جدول جو
جدول جو

معنی میلیونر - جستجوی لغت در جدول جو

میلیونر
کسی که بیش از یک میلیون دارایی داشته باشد، کنایه از ثروتمند
تصویری از میلیونر
تصویر میلیونر
فرهنگ فارسی عمید
میلیونر
(لیُ نِ)
کسی که بیش از یک میلیون از واحد پول رایج در مملکت خود سرمایه دارد، کنایه است از ثروتمند. و رجوع به میلیون شود
لغت نامه دهخدا
میلیونر
فرانسوی وساندار کسی که بیش از یک میلیون از واحد} پول رایج در مملکت خود) سرمایه دارد، ثروتمند
فرهنگ لغت هوشیار
میلیونر
((نِ))
ملیونر، ثروتمند، کسی که بیش از میلیون پول دارد، سرمایه دار
تصویری از میلیونر
تصویر میلیونر
فرهنگ فارسی معین
میلیونر
ثروتمند، دارنده یک میلیون
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از میلیون
تصویر میلیون
عدی معادل هزارهزار، دو کرور
فرهنگ فارسی عمید
هیئتی مرکب از چند نماینده که به منظور انجام کاری به جای دیگری فرستاده می شوند، هیئت اعزامی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیلیون
تصویر بیلیون
عددی معادل ۱۰۹، میلیارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میسیونر
تصویر میسیونر
مبلّغ مذهبی، عضو میسیون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمیسیونر
تصویر کمیسیونر
کسی که عهده دار انجام کار یا خرید کالایی باشد، دلال
فرهنگ فارسی عمید
(لیُنْ)
در بعضی ممالک (از جمله ایران، امریکا وتا چندی پیش در فرانسه) مترادف میلیارد یعنی هزارمیلیون، و در بعضی دیگر (از جمله انگلستان، آلمان و فعلاً در فرانسه) بمعنی یک میلیون میلیون میباشد، در فارسی نیز می نویسند: بیلین. (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(لیُ)
جانوری تک سلولی از ردۀ روزن داران بی سوراخ که دریازی است و دارای جلد آهکی است و از دورۀ ژوراسیک ببعد شناخته شده و فسیلهایش مخصوصاً در رسوبات دوران سوم زمین شناسی فراوانند. امروزه نیز انواعی از آنها در دریاها میزیند. (از دائره المعارف کیه) (از جانورشناسی فاطمی)
لغت نامه دهخدا
(کُ یُ نِ)
کسی که حمل و نقل کالا یا خرید و فروش امتعه را به عهده گیرد. دلال. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
دختر پریام آخرین پادشاه شهر تروا و خواهر هکتور بود. پدر او پس از غلبۀ یونانیان بدست پیرهوس به هلاکت رسید. (ترجمه تمدن قدیم تعلیقات نصرالله فلسفی)
لغت نامه دهخدا
(یُنْ)
ملیون. هزارهزار. دو کرور
لغت نامه دهخدا
(مُ لُ)
دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را معادل برغش و ’مگس ریزه’ آورده است. ظاهراً معرب کلمه فرانسوی است. و رجوع به دزی ج 2 ص 599 شود
لغت نامه دهخدا
(سیُ نِ)
عضو هیأت مذهبی. مبلغ دینی
لغت نامه دهخدا
(لیُ نِ)
میلیونر بودن، ثروتمند بودن. و رجوع به میلیون و میلیونر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از میسیونر
تصویر میسیونر
عضو هیئت مذهبی مبلغ دینی
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که بیش از یک میلیون از واحد} پول رایج در مملکت خود) سرمایه دارد، ثروتمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میسیون
تصویر میسیون
هیئت اعزامی، هیئت مامورین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیلیون
تصویر بیلیون
هزار ملیون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میلیونری
تصویر میلیونری
میلیونر بودن، ثروتمندبودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میلیمتر
تصویر میلیمتر
واحد طول در سیستم متری، یک هزارم متر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میلیونیم
تصویر میلیونیم
فرانسوی وسانم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمیسیونر
تصویر کمیسیونر
کسی که حمل و نقل کالا یا خرید و فروش امتعه را بعهده گیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میلیون
تصویر میلیون
فرانسوی وسان سد بیور هزارهزار دوکرور
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته سربار اکسید ملحی سرب را گویند وبصورت گردی (پودری) سرخ رنگ و درآب غیرمحلول است. در برابر حرارت به اکسید قلیایی سرب میباشد وبنام ماسیکومشهوراست تبدیل میشود. ماده اخیربصورت بلورهای قرمزونارنجی متبلور میگردد و آنرا لیتارژ نامند چون رنگ ظاهری آن شبیه شنگرف است (شنگرف سولفور دوظرفیتی جیوه است) و همان مورد استعمال را درنقاشی دارد. دراغلب ماخذ قدیم آنرا باشنگرف اشتباه کرده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیلیون
تصویر بیلیون
عددی معادل هزارمیلیون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کمیسیونر
تصویر کمیسیونر
((کُ نِ))
دلال، حق العمل کار
فرهنگ فارسی معین
((نِ))
عضو یک هیئت مذهبی اعزامی به ویژه کسیکه برای تبلیغ مسیحیت به کشورهای دیگر می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میلیون
تصویر میلیون
((دِ))
ملیون، هزار هزار (1000000)
فرهنگ فارسی معین
مبلغ مذهبی، عضوهیئت مذهبی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
یک هزارم متر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
هزارهزار
فرهنگ واژه مترادف متضاد