جدول جو
جدول جو

معنی میشی - جستجوی لغت در جدول جو

میشی
(دخترانه)
منسوب به میش، دارای رنگ قهوه ای مایل به سبز
تصویری از میشی
تصویر میشی
فرهنگ نامهای ایرانی
میشی
ویژگی چشم دارای رنگ قهوه ای مایل به سبز
تصویری از میشی
تصویر میشی
فرهنگ فارسی عمید
میشی
منسوب به میش، سبز روشن ماشی روشن برنگی بین زاغ و قهوه یی. یاچشم میشی. چشمی که برنگ چشم میش باشد سبز: (با چشمهایی نیشی رک زده و حالت سختی که داشت گردن خود را بانصف تنه اش بدشواری بر میگردانید)
فرهنگ لغت هوشیار
میشی
منسوب به میش، سبز روشن
تصویری از میشی
تصویر میشی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از میشین
تصویر میشین
منسوب به میش، میشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میشه
تصویر میشه
(پسرانه)
مشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از میشا
تصویر میشا
(پسرانه)
همیشه بهار، همیشه جوان، گیاهی که همیشه سبز است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیشی
تصویر بیشی
افزونی، زیادی، کثرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشی
تصویر پیشی
سبقت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیشی
تصویر بیشی
زیادی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ایشی
تصویر ایشی
ترکی خدیش کد بانو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشی
تصویر پیشی
تبادر، مبادرت، بدری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میشن
تصویر میشن
پوست میش دباغت شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میخی
تصویر میخی
شبیه میخ مثلاً خط میخی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشی
تصویر پیشی
سبقت، تقدم، پیش افتادن، پیش بودن
پیشی جستن: تلاش کردن برای پیش افتادن
پیشی دادن: حق تقدم دادن، فرصت دادن به کسی برای پیش رفتن و جلو افتادن
پیشی کردن: پیش افتادن، جلو افتادن، پیشی گرفتن
پیشی جستن: پیش افتادن، جلو افتادن، پیشی گرفتن
پیشی گرفتن: پیش افتادن، جلو افتادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محشی
تصویر محشی
حاشیه نوشته شده، کتابی که بر آن حاشیه نوشته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منشی
تصویر منشی
کسی که بتواند خوب نامه بنویسد و مطلب را بپروراند، نویسنده، ایجاد کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محشی
تصویر محشی
آنکه چیزی را حاشیه بدهد و با حاشیه بیاراید، حاشیه زننده،، کسی که بر کتابی حاشیه بنویسد، حاشیه نویس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماشی
تصویر ماشی
پیاده، آنکه با پای خود به راهی می رود و سوار بر مرکب نیست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محشی
تصویر محشی
آکنده و انباشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغشی
تصویر مغشی
بیهوش، فرو گرفته ناگهان فرو گرفته، بیهوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممشی
تصویر ممشی
پیاده رو
فرهنگ لغت هوشیار
آغاز گر بیناد گذار، دپیر دیپیر دبیر پناغ خلق کننده ایجاد کننده، نویسنده دبیر، خواننده و آورنده شعر از خویشتنمقابل منشد: (بیتی یا قطعه ای - که در بعضی از آن داعی منشد است و بعضی را منشی آورده شد) (جوامع الحکایات 27: 1) یا منشی فلک. عطارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میشن
تصویر میشن
پوست میش دباغت کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میشا
تصویر میشا
همیشه بهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میزی
تصویر میزی
مازو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میلی
تصویر میلی
گربه سنور. منسوب به میل: (مادر هشت میلی جزیره بودیم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میخی
تصویر میخی
نام یک نوع خطی در قدیم که حروف آن شبیه میخ بوده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماشی
تصویر ماشی
رونده، سخن چین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محشی
تصویر محشی
((مُ حَ شّ))
حاشیه نویسنده بر کتابی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محشی
تصویر محشی
((مُ حْ))
کتابی که بر آن حاشیه نوشته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میشن
تصویر میشن
((شَ))
پوست میش دباغی شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میخی
تصویر میخی
منسوب به میخ
خط میخی: نام خطی است که به علت شباهت علامات آن به میخ بدین نام خوانده می شود و ظاهراً از اختراعات سومریان است، سنگ نبشته های کهن آشوری و بابلی بدین خط است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میخی
تصویر میخی
منسوب به میخ خرقه درویشان، هزار میخی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منشی
تصویر منشی
((مُ))
نویسنده، دبیر
فرهنگ فارسی معین