جدول جو
جدول جو

معنی میلغه - جستجوی لغت در جدول جو

میلغه(لَ غَ)
میلغ. خنوری که سگ در آن آب خورد. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). میلاغ. و رجوع به میلغ و میلاغ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از میله
تصویر میله
جسمی باریک، استوانه ای و معمولاً فلزی، میل، میلۀ باریک فلزی برای بافتنی، میل بافتنی، در علم زیست شناسی رشته ای باریک در زیر پرچم گل، فیله
فرهنگ فارسی عمید
(لَ سَ)
دهی است از دهستان دشت سربخش مرکزی شهرستان آمل، واقع در 10/5هزارگزی خاوری آمل با 480 تن سکنه. آب آن از رود خانه کاری هراز و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(مُ بَلْ لِ غَ)
از مبلّغه عربی. مؤنث مبلّغ. زن تبلیغکننده. رجوع به مبلغ شود
لغت نامه دهخدا
باد سخت، (منتهی الارب، مادۀ ول ه) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، ماده شتر اندوهناک بر گم کردن گشنی که به همراه آن پرورش یافته، ماده شتر سخت واله بر بچۀ خود، زن سخت اندوهمند و ناشکیبای بر فوت فرزند، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مئلاه، رجوع به مئلاه شود
لغت نامه دهخدا
(گَهْ)
محل تعبیۀ میل. جایگاه میل که نشانه است در صحرا و دریا:
سکندر چو زین حالت آگاه گشت
کز آن میلگه پیش نتوان گذشت.
نظامی (اقبالنامه ص 208).
به فرمان کشتی کش چاره ساز
جهانجوی از آن میلگه گشت باز.
نظامی (اقبالنامه ص 209)
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 20 هزارگزی جنوب کوزران با 250 تن سکنه. آب آن از چاه و چشمه و راه آن مالرو است. در سه محل به نامهای میلکه بوچان، شیرخان و باقر به فاصله دو هزارگز واقع شده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
ظاهراً شهری بوده است این سوی جیحون در شمال افغانستان کنونی:
ز بیم تیغ تو تا چین ز ترکان ره تهی گردد
اگر زین سوی جیحون گردبادی خیزداز میله.
فرخی.
بگتگین حاجب ساخته با مردم تمام دم ایشان گرفت از پیش وی به اندخود و میله درآمدند و بگتگین بتفت می راند به حدود شبورقان بدیشان رسید. (تاریخ بیهقی چ مشهد ص 566)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
هنگام و زمان. ج، میل. (منتهی الارب مادۀ م ی ل) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
شبیه به میل و مانند میل. (ناظم الاطباء) ، قطعۀ نازک و بلند از چوب یا آهن یا فلزی دیگر که در ساختمان و جز آن به کار رود، میل آهنین که در مرکز سنگ زیر آسیا (در آسیاهای آبی و دستی) استوار است و از سوراخ سنگ زبرین گذرد و سنگ زبرین بر آن دور زند. آهن یا چوب وسط آسیای دستی و آسیای آبی. (یادداشت مؤلف) ، چاهها که از هرنج یعنی مظهر قنات تا مادرچاه کنده می شود. سوراخ قنات. (یادداشت مؤلف) ، سمت و عمق چاه تا آنگاه که عمودی ومستقیم است. چون کج و مخروط شود در زیر، انبار گویند و چون افقی گردد در زیر، آن را کوره نامند. (یادداشت مؤلف) ، رشتۀ باریکی زیر پرچم در گلها. (لغات فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
میلغه. خنوری که سگ در آن آب خورد. (از منتهی الارب، مادۀ ول غ) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). قرو. قروه. (یادداشت مؤلف). سوین سگ. ج، موالیغ. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(لَهْ)
دشت و بیابان. (منتهی الارب، مادۀ ول ه) (ناظم الاطباء) ، زمین بی گیاه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از میله
تصویر میله
مانند میل
فرهنگ لغت هوشیار
مبلغه در فارسی مونث مبلغ: دین بردار: زن مونث مبلغ زن تبلیغ کننده جمع مبلغات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میله
تصویر میله
((لِ))
قطعه نازک و دراز فلزی یا چوبی
فرهنگ فارسی معین
مفتول
فرهنگ واژه مترادف متضاد
موریانه
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دشت سر آمل
فرهنگ گویش مازندرانی