهای دیگر این تیره گل کتانی و سیزاب و گل جالیز و گل انگشتانه و گل ماهور است. (از گیاه شناسی گل گلاب)
لغت نامه دهخدا
(نی یَ)
بودجه. (یادداشت مؤلف). رجوع به بودجه شود
لغت نامه دهخدا
(نی یَ / نی یِ)
فرقه ای از فرق میان عیسی و محمد علیهم االسلام. (از فهرست ابن الندیم، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). از فرق مسیحی سوریه است که در نواحی جبل لبنان و بیروت و طرابلس سکونت دارند. این فرقه به مارون منسوب هستند که در قرن هفتم هجری بطریق سوریه بوده است. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان حومه خاوری شهرستان رفسنجان، واقع در 16هزارگزی شمال رفسنجان و 18هزارگزی شمال شوسۀ رفسنجان به کرمان با 139 تن سکنه. آب آن از قنات وراه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(کَ نی یَ)
فرقه ای از مجوس، ایشان سه اصل اثبات کنند: آتش و آب و خاک، و هر سه را قدیم خوانند و گویندهمه موجودات از اینها صادر شود. (نفایس الفنون)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ)
دهی است بین ری و ساوه. (از معجم البلدان). قصبۀ مأمونیه مرکز بخش زرندو تابع شهرستان ساوه است که در بین تهران و ساوه واقع است. موقعیت طبیعی جلگه و هوای آن معتدل است و 2500 تن سکنه دارد. ادارات دولتی قصبه عبارتند از بخشداری، پست و تلگراف و تلفن، دستۀ ژاندارمری، نمایندۀ فرهنگ. از آثار قدیمی آن قلعۀ خرابۀ قدیم مجاورآبادی است که بشکل تپه درآمده است و امامزادۀ قدیمی به نام سید منصور دارد که بنای آن نسبهً قدیمی و زیارتگاه مردم قصبه مجاور است. مزارع منصورآباد جزء این قصبه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). و رجوع به نشریۀ مرکز آمار ایران ج 11 (شهرستان ساوه) شود
لغت نامه دهخدا
(مَءْ نی یَ / یِ)
نام سلسله ای است که تابع حکومت سامانیان بودند و تا قسمتی از دورۀ غزنویان در خوارزم استقلالی داشتند. از ابتدای کار این سلسله اطلاع کافی در دست نیست و از چند سال آخر قرن چهارم به بعد اسامی ایشان در تاریخ ایران دیده می شود. از جمله سلاطین این سلسله مأمون بن محمد خوارزمشاه است که در گرگانج حکومت داشت. بعد از او علی بن مأمون بن محمد جانشین وی شد و اوست که در دربار خودهمواره عده ای از بزرگان علم و ادب مانند ابوریجان وابونصر عراق و ابوسهل مسیحی و ابوعلی سینا را نگاه می داشت. این سلسله به سال 408 هجری قمری بدست محمود غزنوی منقرض گردید. مأمونیان. آل مأمون. (تاریخ ادبیات ایران تألیف دکتر صفا ج 1 ص 206). و رجوع به همین مأخذ و تعلیقات چهار مقاله چ معین صص 411-415 شود
لغت نامه دهخدا
(ئی یَ)
دهی است از دهستان رستاق بخش اشکذر شهرستان یزد، واقع در 25هزارگزی شمال اشکذر با 835 تن سکنه. آب آن از قنات ومحصولش غلات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(نی یَ)
قراحصار لیمونیه به حدود آقشهر ارزنجان، قلعتی است. (نزهه القلوب چ اروپا مقالۀ سوم ص 97)
لغت نامه دهخدا
(مِ مَ)
دهی است از دهستان حومه بخش مشیز شهرستان سیرجان، واقع در 2هزارگزی شمال مشیز با 290 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ نی یَ / ی یِ)
نوعی از نان شکری. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، نوعی ازپوشاک و لفافه. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مَ مو)
ابراهیم بن محمد بن عیسی، مکنی به ابواسحاق و ملقب به برهان الدین المیمونی. عارف به تفسیر و علم حدیث. (991 هجری قمری - سال 1079 هجری قمری). از اهل مصر بود و دارای تصانیف بسیار در حواشی و شروح است. از اوست: ’حاشیه’ بر تفسیر بیضاوی. و ’تهنئهالاسلام ببناء بیت الحرام’. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 64)
لغت نامه دهخدا
(مَ مو / مِ مو)
منسوب به میمون. رجوع به میمون شود
لغت نامه دهخدا
(مَ مو نَ)
بنت علی بن ابیطالب (ع). (از تاریخ گزیده چ نوائی ص 198) (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
به لغت مصر ایمارانوطالی است. (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن شود
لغت نامه دهخدا
(زَ نی یَ)
خمر زیتونیه، منسوب است به ده زیتون (دهی به صعید مصر) یا به ده زیتونه (موضعی به بادیۀ شام). (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ ما)
شهرستانی است به مغرب. (منتهی الارب). دهی است از اندلس پیوسته به توابع اشبیلیه در مغرب قرطبه و مشرق اشبیلیه. جائی است قدیمی. مردم آن بر عبدالرحمان بن محمد اموی تمرد کردند و او با لشکریان خود بدانجا وارد شد، و آنجا را فتح کرد و ویران ساخت. میان آن و اشبیلیه هفت فرسخ فاصله است و میان آن و قرطبه بیست ودو فرسخ. بیشتر مردم آن را قرمونه گویند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اِ نی یَ)
کشوری قدیم در ساحل غربی آسیای صغیر در ساحل دریا، مابین خلیج های کنونی ازمیر و مندلیا مجاور ’سارد’. یونانیان مهاجر ساکن این ناحیه بودند. شهرهای عمده آن ملیطه، سامس، افسس، کلوفون و کیو است. ایونیان مستعمرات متعددی در دریای اژه و بحر اسود بوجود آوردند. ایونیه در قرن ششم قبل از میلاد بزرگترین مرکز انتشار تمدن یونانیان گردید. نام ’یونان’ که ایرانیان بکشور ’هلاس’ دادند ازنام همین سرزمین مأخوذ است. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
معمودیه در فارسی: سریانی تازی گشته شستاب آبی که برابر آیین ترسایان کودک را در آن فرو می برند. چشمه معمودیه. آبی که مسیحیان کودکان خود را طی مراسمی در آن فرو برده غسل دهند معمودانی ما العماد (در فارسی گاه - مخصوصا بهنگام ضرورت - بتخفیف یاء آید: (چون صبح صادق بردمد میر مرا او میدهد جامی به دستش برنهد چون چشمه معمودیه) (منوچهری. د. چا. 93: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
مونث میمون، نامی است از نامهای زنان، (کشتی) فنی است از فنون کشتی: غیربرگشت فغان زین سگک وارونه فیل زور است مبارک بود این میمونه. (گل کشتی)
فرهنگ لغت هوشیار
لیمویی منسوب به لیمون، چیزی که لیمو در آن انداخته باشند چون سکنجبین لیمونی که بجای سرکه درآن لیمو اندازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متمنیه
تصویر متمنیه
مونث متمنی جمع متمنیات. مونث متمنی جمع متمنیات
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از اجزای توپهای قدیم بوده که برای هدف گیری از آن استفاده میشده است: (چون نظربه توپخانه کرده دانست که میمونک قرارنداده اند پس بخدمت خواندگار آمده عرض نمودکه... این توپخانه را هرگاه خالی کنند ضرربسپاه روم نخواهد رسانید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یمانیه
تصویر یمانیه
جو سرخ، زن یمنی
فرهنگ لغت هوشیار
از توابع چهاردانگه شهریاری بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی