جدول جو
جدول جو

معنی میجیک - جستجوی لغت در جدول جو

میجیک
مژه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منجیک
تصویر منجیک
(پسرانه)
نام شاعر ایرانی قرن چهارم، منجیک ترمذی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از میمیک
تصویر میمیک
حرکات و حالات چهرۀ هنرپیشه در هنگام بازی
فرهنگ فارسی عمید
در لهجۀ قزوین چوبی است که در یک سر آن سیخی برای راندن ستور است، (یادداشت دکتر دبیرسیاقی)، سیخونک
لغت نامه دهخدا
حرکات نمایشی که نمایانگر اعمال و احساسات است، (از دایره المعارف کیه)، هنرپیشه ای که اعمال و احساسات را بوسیلۀ حرکات نمایش دهد
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان برادوست بخش صومای شهرستان ارومیه واقع در 20هزارگزی جنوب خاوری هشتیان با 111 تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان شاخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند، واقع در 95هزارگزی شمال باختری درمیان با 489 تن سکنه، آب آن از قنات و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
ابوالحسن علی بن محمد منجیک ترمذی. از شاعران بزرگ نیمۀ دوم قرن چهارم هجری قمری است که بعد از دقیقی در دربار چغانیان به سر می برده و مداح آنان علی الخصوص امیر ابویحیی طاهر بن فضل بن محمد بن محتاج چغانی و امیر ابوالمظفر فخرالدوله احمد بن محمد بن چغانی بوده است. هدایت او را مداح صفاریه و غزنویه دانسته است ولی دلیلی بر این سخن در دست نیست و اشعاری که از منجیک در دست داریم در مدح دو امیر مذکور می باشد. منجیک شاعری زبان آور و سخن پرداز و نیکوخیال و بلیغ و نکته دان بود. عوفی کلام او را از روی حق بدین گونه وصف کرده است: ’شعری غریب و الفاظی خوب و معانی بکر و عباراتی بلیغ و استعاراتی نادر’ و این اوصاف که عوفی برشمرده همه در شعر منجیک صادق است. دیوان منجیک در قرن پنجم هجری قمری در ایران مشهور و مورد استفادۀ اهل شعر و ادب بوده است چنانکه ناصرخسرو داستان استفادۀ قطران را از آن دیوان در سفرنامۀ خود آورده است. منجیک علاوه بر قدرتی که در مدح و ساختن قصاید بزرگ مدحی داشت در هجو و هزل نیز دستی قوی داشت. اشعارش درجنگها و تذکره ها و کتب لغت پراکنده است. از اوست:
نیکو گل دورنگ را نگه کن
درّ است به زیر عقیق ساده
یا عاشق و معشوق روز خلوت
رخساره به رخساره برنهاده.
و نیز:
در باغ گل فرستد هر نیمشب عبیر
وز شاخ عندلیب بسازد همی صفیر
رخسار آن نگار به گل بر ستم کند
وآن روی را نماز برد ماه مستنیر
ای آفتاب چهرۀ بت زاد سروقد
کز زلف مشک باری وز نوک غمزه تیر
بنگاشته چنین نبود بر بتان چنین
تمثال روی یوسف یعقوب بر حریر
از برگ لاله دو لب داری فراز وی
یک مشت حلقۀ زره از مشک و از عبیر
گویی که آزر از پی زهره نگار کرد
سیمینش عارضین و بر اوگیسوان چو قیر
گویی کمند رستم گشت آن کمند زلف
کز بوستان گرفته گل سرخ را اسیر
گویی خدایش از می چون لعل آفرید
یا دایگانش داده ز یاقوت سرخ شیر.
(از تاریخ ادبیات در ایران تألیف صفا چ ابن سینا ج 1 صص 382-383). رجوع به همین مأخذ و لباب الالباب ج 2 ص 13 و مجمعالفصحا ج 1 ص 506 شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
شعبده بازی و تردستی. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس). به معنی صنعت شعبده بازی است. (از لسان العجم شعوری ج 2 ورق 352 الف)
لغت نامه دهخدا
فرانسوی لالباز -1 هنرپیشه ای که اعمال و احساسات را بوسیله حرکات نمایش دهد، فن تقلید و مجسم کردن اعمال و احساسات بوسیله حرکات (بدون تکلم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میمیک
تصویر میمیک
هنرپیشه ای که اعمال و احساسات را به وسیله حرکات نمایش دهد، فن تقلید و مجسم کردن اعمال و احساسات به وسیله حرکات (بدون تکلم)
فرهنگ فارسی معین
منگوله های دو سر قالی، قالیچه و شال گردن
فرهنگ گویش مازندرانی
مژه، چشک، چشمک زدن، دانه های انگور خشک شده بر خوشه
فرهنگ گویش مازندرانی
گاوی که گوساله اش بمیرد اما همچنان شیر دهد
فرهنگ گویش مازندرانی