جدول جو
جدول جو

معنی میجار - جستجوی لغت در جدول جو

میجار
چوبی شبیه به چوگان که بدان گوی زنند، ج، مواجیر، (منتهی الارب، مادۀ وج ر) (ناظم الاطباء) (آنندراج)، چوگان، (یادداشت مؤلف)، بازیی است طفلان را، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مجار
تصویر مجار
قومی از مردم مجارستان، از مردم این قوم، مربوط به مجار مثلاً سرزمین های مجار
فرهنگ فارسی عمید
(مِ)
بازیی است طفلان را، او الصواب المیجار. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). قسمی از بازی کودکان تازی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ جَ)
میجره. کبچه و دارودان که بدان دارو در دهان ریزند. میجره. (منتهی الارب، مادۀ وج ر) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَیْ یا)
خواربارآور و غله کش از جایی به جایی. (منتهی الارب، مادۀ م ی ر) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُیْ یا)
جمع واژۀ مائر. (منتهی الارب). و رجوع به مائر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
ملجاء و پناه. (ناظم الاطباء). و رجوع به مجیر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ جارر)
آزاررسان و جفاکار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
ناقه میجاف، کثیرهالوجیف، (اقرب الموارد) (المنجد)، و رجوع به وجیف شود
لغت نامه دهخدا
کوتاه گرداننده سخن را، (آنندراج) (منتهی الارب، مادۀ وج ز)، آن که سخن را کوتاه می گرداند، (ناظم الاطباء)، کوتاه گوی، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
گوسپند خوی کرده کلان شدن بچه را در شکمش. (منتهی الارب). گوسفند معتاد به کلانی بچه در شکم. (از شرح قاموس)
لغت نامه دهخدا
نام ستارۀ دوم دم دب اکبر، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ائجار، (از ’وج ر’) دارو در دهان کسی ریختن
لغت نامه دهخدا
شهرستان بیجار یا گروس، یکی از شهرستانهای یازده گانه استان پنجم کشور است و حدود و مشخصات جغرافیایی آن بشرح زیر است: از طرف شمال خاور به بخشهای قیدار و ماه نشان از شهرستان زنجان، از طرف شمال باختر به بخش تکاب از شهرستان مراغه، از طرف باختر به بخش دیواندره از شهرستان سنندج، از طرف جنوب به بخش قروه از شهرستان سنندج، از طرف جنوب خاور به دهستان مهربان از بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان، سه رشته کوهستان در این شهرستان وجود دارد، 1 - کوههای شمالی، در منتهی الیه شمالی شهرستان قرار گرفته بلندترین قلل رشتۀ مذکور به ترتیب از باختر به خاور قلۀ کوه امامزاده ایوب انصار به ارتفاع 2512 متر، قلۀ زرنیخ در شمال آبادی چیچکلویه ارتفاع 3030 متر، قلۀ کوه شاه نشین در شمال آبادی شاه نشین به ارتفاع 3200 متر است، 2 - کوههای مرکزی، بلندترین قلل رشتۀ مرکزی از شمال باختر به جنوب خاور عبارتند از کوه سرقیصه به ارتفاع 2346 متر، کوه نقاره کوب در شمال باختر شهر به ارتفاع 2234 و کوه پنجه علی در باختر شهر به ارتفاع 2407، کوه حمزه عرب در 9 کیلومتری خاور شهر بیجار به ارتفاع 2555، کوه تماشا در 20 کیلومتری جنوب خاور شهر بیجار به ارتفاع 2258 و کوه چنگ الماس بین دهستانهای پیرتاج و گاویازه به ارتفاع 2525 متر است، 3 - سومین رشته، کوههای جنوب شهرستان است، مرتفعترین قلل آن قلۀ کوه زیره کوه واقع در جنوب باختری نجف آباد به ارتفاع 2642 متر است، گودترین محل شهرستان آبادی کل قشلاق واقع در کنار رود خانه قزل اوزان و انتهای رودخانه است که 1372 متر از سطح دریا مرتفعتر است، رودخانه ها: سه رود خانه مهم در این شهرستان جاری است: رود خانه قزل اوزان، رودخانه تلوار، رودخانه گوه زن، شهرستان بیجار یا منطقه گروس از 7 دهستان تشکیل شده است، دهستان پیرتاج 40 آبادی 12 هزار سکنه، دهستان خسروآباد 49 آبادی 16 هزارسکنه، دهستان سیلتان 22 آبادی 7 هزار سکنه، دهستان سپاه منصور 35 آبادی 12 هزار سکنه، دهستان کرانی 59 آبادی 19 هزار سکنه، دهستان گاوبازه 15 آبادی 6 هزارسکنه، دهستان نجف آباد 55 آبادی 9 هزار سکنه، شهر بیجار یک آبادی ده هزار سکنه، جمعاً از 276 آبادی و 91هزار سکنه تشکیل شده است، شهر بیجار مرکز شهرستان گروس است و مرتفعترین شهر ایران است، جمعیت شهر در حدود ده هزارتن است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی از دهستان نهارجانات است که در بخش حومه شهرستان بیرجند واقع و دارای 217 تن سکنه است، مزرعۀ یکه درخت، رضا قلی، زیر کوه، مزرعۀ برج، رود گز، مزرعۀ قیس آباد، خوارستان و غفاریه جزء این ده است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
افزار ترشیهای خیار و بادنجان و نظایر آن از قبیل سبزی ها و دانه های خوشبو چون هل یا سیاه تخمه و نظایر آن، ومجموع را هفته ویجار گویند (در تداول مردم قزوین)
لغت نامه دهخدا
منار و گلدسته، میل و نشان، (ناظم الاطباء) : احتجر الارض، برگزید آن را برای خود و مینار بر آن نصب کرد تا دیگری در آن تصرف نکند، (منتهی الارب)، فرسخ، (ناظم الاطباء)، صحیح کلمه منار است، (آنندراج)، رجوع به منار شود
لغت نامه دهخدا
اره، ج، مواشیر، (ناظم الاطباء) (آنندراج)، دست اره، (دهار)، مئشار، (منتهی الارب، مادۀ اش ر)، اره، ج، مواشیر و میاشیر، (مهذب الاسماء)، جزءدندانه دار از پای ملخ، ج، مواشیر، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نخله میقار، خرمابن با بار، ج، مواقیر، (منتهی الارب، مادۀ وق ر) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مجار
تصویر مجار
فردی از قوم مجار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایجار
تصویر ایجار
به سلاک دادن، پاداش دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میحار
تصویر میحار
چوگان
فرهنگ لغت هوشیار
برنج زار، شالی، شالیزار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سوسمار
فرهنگ گویش مازندرانی
زمین شالی
فرهنگ گویش مازندرانی
اینجاها
فرهنگ گویش مازندرانی
تفنگ سرپر مصرف معروف که نوع ساچمه زنی آن برد زیاد و شهرت
فرهنگ گویش مازندرانی
از طوایف بومی ساکن در کلاردشت چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی