جدول جو
جدول جو

معنی میمن - جستجوی لغت در جدول جو

میمن(مُ یَمْ مَ)
آن که بیارد برکت و افزایش را. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه برکت و افزایش می آورد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
میمن
مرتعی در حوزه آلاشت
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هیمن
تصویر هیمن
(پسرانه)
آرام، موقر، شکیبا (نگارش کردی: همن)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از میهن
تصویر میهن
(دخترانه)
وطن، زادگاه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از میمنت
تصویر میمنت
(دخترانه)
سعادت، فرخندگی، مبارکی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از میان
تصویر میان
وسط، درون، داخل، در علم زیست شناسی کمر، کمربند، غلاف
میان بستن: کمربند بستن، کنایه از آماده شدن برای کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزمن
تصویر مزمن
کهنه، دیرینه، آنچه زمان درازی بر آن گذشته، مقابل حاد، در پزشکی ویژگی هر بیماری طولانی مدت که به تدریج بروز می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثمن
تصویر مثمن
در علم عروض ویژگی مسمطی که هر بند آن هشت مصراع دارد، در ریاضیات هشت گوشه، هشت تایی، گران بها، باارزش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسمن
تصویر مسمن
فربه، چاق، چرب، پر روغن، مسما، خوراکی که از گوشت، بادمجان یا کدو تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایمن
تصویر ایمن
در امان، بی خوف، آسوده خاطر، برای مثال مشو ایمن که تنگدل گردی / چون ز دستت دلی به تنگ آید (سعدی - ۱۲۳)، امین، مورد اعتماد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متیمن
تصویر متیمن
متبرک، بابرکت، کسی که تبرک و تیمّن جوید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میهن
تصویر میهن
وطن، زادگاه، زادبوم، خانه، قبیله، خانمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیمن
تصویر تیمن
تبرک جستن، مبارک بودن، میمنت داشتن، امری یا چیزی را به فال نیک گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میمون
تصویر میمون
دارای یمن و برکت، مبارک، خجسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکمن
تصویر مکمن
جای پنهان شدن، کمینگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میشن
تصویر میشن
پوست میش دباغت شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهیمن
تصویر مهیمن
از نام های باری تعالی، ایمن کننده، گواه صادق، نگهبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میمنت
تصویر میمنت
مبارک بودن، خجسته بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میمنه
تصویر میمنه
برکت
جناح راست، طرف راست، مقابل میسره، جناح ایمن، برانغار، مشأمه، دست راست
در امور نظامی طرف راست میدان جنگ، سربازان طرف راست میدان جنگ
فرهنگ فارسی عمید
(مَ مو)
قصبه ای است از مضافات غزنین. (برهان) (غیاث). شهری از مضافات غزنین. (ناظم الاطباء). نام قریه ای به غزنه میان بامیان و غور و احمد بن حسن میمندی وزیر سلطان محمود غزنوی از آنجاست. (یادداشت مؤلف). موضعی است به غزنین و از آنجا بوده خواجه احمدحسن میمندی وزیر سلطان محمود که عنصری در تعریف باغ و خانه او قصیده ای ساخته و در آن گفته است:
بدان صفات به میمند باغ خواجۀ ماست
که کدخدای جهان است و سید احرار.
عنصری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 108).
سوی یمن آباد و میمند رفت به تماشا و شکار. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 528)
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ / می مَ)
ولایتی است در فارس. (برهان). شهرکی است به فارس گرمسیر و در او از همه گونه میوه باشد و انگور از همه بیشتر بود و آب روان دارد و درخت خرما باشد اما آنجا هوا معتدل تر است از دیگر شهرهای گرمسیری و جامع و منبر دارد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 139). شهری کوچک است و گرمسیری و غله خرما و انگور و همه نوع میوه دارد و انگور بیشتر بود و مردم آنجا بیشتر پیشه ور باشند. (نزهه القلوب ص 119). نام یکی از دهستانهای هفت گانه بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد و محدود است از شمال به کوه سفیدار و دهستان خفر جهرم، از جنوب به دهستان سیمکان، از خاور به دهستان گوکان بخش خفر، از باختر به ارتفاعات پودنو و پشمه. موقعیت طبیعی آن جلگه. هوایش سالم. و آب آن از چشمه سارها و قنوات. محصولات عمده اش بادام و کشمش و گل سرخ و تریاک و لبنیات و انار است. تعداد آبادی های آن 9 و جمعیت در حدود 7500 تن و آبادیهای مهم آن شبانکاره و ده بالا مرکز قصبۀ میمند است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7). و رجوع به جغرافیای غرب ایران و فارسنامۀ ناصری شود
لغت نامه دهخدا
محیل حیله گر مکار، کینه ور. چرک آلود چرکین پلید، زخمی که از آن چرک آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیمن
تصویر تیمن
مبارک بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایمن
تصویر ایمن
محفوظ، درامان، آسوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میمنت
تصویر میمنت
سعادت، نیکبختی، مبارکی، فرخندگی
فرهنگ لغت هوشیار
میمنت در فارسی، شگون، فرخندگی، میمنه در فارسی (برانغار در مغولی)، راستگاه، میمنت، جانب راست میدان، جنگ میسره، واحدی ازلشکریان که درجانب راست میدان مستقر شوند، میسره: (صف هردو سپاه راست کردند میمنه و میسره و قلب جناح پیراسته) جمع میامین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میمنت
تصویر میمنت
((مِ مَ نَ))
برکت، خوش یمنی، سعادت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میمنه
تصویر میمنه
((مِ مَ نَ یا نِ))
طرف راست و سمت راست لشکر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میان
تصویر میان
بین، وسط
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مومن
تصویر مومن
باورمند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از میمون
تصویر میمون
خجسته، همایون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از میمنت
تصویر میمنت
فرخندگی، خجستگی، همایونی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از میهن
تصویر میهن
وطن
فرهنگ واژه فارسی سره
خجستگی، فرخندگی، مبارکی، یمن
متضاد: نحوست
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جناح راست، قلب، مقدمه
متضاد: میسره
فرهنگ واژه مترادف متضاد