جدول جو
جدول جو

معنی میردینی - جستجوی لغت در جدول جو

میردینی
نوعی از خیری بنفش و آن گلی است معروف، (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)، نوعی از بافتۀ ابریشمین که زنان از آن پیراهن سازند، (ناظم الاطباء)، بافتۀ حریری را گویند که بیشتر زنان آن را پیراهن کنند و پوشند، (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
میردینی
منسوب به میردین، یکی از اقسام شب بو که گلهای بنفش دارد خیری میر دینی شب بوی هفت رنگ، بافته حریری که زنان از آن پیراهن میساختند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
مقابل تلخی، مزۀ شکر، از چهار مزۀ اصلی، خوراکی که از شکر، آرد، تخم مرغ، روغن و مواد دیگرتهیه شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مردینه
تصویر مردینه
جنس نرینه از انسان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میادین
تصویر میادین
میدان ها، محوطه های معمولاً دایره ای شکل، کنایه از جنگ ها، نبردها، مکانهای فروش کالایی معیّن، میدان عمل ها، جمع واژۀ میدان
فرهنگ فارسی عمید
(رِ)
منسوب است به ماردین از بلاد جزیره. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
قسمی تفنگ، مارتین، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، منسوب به مارتین، (فرهنگ فارسی معین) : ورود تفنگ ... مارتینی به زمان ناصرالدین شاه، (المآثر و الاثار، از فرهنگ فارسی ایضاً)
لغت نامه دهخدا
اخنس، (زمخشری)، آنکه بینی آویخته دارد، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، رجوع به اخنس شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است از دهستان احمدی بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس، واقع در 105 هزارگزی خاور حاجی آباد با 344 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان خسروشاه بخش اسکو شهرستان تبریز، واقع در 20هزارگزی باختری اسکو با 143 تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
جنس نر از انسان مقابل زنینه: که از دستش نخواهد دست یک تن اگر مردینه باشد یا زنینه. (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به میدان: کپنک پوشکان میدانی درکمین تواند میدانی ک (ضیاء اصفهانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میرسین
تصویر میرسین
مورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میادین
تصویر میادین
جمع میدان، دین پروری
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مفرد، تک ها ایوک ها ساده ها جمع مفرد در حالت نصبی و جری (درفارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مرید، هاوشتان وردان خواستایان جمع مرید در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجردین
تصویر مجردین
جمع مجرد، یالغوزان لغندران
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز که مزه قند و شکر و نبات دهد مقابل تلخی و ترشی، خوردنیهایی که با شکر و روغن و آرد یا مواد دیگر باقسام مختلف سازند حلوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیدینی
تصویر بیدینی
بی کیشی لامذهبی مقابل دینداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی دینی
تصویر بی دینی
لا مذهبی، بی کیشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
هرچیز که مزه قند و شکر و نبات دهد، مقابل تلخی و ترشی، خوردنی هایی که با شکر و روغن و آرد یا مواد دیگر به اقسام مختلف بسازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میادین
تصویر میادین
((مَ))
جمع میدان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
حلوا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از میادین
تصویر میادین
میدان ها
فرهنگ واژه فارسی سره
ارتداد، الحاد، رفض، کفر، لامذهبی
متضاد: خداشناسی، دیندار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
Lusciousness, Sweetness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
douceur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
сладость , сладость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
Zartheit, Süße
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
солодкість , солодкість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
słodycz
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
doçura
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
dolcezza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
dulzura
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شیرینی
تصویر شیرینی
zoetheid
دیکشنری فارسی به هلندی