جدول جو
جدول جو

معنی میتو - جستجوی لغت در جدول جو

میتو
دهی است از دهستان میرده بخش مرکزی شهرستان سقز، واقع در 22 هزارگزی باختر سقز با 100 تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
میتو
نوعی از چوبدستی که دارای سری است شبیه به مرغ با نوکی تیز، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از میرو
تصویر میرو
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران رستم هرمزان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مینو
تصویر مینو
(دخترانه)
بهشت، جنت، آسمان، بهشت
فرهنگ نامهای ایرانی
جانوری آبی با چنگال و پاهای بلند به اندازۀ ملخ که بعضی از انواع آن مصرف خوراکی دارد، ملخ دریایی، اربیان، روبیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مینو
تصویر مینو
عالم بالا، بهشت، جایی که نیکوکاران پس از مردن همیشه در آنجا خواهند بود، باغ بهشت، دارالقرار، ارم، خلد، دارالسّلام، دار قرار، گشتا، قدس، فردوس، نعیم، سبزباغ، اعلا علّیین، جنّت، دارالخلد، باغ خلد، رضوان، دارالسّرور، خلدستان، دارالنّعیم، باغ ارم، علّیین، سرای جاوید، فردوس اعلا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیتو
تصویر تیتو
طیطوی، نوعی مرغ دریایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میته
تصویر میته
مرده، مردار
فرهنگ فارسی عمید
آسمان. (برهان) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام) (انجمن آرا). عالم علوی. (آنندراج) (غیاث) (رشیدی). مقابل گیتی که عالم سفلی است. (آنندراج). چرخ. (آنندراج). فلک. (غیاث) :
اگر نواختری دادت به مینو
ابی مه، اختران باشد نه نیکو.
فخرالدین اسعد (ویس و رامین).
- چرخ مینو، چرخ بلند. (رشیدی). آسمان.
، آخرت. (یادداشت مؤلف) ، بهشت. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (انجمن آرا) (فرهنگ نظام). بهشت را گویند و به عربی جنت خوانند. (برهان). بهشت را ازآن مینو گویند که در عالم علوی است. (رشیدی) (آنندراج) :
از خورش از خوردن افزایدت رنج
ور دهی، مینو فراز آردت و گنج.
رودکی.
ز مینو فرستاد زی من خدای
مرا گفت از اینجا به مینو برآی.
دقیقی.
ز خونش بپیچد همی دشمنش
به مینو رسانادیزدان تنش.
فردوسی.
که در آب هر کو برآیدش هوش
به مینو نبیند روانش سروش.
فردوسی.
کجا یافتستم من از کیقباد
به مینو همین جان او شاد باد.
فردوسی.
یکی مجلس آراست از رود و می
که مینو ز شرمش برآورد خوی.
لبیبی.
ورا شیث پوشید در خاک تن
سروش آوریدش زمینو کفن.
اسدی (گرشاسب نامه).
کیانی یکی جشن سازند و سور
که آمد ز مینو بدان جشن حور.
اسدی (از جهانگیری).
ز مینو چو آدم بر این که فتاد
همی بود با درد و با سرد باد.
اسدی (گرشاسب نامه ص 128).
یکی سوی دوزخت همی خواند
یکی سوی عز و نعمت و مینو.
ناصرخسرو.
در باغ پدیدآمد مینوی خداوند
بندیش و مقر آی به یزدان و به مینوش.
ناصرخسرو.
در آن مینوی میناگون چمیدند
فلک را رشته در مینا کشیدند.
نظامی.
شدند آن روضۀ حوران دلکش
به صحرائی چو مینو خرم و خوش.
نظامی.
او خرمن گل نه گل که باغ است
نه باغ ارم که باغ مینوست.
سعدی.
قیامت که بازار مینو نهند
منازل به اعمال نیکو دهند.
سعدی (بوستان).
- روضۀمینو، باغ بهشت:
پیر چو زان روضۀ مینو گذشت
بعد مهی چند بدان سو گذشت.
نظامی.
آن کس که فراخت گنبد مینا
هم بهر تو ساخت روضۀ مینو.
هدایت (از انجمن آرا).
- مینوان مینو، مینوی مینوان. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به ترکیب بعد شود.
- مینوی مینوان، بهشت اعلی از دیگران که آن رابهشت برین خوانند. مینوان مینو. (انجمن آرا).
، عالم روحانی. روحانیات. (ملل و نحل شهرستانی از یادداشت مؤلف) : یقسم العالم [ای الزند و اوستا قسمین، مینو و گیتی یعنی الروحانیات و الجسمانی، و الروح و الشخص. (ملل و نحل شهرستانی از یادداشت مؤلف). در اوستا مینیو به معنی روحانی و غیبی و روح و روح نیکی کننده. (فرهنگ نظام). روح.
- مینوی خاک، گور. قبر. (ناظم الاطباء).
- مینوی خرد، روح العقل. عقل آسمانی. روح خرد. (واژه نامۀ مینوی خرد تألیف احمد تفضلی)
آبگینۀ سفید و الوان، (ناظم الاطباء) (برهان)، آبگینۀ سفید و رنگین که به زیورها بکار برند و آن را مینا نیز گویند، (غیاث)، مینا، (فرهنگ نظام) (جهانگیری) (ناظم الاطباء) (برهان)، رجوع به مینا شود، زبرجد، (ناظم الاطباء) (برهان)، زمرد، (ناظم الاطباء) (آنندراج) (برهان) (غیاث) (جهانگیری) :
زبرجد به خروارو مینو به من
ورقهای زر درعهای سفن،
نظامی،
- چرخ مینو، چرخ زمردرنگ، (آنندراج)، آسمان، چرخ مینا، (فرهنگ نظام)، چرخ سبز، (رشیدی)، چرخ مینائی:
شود یک نیمه شرقی مرتفع زو
در آن دور از افق بر چرخ مینو،
دقایق فیروزشاهی (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
زاج اخضر، (یادداشت مؤلف)، زاج کبود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان کشور بخش پاپی شهرستان خرم آباد، واقع در 42 هزارگزی جنوب باختری سپیددشت و 15 هزارگزی غرب ایستگاه کشور، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
گلی است سرخ رنگ. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی) (جهانگیری). نام گلی سرخ رنگ یا گلی سرخ رنگ. (ناظم الاطباء) ، جلق. مشتو زدن. استمناء. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
قسمی ماهی خرد شبیه به ساردین، و این کلمه در جنوب ایران معمول و خوردن ماهی مذکور در آنجا متداول است، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
مرغ سنگ خوار که بیشتر سنگ ریزه خورد. (فرهنگ رشیدی). نام پرنده ای است که بیشتر سنگ ریزه خورد، و آن را سنگخوارک گویند، و در فرهنگها بعد از ’یا’، ’تا’ آورده اند و برهان بعد ’یا’ به جای تای مثناه فوقانی بای موحدۀ تحتانی آورده و گفته مرغی است... (آنندراج) (انجمن آرا). رجوع به کیبو شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
پایتخت کشور جمهوری ’اکوادور’ در امریکای جنوبی است که بر سلسله جبال آند و در ارتفاع 1850 گزی و در دامنۀ آتش فشان ’پیشن شا’ واقع است و 401800 تن سکنه دارد. این شهر دارای دانشگاه و رصدخانه و کتابخانه و کلیسای کهن است. (از لاروس) (از وبستر)
لغت نامه دهخدا
مرغزاری طویل و عریض است که شش فرسنگ در سه فرسنگ مساحت دارد و میان کرج و گرهرود و همدان و ساوه واقع بوده است، رجوع به نزهه القلوب چ گای لیسترنج ج 3 صص 69- 195 و 221 و مدخل قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مَ تُوو)
از ’خ ت و’، ثوب مختو، جامۀ ریشه و پرزۀ آن بافته شده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جامۀ ریشه بافته شده. (ناظم الاطباء). رجوع به ختو شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جانور خزنده. (برهان) (آنندراج) ، مردم مقر و معترف. (برهان). تصحیف خستو باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
ده کوچکی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس. واقع در 120هزارگزی جنوب میناب و سر راه مالرو جاسک به میناب. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وِنْ)
مستوی. رجوع به مستوی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ کَرْ رَ)
دهی از دهستان چهاراویماق است که در بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع است و 600 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران، ج 4)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
شهری است در آلمان شرقی که دارای کار خانه ذوب فلز و تولید ابزار ماشینی است و 46000 تن سکنه دارد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
مرغ آبی است، (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 418)، طیطوی، مرغی آبی است، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
پادشا سیمرغ دریا را ببرد
خانه و بچه بدان تیتو سپرد،
رودکی (از لغت فرس اسدی ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
تقسیم غیر مستقیم سلولها بدین شرح که تقسیم سلولی (سلول گیاهان و جانوران) برحسب دو طریقه انجام می گیرد یکی طریقۀ غیرمستقیم یامیتوز. دیگری طریقۀ مستقیم یا آمیتوز. تقسیم غیرمستقیم که فراوان ترین وسیلۀ تکثیر سلولهای جانوران است به واسطۀ تغییرات چندی که در تمام سلولهای متازوئرها و بیشتر پرتوزوئرها مشترک است مشخص می باشد. در سلولهای زنده مشاهدۀ این نوع تقسیم خیلی آسان است. مهمترین تغییری که در میتوز انجام می گیرد عبارت است از تقسیم کروموزومهای هسته ای به دو بخش کاملاً مساوی و انتقال آنها به سلولهای ثانوی به نوعی که در سلولهای اخیر علاوه بر آن که عده کروموزومها یکسان است از حیث حجم و ساختمان نیز شبیه یکدیگرند. مراحل مختلف میتوز - میتوز دارای چهار مرحله بوده که بدون انقطاع در دنبال یکدیگر صورت می گیرند: مرحلۀ اول - تغییرات هسته ای یا پروفاز. مرحلۀ دوم - تغییر شکل اصلی هسته یا متافاز. مرحلۀ سوم - رفتن دو بخش کروموزمی به دو قطب یا انافاز. مرحلۀ چهارم - تقسیم سلول اولیه به دو سلول ثانی و تشکیل مجدد هسته ها یا تلوفاز. (از جانورشناسی عمومی دکتر فاطمی ج 1 ص 19 و 20). و نیز رجوع به همین مأخذ صفحه های 20 تا 32 و نیز گیاه شناسی ثابتی ص 88 و بیولوژی وراثت ص 23 و 178 شود
لغت نامه دهخدا
(مَیْ یِ)
جمع واژۀ میت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به میت شود
لغت نامه دهخدا
عدس و کرسنه، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از میگو
تصویر میگو
ملخ دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مینو
تصویر مینو
بهشت
فرهنگ لغت هوشیار
میته در فارسی مرده نسا لاشه، مردار مونث میت، حیوانی که خود مرده باشد یا با ذبحی غیر شرعی کشته شده باشد مردار: (پوشش (مغول) از جلو دکلاب و فارات و خورش از لحوم آن ومیته های دیگر. {توضیح خوردن گوشت چنین حیوانی در غیر ضرورت شرعاجایز نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میجو
تصویر میجو
متکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منتو
تصویر منتو
قسمی کیپا (روده پر کرده از برنج و گوشت و جز آن) : (قیمه از بوی بخور شیشه سرخ پیاز عود سوز مجمر منتو معطر میکند) (بسحاق اطعمه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میته
تصویر میته
((مَ تَ یا مِ تِ))
حیوانی که خود مرده باشد یا با ذبحی غیرشرعی کشته شده باشد، مردار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مینو
تصویر مینو
بهشت، آسمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میگو
تصویر میگو
((مَ یا مِ))
نوعی خرچنگ دریایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیتو
تصویر سیتو
((سَ یِّ ئَ))
سازمان پیمان آسیای جنوب غربی یا پیمان مانیل. این پیمان در سال 1954 بین دولت های امریکا، استرالیا، بریتانیا، پاکستان، تایلند، فرانسه، فیلیپین و نیوزلند در مانیل پایتخت فیلیپین بسته شد. هدف این پیمان همکاری اقتصادی و نظامی بوده است
فرهنگ فارسی معین