جدول جو
جدول جو

معنی میاکید - جستجوی لغت در جدول جو

میاکید(مَ)
دوالها که بدان کوهۀ زین بندند. (منتهی الارب، مادۀ وک د) (آنندراج). بندهایی که بدان جزءپیشین پالان شتر را به هم می بندند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مقالید
تصویر مقالید
مقلادها، کلیدها، جمع واژۀ مقلاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موالید
تصویر موالید
مولودها، زاییده شده ها، فرزندها، کنایه از نتیجه ها، تولدها، جمع واژۀ مولود
موالید ثلاثه: کنایه از جماد، نبات و حیوان
موالید سه گانه: کنایه از جماد، نبات و حیوان، موالید ثلاثه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میادین
تصویر میادین
میدان ها، محوطه های معمولاً دایره ای شکل، کنایه از جنگ ها، نبردها، مکانهای فروش کالایی معیّن، میدان عمل ها، جمع واژۀ میدان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مواعید
تصویر مواعید
میعادها، جای وعده کردن ها، زمان وعده کردن ها، وعده گاه ها، میعادگاه ها، جمع واژۀ میعاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مساکین
تصویر مساکین
مسکین ها، فقیرها، بینواها، درویش ها، بی چیز ها، بیچاره ها، درمانده ها، جمع واژۀ مسکین
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
جمع واژۀ نکد و نکد و نکد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : قوم مناکید، گروه بدفال دشوارخوی. (ناظم الاطباء). رجوع به نکد شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
جمع واژۀ صیخود. رجوع به صیخود شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
و دیابوذ، جمع واژۀ دیبوذ. (منتهی الارب). رجوع به دیبوذ شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نمد را گویند و آن چیزی است که از پشم میمالند. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قیدود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قیدود شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دوالها که بدان کوهۀ زین بندند. ’تآکید’ بالهمزه کذلک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ظاهراً مانند تعاشیب مفرد ندارد. (از اقرب الموارد). اکائد. تآکید. میاکید، جمع واژۀ توکید. تأکیدات. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
عم ّ کیخسرو پدر اساورزن. (مجمل التواریخ و القصص ص 91)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
باقیمانده های خونبها. (منتهی الارب). باقیمانده های دیه ها. گویا جمع واژۀ امکود باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ حُ سِ)
دهی است از دهستان خیران بخش مرکزی شهرستان شوشتربا 400 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مناکیر
تصویر مناکیر
جمع منکر، زیرکان جمع منکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناکیب
تصویر مناکیب
جمع منکوب، سختی رسیدگان: ویرانی یافتگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متکاید
تصویر متکاید
همفریب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثافید
تصویر مثافید
به گونه رمن آسترها پوشیده ها نهانیده ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مسکین، مستمندان جمع مسکین بی نوایان فقیران: دوازده هزار قاب طعام و حلوا کشیده فقراء و مساکین بل کافه مومنین از سپاهی و رعیت از آن بهره ور گشتند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغارید
تصویر مغارید
جمع مغرود، چتر دیوها
فرهنگ لغت هوشیار
از ساخته های فارسی گویان ویسداران جمع ملاک درحالت نصبی و جری (درفارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقائید
تصویر مقائید
جمع مقید، بستنگاهان بند شدگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواعید
تصویر مواعید
جمع میعاد، پشت گاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میادین
تصویر میادین
جمع میدان، دین پروری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موالید
تصویر موالید
زادگان، فرزندان، جمع مولود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موانید
تصویر موانید
جمع مانده، رمن، باژها، مالیات پس افتاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواجید
تصویر مواجید
جمع وجد، وشت ها، رقص ها، جاور ها، حالت ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقالید
تصویر مقالید
زمان و مکان اقامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موالید
تصویر موالید
((مَ))
جمع مولود، فرزندان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقالید
تصویر مقالید
((مَ))
جمع مقلد، کلیدها، گنجینه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میادین
تصویر میادین
((مَ))
جمع میدان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مساکین
تصویر مساکین
((مَ))
جمع مسکین، بی نوایان، فقیران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مواعید
تصویر مواعید
((مَ))
جمع میعاد، وعده ها، موعودها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میادین
تصویر میادین
میدان ها
فرهنگ واژه فارسی سره