جدول جو
جدول جو

معنی میثب - جستجوی لغت در جدول جو

میثب(ثِ)
موضعی است در راه مکه نزدیک غدیر خم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
میثب(ثَ)
مالی است در مدینه وآن یکی از صدقات نبی علیه السلام است و برای وی هفت حیطان به نامهای برقه و میثب و صافیه و اعواف و حسنی و دلال و مشربه ام ابراهیم بود. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از میثم
تصویر میثم
(پسرانه)
نام پسر یحیی از یاران علی (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
(مِءْ ثَ)
گلیم خرد که به خود درکشند. (منتهی الارب). نوعی از چادر که بر خود پیچند. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد) ، زمین نرم و هموار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زمین نرم. (ناظم الاطباء) ، زمین بلند. (منتهی الارب). زمین برآمده و مرتفع. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جویچه. ج، مآثب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جدول یعنی نهر کوچک. (از اقرب الموارد) ، شمشیر کوتاه یا سلاحی دیگر که بدان برکسی حمله کنند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مَیْ یِ)
نرم. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ میثاء، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، رجوع به میثاء شود
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
سپل شتر سخت رندنده زمین را. (منتهی الارب) (آنندراج). سپل شتر که سخت برندد زمین را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ بِ)
دهی است از دهستان گمازان شهرستان ملایر، واقع در 29 هزارگزی جنوب خاوری شهر ملایر با 1289 تن سکنه. آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان میانکوه بخش چاپشلو شهرستان درگز، واقع در 25 هزارگزی جنوب باختری چاپشلو، با 247 تن سکنه، آب آن از چشمه است و سر راه شوسۀ قوچان - درگز قرار دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان هرزندات بخش زنوز شهرستان مرند، واقع در 12هزارگزی خط آهن جلفا - مرند، آب آن از چشمه و جمعیت آن 1862 تن است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مَ ثَ)
رجوع به مقاثب شود
لغت نامه دهخدا
(ظَ)
سنگ تیز. (منتهی الارب). سنگی که تیز باشد مانند کارد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
مهره که مورچه نامندش. (منتهی الارب، مادۀ وق ب) (آنندراج) ، گوش ماهی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
پاداش دهنده. (غیاث) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اثابه شود، به اعتدال مزاج آینده. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ ثَیْ یِ)
امراءه مثیب، زن ثیب گردیده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زن مرددیده. (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ ثِ)
جمع واژۀ مئثب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ذیل اقرب الموارد). رجوع به مئثب شود
لغت نامه دهخدا
(عَ عَ مَ)
سودن دارو را در آب (لغتی است در ماث یموث موثاً). (از ناظم الاطباء). سودن چیزی در آب. (آنندراج) (منتهی الارب). موث. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مثیب
تصویر مثیب
پاداش دهنده زن مرد دیده بیوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثیب
تصویر مثیب
((مُ))
جزای نیک دهنده، عطا کننده
فرهنگ فارسی معین