جدول جو
جدول جو

معنی میمنت - جستجوی لغت در جدول جو

میمنت
(دخترانه)
سعادت، فرخندگی، مبارکی
تصویری از میمنت
تصویر میمنت
فرهنگ نامهای ایرانی
میمنت
مبارک بودن، خجسته بودن
تصویری از میمنت
تصویر میمنت
فرهنگ فارسی عمید
میمنت
سعادت، نیکبختی، مبارکی، فرخندگی
تصویری از میمنت
تصویر میمنت
فرهنگ لغت هوشیار
میمنت
((مِ مَ نَ))
برکت، خوش یمنی، سعادت
تصویری از میمنت
تصویر میمنت
فرهنگ فارسی معین
میمنت
فرخندگی، خجستگی، همایونی
تصویری از میمنت
تصویر میمنت
فرهنگ واژه فارسی سره
میمنت
خجستگی، فرخندگی، مبارکی، یمن
متضاد: نحوست
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از میمنه
تصویر میمنه
برکت
جناح راست، طرف راست، مقابل میسره، جناح ایمن، برانغار، مشأمه، دست راست
در امور نظامی طرف راست میدان جنگ، سربازان طرف راست میدان جنگ
فرهنگ فارسی عمید
(مَ مَ / مِ مَ)
دهی است از دهستان چهاردولی بخش قروۀ شهرستان سنندج، واقع در 18هزارگزی جنوب خاور قروه با 240 تن سکنه. آبش از چشمه و رودخانه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دِ رَ / رُو زَ)
دارای شگون. مبارک. دارای برکت. دارای یمن
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ مَ نَ)
شگون داری. حالت و کیفیت شگون دار
لغت نامه دهخدا
(صَ زَ دَ)
شگون داشتن. برکت داشتن. نیک بختی داشتن. یمن داشتن. خوش شگون بودن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مُ یَمْ مَ)
آن که بیارد برکت و افزایش را. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه برکت و افزایش می آورد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ / می مَ)
ولایتی است در فارس. (برهان). شهرکی است به فارس گرمسیر و در او از همه گونه میوه باشد و انگور از همه بیشتر بود و آب روان دارد و درخت خرما باشد اما آنجا هوا معتدل تر است از دیگر شهرهای گرمسیری و جامع و منبر دارد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 139). شهری کوچک است و گرمسیری و غله خرما و انگور و همه نوع میوه دارد و انگور بیشتر بود و مردم آنجا بیشتر پیشه ور باشند. (نزهه القلوب ص 119). نام یکی از دهستانهای هفت گانه بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد و محدود است از شمال به کوه سفیدار و دهستان خفر جهرم، از جنوب به دهستان سیمکان، از خاور به دهستان گوکان بخش خفر، از باختر به ارتفاعات پودنو و پشمه. موقعیت طبیعی آن جلگه. هوایش سالم. و آب آن از چشمه سارها و قنوات. محصولات عمده اش بادام و کشمش و گل سرخ و تریاک و لبنیات و انار است. تعداد آبادی های آن 9 و جمعیت در حدود 7500 تن و آبادیهای مهم آن شبانکاره و ده بالا مرکز قصبۀ میمند است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7). و رجوع به جغرافیای غرب ایران و فارسنامۀ ناصری شود
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ نَ)
که میمنت داشته باشد. میمون. مبارک. فرخنده. فرخنده پی. و رجوع به میمنت شود
لغت نامه دهخدا
(مَ مو)
قصبه ای است از مضافات غزنین. (برهان) (غیاث). شهری از مضافات غزنین. (ناظم الاطباء). نام قریه ای به غزنه میان بامیان و غور و احمد بن حسن میمندی وزیر سلطان محمود غزنوی از آنجاست. (یادداشت مؤلف). موضعی است به غزنین و از آنجا بوده خواجه احمدحسن میمندی وزیر سلطان محمود که عنصری در تعریف باغ و خانه او قصیده ای ساخته و در آن گفته است:
بدان صفات به میمند باغ خواجۀ ماست
که کدخدای جهان است و سید احرار.
عنصری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 108).
سوی یمن آباد و میمند رفت به تماشا و شکار. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 528)
لغت نامه دهخدا
میمنت در فارسی، شگون، فرخندگی، میمنه در فارسی (برانغار در مغولی)، راستگاه، میمنت، جانب راست میدان، جنگ میسره، واحدی ازلشکریان که درجانب راست میدان مستقر شوند، میسره: (صف هردو سپاه راست کردند میمنه و میسره و قلب جناح پیراسته) جمع میامین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با میمنت
تصویر با میمنت
میمون، مبارک، فرخنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میمنه
تصویر میمنه
((مِ مَ نَ یا نِ))
طرف راست و سمت راست لشکر
فرهنگ فارسی معین
جناح راست، قلب، مقدمه
متضاد: میسره
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مرتعی در حوزه آلاشت
فرهنگ گویش مازندرانی