گرفتن میان، توسط و میانه روی، (آنندراج) : کمر در میانگیری این و آن نمی دید مقصود خود در میان، ظهوری (از آنندراج)، میان گر گیرمت عیبم مکن بیش میانگیری عجب نبود ز درویش، کاتبی (از آنندراج)، و رجوع به میانجی گری شود، - میانگیری کردن، وساطت: به روی هم افتاده کالا در او میانگیریی کرده سودا در او، ظهوری (از آنندراج)
گرفتن میان، توسط و میانه روی، (آنندراج) : کمر در میانگیری این و آن نمی دید مقصود خود در میان، ظهوری (از آنندراج)، میان گر گیرمت عیبم مکن بیش میانگیری عجب نَبْوَد ز درویش، کاتبی (از آنندراج)، و رجوع به میانجی گری شود، - میانگیری کردن، وساطت: به روی هم افتاده کالا در او میانگیریی کرده سودا در او، ظهوری (از آنندراج)