جدول جو
جدول جو

معنی میسیونر - جستجوی لغت در جدول جو

میسیونر
مبلّغ مذهبی، عضو میسیون
تصویری از میسیونر
تصویر میسیونر
فرهنگ فارسی عمید
میسیونر
عضو هیئت مذهبی مبلغ دینی
تصویری از میسیونر
تصویر میسیونر
فرهنگ لغت هوشیار
میسیونر
((نِ))
عضو یک هیئت مذهبی اعزامی به ویژه کسیکه برای تبلیغ مسیحیت به کشورهای دیگر می رود
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کمیسیونر
تصویر کمیسیونر
کسی که عهده دار انجام کار یا خرید کالایی باشد، دلال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمیسیونر
تصویر کمیسیونر
کسی که حمل و نقل کالا یا خرید و فروش امتعه را بعهده گیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمیسیونر
تصویر کمیسیونر
((کُ نِ))
دلال، حق العمل کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میلیونر
تصویر میلیونر
کسی که بیش از یک میلیون دارایی داشته باشد، کنایه از ثروتمند
فرهنگ فارسی عمید
فرانسوی وساندار کسی که بیش از یک میلیون از واحد} پول رایج در مملکت خود) سرمایه دارد، ثروتمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میلیونر
تصویر میلیونر
((نِ))
ملیونر، ثروتمند، کسی که بیش از میلیون پول دارد، سرمایه دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میسیون
تصویر میسیون
هیئت اعزامی، هیئت مامورین
فرهنگ لغت هوشیار
هیئتی مرکب از چند نماینده که به منظور انجام کاری به جای دیگری فرستاده می شوند، هیئت اعزامی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیکسیونر
تصویر دیکسیونر
کتاب فرهنگ، کتاب لغت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیسکیونر
تصویر دیسکیونر
فرانسوی واژه نامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمیسیون
تصویر کمیسیون
مجمعی که جهت تحقیق و مطالعه درباره طرحی یا مسئله ای تشکیل گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میلیونری
تصویر میلیونری
میلیونر بودن، ثروتمندبودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیکسیونر
تصویر دیکسیونر
((یُ نِ))
فرهنگ لغت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کمیسیون
تصویر کمیسیون
((کُ))
گروهی افراد که برای انجام دادن وظیفه خاصی تعیین شده اند، گروه، هیئت (واژه فرهنگستان)، حق العمل کاری، دلالی
فرهنگ فارسی معین
کتابی که در آن واژه های یک زبان و معنی آن ها به همان زبان یا به زبانی دیگر، به ترتیب الفبایی جمع آوری شده و دربارۀ هر واژه، اطلاعاتی چون هویت دستوری، ریشه شناسی و آوانگاری را بیان می کند، لغت نامه
فرهنگ فارسی عمید
هیئت یا انجمنی مرکب از چند نفر که برای رسیدگی به امری تشکیل شده باشد، در علوم سیاسی هر یک از شعب مجلس شورا، پولی که به خاطر انجام کاری یا ترتیب دادن معامله ای بین دو نفر ردوبدل شود، حق دلالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میلیون
تصویر میلیون
عدی معادل هزارهزار، دو کرور
فرهنگ فارسی عمید
کسی که بیش از یک میلیون از واحد} پول رایج در مملکت خود) سرمایه دارد، ثروتمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میلیون
تصویر میلیون
فرانسوی وسان سد بیور هزارهزار دوکرور
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته سربار اکسید ملحی سرب را گویند وبصورت گردی (پودری) سرخ رنگ و درآب غیرمحلول است. در برابر حرارت به اکسید قلیایی سرب میباشد وبنام ماسیکومشهوراست تبدیل میشود. ماده اخیربصورت بلورهای قرمزونارنجی متبلور میگردد و آنرا لیتارژ نامند چون رنگ ظاهری آن شبیه شنگرف است (شنگرف سولفور دوظرفیتی جیوه است) و همان مورد استعمال را درنقاشی دارد. دراغلب ماخذ قدیم آنرا باشنگرف اشتباه کرده اند
فرهنگ لغت هوشیار
((وِ))
دستگاه تبدیل کننده فرکانس در مجموعه دریافت کننده تصاویر ماهواره ای
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میلیون
تصویر میلیون
((دِ))
ملیون، هزار هزار (1000000)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میسور
تصویر میسور
میسر، امکان پذیر، ممکن، شدنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میسون
تصویر میسون
جوان زیبا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میسور
تصویر میسور
آسان کردن، سهل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میسور
تصویر میسور
((مِ))
هرچیز آسان و سهل
فرهنگ فارسی معین