ظاهراً شهری بوده است این سوی جیحون در شمال افغانستان کنونی: ز بیم تیغ تو تا چین ز ترکان ره تهی گردد اگر زین سوی جیحون گردبادی خیزداز میله. فرخی. بگتگین حاجب ساخته با مردم تمام دم ایشان گرفت از پیش وی به اندخود و میله درآمدند و بگتگین بتفت می راند به حدود شبورقان بدیشان رسید. (تاریخ بیهقی چ مشهد ص 566)
ظاهراً شهری بوده است این سوی جیحون در شمال افغانستان کنونی: ز بیم تیغ تو تا چین ز ترکان ره تهی گردد اگر زین سوی جیحون گردبادی خیزداز میله. فرخی. بگتگین حاجب ساخته با مردم تمام دم ایشان گرفت از پیش وی به اندخود و میله درآمدند و بگتگین بتفت می راند به حدود شبورقان بدیشان رسید. (تاریخ بیهقی چ مشهد ص 566)
شبیه به میل و مانند میل. (ناظم الاطباء) ، قطعۀ نازک و بلند از چوب یا آهن یا فلزی دیگر که در ساختمان و جز آن به کار رود، میل آهنین که در مرکز سنگ زیر آسیا (در آسیاهای آبی و دستی) استوار است و از سوراخ سنگ زبرین گذرد و سنگ زبرین بر آن دور زند. آهن یا چوب وسط آسیای دستی و آسیای آبی. (یادداشت مؤلف) ، چاهها که از هرنج یعنی مظهر قنات تا مادرچاه کنده می شود. سوراخ قنات. (یادداشت مؤلف) ، سمت و عمق چاه تا آنگاه که عمودی ومستقیم است. چون کج و مخروط شود در زیر، انبار گویند و چون افقی گردد در زیر، آن را کوره نامند. (یادداشت مؤلف) ، رشتۀ باریکی زیر پرچم در گلها. (لغات فرهنگستان)
شبیه به میل و مانند میل. (ناظم الاطباء) ، قطعۀ نازک و بلند از چوب یا آهن یا فلزی دیگر که در ساختمان و جز آن به کار رود، میل آهنین که در مرکز سنگ زیر آسیا (در آسیاهای آبی و دستی) استوار است و از سوراخ سنگ زبرین گذرد و سنگ زبرین بر آن دور زند. آهن یا چوب وسط آسیای دستی و آسیای آبی. (یادداشت مؤلف) ، چاهها که از هَرَنج یعنی مظهر قنات تا مادرچاه کنده می شود. سوراخ قنات. (یادداشت مؤلف) ، سمت و عمق چاه تا آنگاه که عمودی ومستقیم است. چون کج و مخروط شود در زیر، انبار گویند و چون افقی گردد در زیر، آن را کوره نامند. (یادداشت مؤلف) ، رشتۀ باریکی زیر پرچم در گلها. (لغات فرهنگستان)
دهی است از دهستان دشت سربخش مرکزی شهرستان آمل، واقع در 10/5هزارگزی خاوری آمل با 480 تن سکنه. آب آن از رود خانه کاری هراز و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی است از دهستان دشت سربخش مرکزی شهرستان آمل، واقع در 10/5هزارگزی خاوری آمل با 480 تن سکنه. آب آن از رود خانه کاری هراز و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی است از دهستان شادلی بخش مرکزی شهرستان شوشتر. دارای 100 تن سکنه است. آب آن از کارون. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت. راه آن در تابستان اتومبیل رو است و ساکنین از طایفۀ بختیاری میباشند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان شادلی بخش مرکزی شهرستان شوشتر. دارای 100 تن سکنه است. آب آن از کارون. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت. راه آن در تابستان اتومبیل رو است و ساکنین از طایفۀ بختیاری میباشند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
زن برجای مانده، زن لنگ، و منه: ان رجلاً خطب الی معاویه بنته عرجاء فقال انها ضمیله فقال انی ارید ان اتشرف بمصاهرتک و لاارید للسباق فی الحلبه. (منتهی الارب)
زن برجای مانده، زن لنگ، و منه: ان رجلاً خطب الی معاویه بنته عَرجاء فقال انها ضمیله فقال انی ارید ان اتشرف بمصاهرتک و لاارید للسباق فی الحلبه. (منتهی الارب)
جانوری است در حجاز مانند گربه. ج، تملان و تمیلات. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ذیل اقرب الموارد). عناق الارض. تفه و نر آن را فنجل گویند. (از ذیل اقرب الموارد)
جانوری است در حجاز مانند گربه. ج، تملان و تمیلات. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ذیل اقرب الموارد). عناق الارض. تفه و نر آن را فنجل گویند. (از ذیل اقرب الموارد)
دوال شمشیر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، کل و سربار. (اقرب الموارد). گران. (منتهی الارب). هو حمیله علینا، او گران و مانند عیال است بر ما. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
دوال شمشیر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، کل و سربار. (اقرب الموارد). گران. (منتهی الارب). هو حمیله علینا، او گران و مانند عیال است بر ما. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
آمله. آملج. املج. (از فرهنگ فارسی معین، ذیل امیله و آمله). میوه ایست در هندوستان که در شکر پرورده کنند و خورند. (از برهان قاطع). ثمری است دوایی، خاصیت سرد دارد. (آنندراج) (از مؤید الفضلاء)
آمله. آملج. املج. (از فرهنگ فارسی معین، ذیل امیله و آمله). میوه ایست در هندوستان که در شکر پرورده کنند و خورند. (از برهان قاطع). ثمری است دوایی، خاصیت سرد دارد. (آنندراج) (از مؤید الفضلاء)
محمد بن حسن بن سهل، برادر ذوالریاستین فضل بن سهل. این مرد از طرفداران علوی صاحب زنج بود و بعد تسلیم خلیفه شد و در خفا برای علویان دعوت کرد و به سال 286 هجری قمری کشته شد. (مروج الذهب ج 2 ص 333).... در عهد معتضد از وی سعایت کردند که از برای مرد گمنامی دعوت می کند و گروهی از لشکریان را فاسد کرده است و معتضد او را با عبدالله بن المهتدی بگرفت و هرچه از شمیله پرسیدند به چیزی اقرار نکرد. پس او را به خشبۀ خیمه بستند و آتش برافروختند و شمیله را بر آن آتش کباب کردند... و اقرار نکرد تا سرش ببریدند. (از مجمل التواریخ و القصص ص 367)
محمد بن حسن بن سهل، برادر ذوالریاستین فضل بن سهل. این مرد از طرفداران علوی صاحب زنج بود و بعد تسلیم خلیفه شد و در خفا برای علویان دعوت کرد و به سال 286 هجری قمری کشته شد. (مروج الذهب ج 2 ص 333).... در عهد معتضد از وی سعایت کردند که از برای مرد گمنامی دعوت می کند و گروهی از لشکریان را فاسد کرده است و معتضد او را با عبدالله بن المهتدی بگرفت و هرچه از شمیله پرسیدند به چیزی اقرار نکرد. پس او را به خشبۀ خیمه بستند و آتش برافروختند و شمیله را بر آن آتش کباب کردند... و اقرار نکرد تا سرش ببریدند. (از مجمل التواریخ و القصص ص 367)
سمعانی گوید: دهی است از بیت المقدس و عده ای بدانجا منسوبند. (از معجم البلدان چ بیروت ج 3 ص 72). و رجوع به سمعانی در ذیل رمیلی شود سکونی گوید: منزلی است در راه بصره بسوی مکه بعد از ضریه. (معجم البلدان)
سمعانی گوید: دهی است از بیت المقدس و عده ای بدانجا منسوبند. (از معجم البلدان چ بیروت ج 3 ص 72). و رجوع به سمعانی در ذیل رمیلی شود سکونی گوید: منزلی است در راه بصره بسوی مکه بعد از ضریه. (معجم البلدان)