جدول جو
جدول جو

معنی میشاک - جستجوی لغت در جدول جو

میشاک
آویشن کوهی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از میشان
تصویر میشان
(پسرانه)
نام روستایی در استان کهگیلویه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از میشا
تصویر میشا
(پسرانه)
همیشه بهار، همیشه جوان، گیاهی که همیشه سبز است
فرهنگ نامهای ایرانی
(اِ تِمْ)
آنطالیای قدیم، قریه ای است در سنجاق تکه از ولایت قونیه، در قریب 30 هزارگزی مشرق شهر آنطالیا که بقضای آنطالیه ملحق گشته، و در جهت مغربی از مصب ّ رود کوپری صوئی واقع است. این قریه در کنار خرابه های شهر قدیم سیدا است. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
شیشک، گوسپند یکساله، (یادداشت مؤلف) (از برهان) (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری)، بچۀ گوسفند یکساله، این لفظ ترکی است، (از آنندراج) (از غیاث) :
خشم سگساران رها کن خشم از شیران ببین
خشم از شیران چو دیدی سر بنه شیشاک شو،
مولوی (از جهانگیری)،
ای منت آورده منت می برم
زآنکه منم شیر و تو شیشاک من،
مولوی،
، رباب چهارتار، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نوعی پارچه:
سقرلاط و بزمات و آن بنات
چو ماشاک و تفتیک و عین ثبات،
نظام قاری (دیوان ص 186)،
و رجوع به ماشاد و ماشا شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان ماهور و میلانی بخش خشت شهرستان کازرون، واقع در 8هزارگزی راه فرعی گچساران به بنادر با 260 تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
دهی است از دهستان فلارد بخش لردجان شهرستان شهرکرد، واقع در 30هزارگزی خاور لردگان با 117 تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
کانه مفرد مواشیق، که به معنی دندانه های کلید است، (از منتهی الارب، مادۀ وش ق)، جمع آن مواشیق است، (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
اره، ج، مواشیر، (ناظم الاطباء) (آنندراج)، دست اره، (دهار)، مئشار، (منتهی الارب، مادۀ اش ر)، اره، ج، مواشیر و میاشیر، (مهذب الاسماء)، جزءدندانه دار از پای ملخ، ج، مواشیر، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان برادوست بخش صومای شهرستان ارومیه واقع در 20هزارگزی جنوب خاوری هشتیان با 111 تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(طِ)
دهی است از بخش مینودشت شهرستان گرگان. در 7هزارگزی شرق مینودشت و در منطقۀ کوهستانی معتدل هوایی واقعو دارای 200 تن سکنه است. آبش از چشمه سار، محصولش غلات و ابریشم و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنعت دستی زنان بافتن پارچۀ ابریشمی و کرباس و شال و چادرشب بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
همیشه بهارکه به تازی حی العالم گویند، (ناظم الاطباء)، نام گیاهی است که آن را به تازی حی العالم گویند، (فرهنگ جهانگیری)، نام گیاهی است که آن را حی العالم گویند و آن نوعی از ریاحین است و همیشه سبز می باشد، (برهان) (آنندراج)، حی العالم، همیشه بهار، همیشه جوان، همیشک جوان، (یادداشت مؤلف)، میشایی، (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از میشا
تصویر میشا
همیشه بهار
فرهنگ لغت هوشیار
اشاک
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی سبزی صحرایی خوراکی
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع اوزرود پایین نور
فرهنگ گویش مازندرانی