منسوب به میش، سبز روشن ماشی روشن برنگی بین زاغ و قهوه یی. یاچشم میشی. چشمی که برنگ چشم میش باشد سبز: (با چشمهایی نیشی رک زده و حالت سختی که داشت گردن خود را بانصف تنه اش بدشواری بر میگردانید)
از میش، منسوب به میش، هرآنچه به میش (گوسفند) نسبت دارد: چشمهای میشی، (از یادداشت مؤلف)، اشهل، شهلا، به رنگ چشم میش، (یادداشت مؤلف)، (اصطلاح عامیانه) رنگ سبز روشن، ماشی روشن، (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)، - چشم میشی، رنگی بین زاغ و قهوه ای در چشم، رنگ سبز روشن، ماشی روشن، (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)، اشهل، شهلا، چشمانی به رنگ چشم میش، ، قسمی بادام به جهرم، (یادداشت مؤلف)، میش بودن، صفت و حالت میش داشتن، یعنی رام و بی آزار بودن، - امثال: میشی پیشه کن بگذار گرگی، (یادداشت مؤلف)
دهی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس، واقع در 96هزارگزی جنوب میناب با 150 تن سکنه، آب آن از چاه و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
آدم نزد مجوس، میشه، مقابل میشانه، حوا، و گویند آن دو از گیاه ریباس از نطفۀکیومرث زادند، (مفاتیح)، همسر یا رفیق میشانه، (از یادداشت مؤلف)، همزاد میشانه که میشی و میشانه به نوشتۀ بیرونی در آثار الباقیه به منزلۀ آدم و حوا هستند در نزد ایرانیان، (از تاریخ سیستان، ذیل ص 2 و آثارالباقیه ص 103)، و رجوع ب-ه میش-ه و مشی-ه ش-ود