جدول جو
جدول جو

معنی میجاز - جستجوی لغت در جدول جو

میجاز
کوتاه گرداننده سخن را، (آنندراج) (منتهی الارب، مادۀ وج ز)، آن که سخن را کوتاه می گرداند، (ناظم الاطباء)، کوتاه گوی، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از میناز
تصویر میناز
(دخترانه)
نازنین من، مرکب از م (مخفف من) + ناز (مخفف نازنین)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مجاز
تصویر مجاز
اجازه داده شده، دارای اجازه، جایز، روا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایجاز
تصویر ایجاز
کوتاه کردن سخن، اختصار و کوتاهی کلام، در علوم ادبی در معانی، آوردن معنی بسیار در لفظ اندک، مختصر کردن
فرهنگ فارسی عمید
استعمال کلمه ای در غیر معنی حقیقی خود که از جهتی مناسبت با معنی اصلی داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
کوتاه کردن سخن و اختصار نمودن، (غیاث اللغات)، کوتاه کردن سخن و کوتاه گردیدن آن، (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، کوتاه کردن سخن، (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 24) (تاج المصادر بیهقی) : هم در آن جانب ایجاز و اختصار بغایت رسانیده آمد، (کلیله و دمنه)، در ایجاز سخن آثار اعجاز ظاهر گردانیده، (ترجمه تاریخ یمینی)، ایجاز سخن را مصلحت دیدم، (سعدی)،
که ز اطناب به بود ایجاز،
قاآنی،
، قوت گرفتن مرد بسلاح و قوت دادن: ادی الرجل، لازم و متعدی، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، تمام سلاح شدن، (المصادر زوزنی)، بسیار شدن قوم در جایی بجهت حراجی و ارزانی، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، آماده شدن برای سفر، بسیار شدن شتران و مالهای دیگر و عاجز گردانیدن صاحب خود از محافظت و تیمار، (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
راه. (منتهی الارب). راه و طریق. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ناقه میجاف، کثیرهالوجیف، (اقرب الموارد) (المنجد)، و رجوع به وجیف شود
لغت نامه دهخدا
چوبی شبیه به چوگان که بدان گوی زنند، ج، مواجیر، (منتهی الارب، مادۀ وج ر) (ناظم الاطباء) (آنندراج)، چوگان، (یادداشت مؤلف)، بازیی است طفلان را، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مجاز
تصویر مجاز
اجازه داده شده، مرخص، رخصت یافته مقابل حقیقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایجاز
تصویر ایجاز
کوتاه کردن سخن، یکی از فنون بیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاز
تصویر مجاز
((مَ))
غیر حقیقت، استعمال کلمه ای در غیر معنی حقیقی خود به شرط آن که آن معنی از جهتی مناسبت با معنی اصلی داشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجاز
تصویر مجاز
((مُ))
اجازه داده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایجاز
تصویر ایجاز
مختصر و کوتاه کردن، کوتاه گویی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجاز
تصویر مجاز
روا، پسندیده
فرهنگ واژه فارسی سره
اجمال، اختصار، تلخیص، خلاصه، کوتاه
متضاد: اطناب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از مجاز
تصویر مجاز
Enabler, Permissive, Permissible
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مجاز
تصویر مجاز
facilitateur, permissible, permissif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مجاز
تصویر مجاز
সক্রিয়কারী , অনুমোদিত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مجاز
تصویر مجاز
有効化するもの , 許容される , 許容する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مجاز
تصویر مجاز
启动器 , 允许的 , 容许的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مجاز
تصویر مجاز
מַפְעִיל , מֻתָּר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مجاز
تصویر مجاز
활성화기 , 허용되는 , 허용적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مجاز
تصویر مجاز
etkinleştirici, mübah, müsamahakâr
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مجاز
تصویر مجاز
pengaktif, diperbolehkan, permisif
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مجاز
تصویر مجاز
habilitador, permissível, permissivo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مجاز
تصویر مجاز
सक्षम करनेवाला , अनुमेय
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مجاز
تصویر مجاز
abilitante, permesso, permissivo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مجاز
تصویر مجاز
habilitador, permisible, permisivo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مجاز
تصویر مجاز
inschakelaar, toegestaan, permissief
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مجاز
تصویر مجاز
активатор , дозволений , дозволяючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مجاز
تصویر مجاز
активатор , допустимый , дозволительный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مجاز
تصویر مجاز
umożliwiacz, dozwolony, permissyjny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مجاز
تصویر مجاز
Ermöglicher, zulässig, permissiv
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مجاز
تصویر مجاز
mwezeshaji, inavyokubalika
دیکشنری فارسی به سواحیلی