جدول جو
جدول جو

معنی میرستان - جستجوی لغت در جدول جو

میرستان
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیدستان
تصویر بیدستان
بیدزار، جایی که درختان بید بسیار باشد، بیدستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میستان
تصویر میستان
میخانه، میکده، خم خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریگستان
تصویر ریگستان
ریگزار، زمین سخت، زمین پوشیده از ریگ، زمین پر ریگ، زراغنگ، زراغن، زارغنگ، زاراغنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قبرستان
تصویر قبرستان
محل دفن مردگان، جایی که مردگان را زیر خاک می کنند، سرزمینی که در آن گور بسیار باشد
گورستان، وادی خاموشان، غریبستان، مقبره، گورسان، کرباس محلّه، گوردان، مروزنه، مرزغن، ستودان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شورستان
تصویر شورستان
شوره زار، زمین پرشوره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مارستان
تصویر مارستان
بیمارستان، جایی که بیماران را پرستاری و معالجه می کنند، مریض خانه، بیمار خانه
شفا خانه، مستشفی، دار الشّفا، بیمارسان، هروانه گه
فرهنگ فارسی عمید
(نِ گِ رِهْ)
دهی است از دهستان گیلخواران بخش مرکزی شهرستان شاهی، واقع در 7هزارگزی شمال باختری جویبار با 270 تن جمعیت. آب آن از چاه و آب بندان و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
دهی است درهفت فرسخی مغرب بستک فارس، (از فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ / مَ رِ)
به معنی مارستان است. (از دزی). رجوع به مارستان شود
لغت نامه دهخدا
(مَ/ مِ یَسْ / مَ / مِ یْ سِ)
میکده و شرابخانه و خمخانه و جایی که در آن شراب را حفظ کنند. (ناظم الاطباء). جایی که در آنجا شراب را سبیل کنند. (ناظم الاطباء). میخانه. میکده. شرابخانه:
گل رویش گداز مغز خورشید
میستان لبش پالغز امید.
حکیم زلالی.
ز خون رود گفتی میستان شده ست
ز نیزه هوا چون نیستان شده ست.
فردوسی.
گمان برد کاندر نیستان شده ست
ز خون روی کشور میستان شده ست.
فردوسی.
، منگنۀ شراب گیری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رِ نَ)
دهی است از دهستان کیوی بخش سنجبد شهرستان خلخال. واقع در 18 هزارگزی شمال خاوری سنجبد با 104 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مَیْ / مِیْ وِ)
موزار. رز. رزستان. تاکستان. (یادداشت مؤلف). باغ انگور. باغ رز
لغت نامه دهخدا
(رِ / رَ)
معرب بیمارستان است. (دهار) (منتهی الارب). بیمارستان را گویند و آنرا به تازی دارالشفا خوانند. (جهانگیری). بمعنی مارسان است که بیمارستان و دارالشفا باشد. (برهان). بمعنی بیمارستان لیکن به فتح ’راء’ است و معرب. بیمارستان است، نه آنکه مار بمعنی بیمار باشد و کلمه مرکب است چون نگارستان. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (از آنندراج). به عربی دارالشفا گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). تعریب بیمارستان. شفاخانه. دارالمرضی. مریضخانه. بیمارخانه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
بردش از قصر چون نگارستان
همچو دیوانگان به مارستان.
جامی (از آنندراج).
و رجوع به المعرب جوالیقی ص 312 شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
نام دهی چهار فرسخ میانۀ شمال و مغرب باشت. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
محل شیران و منزل و مأوای شیران. بیشه و جائی که در آن شیر فراوان باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دِ یْ رِ)
دهی است از بخش قشم شهرستان بندرعباس با 259 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ریگستان
تصویر ریگستان
ریگزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکرستان
تصویر شکرستان
جایی که شکر فراوان باشد شکر زار، جایی که نیشکر زراعت کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شارستان
تصویر شارستان
شهرستان، شهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمرستان
تصویر تمرستان
باغ خرما کویکستان
فرهنگ لغت هوشیار
محل تعلیم مکتب مدرسه، مدرسه ای که دانش آموزان در آن تحصیل کنند. و آن بالاتر از دبستان و پایین تر از دانشگاه است مدرسه متوسطه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارستان
تصویر خارستان
گلستان، جای پرجا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیدستان
تصویر بیدستان
جایی که درخت بید بسیار باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیوستان
تصویر دیوستان
محل اقامت دیوان دیو کده دیو خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شورستان
تصویر شورستان
زمینی که دارای شوره است شوره زار
فرهنگ لغت هوشیار
جایی که درآن درختان میوه دار بسیارباشد: ریگ و شورستان و سنگ و دشت و غار و آب شور کشت و میوستان و باغ و راغ چون دیباستی. (ناصرخسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مارستان
تصویر مارستان
پارسی تازی گشته بیمارستان بیمارستان
فرهنگ لغت هوشیار
میخانه میکده: به خنجر زمین را میستان کنیم به نیزه هوا را نیستان کنیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهرستان
تصویر شهرستان
شهر بزرگ با توابع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مارستان
تصویر مارستان
((رِ))
بیمارستان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیدستان
تصویر بیدستان
اضا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قبرستان
تصویر قبرستان
گورستان
فرهنگ واژه فارسی سره
نام مزرعه ای در بالا جاده ی کردکوی
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع گیل خواران قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی