جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با میمنت

میمنه

میمنه
میمنت در فارسی، شگون، فرخندگی، میمنه در فارسی (برانغار در مغولی)، راستگاه، میمنت، جانب راست میدان، جنگ میسره، واحدی ازلشکریان که درجانب راست میدان مستقر شوند، میسره: (صف هردو سپاه راست کردند میمنه و میسره و قلب جناح پیراسته) جمع میامین
فرهنگ لغت هوشیار

میمنه

میمنه
برکت
جِناحِ راست، طرف راست، مقابلِ مَیسَرِه، جِناحِ اَیمَن، بَرانغار، مَشأَمِه، دست راست
در امور نظامی طرف راست میدان جنگ، سربازان طرف راست میدان جنگ
میمنه
فرهنگ فارسی عمید

میمند

میمند
قصبه ای است از مضافات غزنین. (برهان) (غیاث). شهری از مضافات غزنین. (ناظم الاطباء). نام قریه ای به غزنه میان بامیان و غور و احمد بن حسن میمندی وزیر سلطان محمود غزنوی از آنجاست. (یادداشت مؤلف). موضعی است به غزنین و از آنجا بوده خواجه احمدحسن میمندی وزیر سلطان محمود که عنصری در تعریف باغ و خانه او قصیده ای ساخته و در آن گفته است:
بدان صفات به میمند باغ خواجۀ ماست
که کدخدای جهان است و سید احرار.
عنصری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 108).
سوی یمن آباد و میمند رفت به تماشا و شکار. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 528)
لغت نامه دهخدا