جدول جو
جدول جو

معنی میادین - جستجوی لغت در جدول جو

میادین
میدان ها، محوطه های معمولاً دایره ای شکل، کنایه از جنگ ها، نبردها، مکانهای فروش کالایی معیّن، میدان عمل ها، جمع واژۀ میدان
تصویری از میادین
تصویر میادین
فرهنگ فارسی عمید
میادین(مَ)
جمع واژۀ میدان. (منتهی الارب) (آنندراج). جمع واژۀ عربی میدان. (یادداشت مؤلف) : شهسوار میادین دین پروری. (جامعالتواریخ رشیدی). از طاق و رواق میادین مجالس و رفعت علوّ ایوان. (ترجمه محاسن اصفهان ص 118). و رجوع به میدان شود
لغت نامه دهخدا
میادین
جمع میدان، دین پروری
تصویری از میادین
تصویر میادین
فرهنگ لغت هوشیار
میادین((مَ))
جمع میدان
تصویری از میادین
تصویر میادین
فرهنگ فارسی معین
میادین
میدان ها
تصویری از میادین
تصویر میادین
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی دین
تصویر بی دین
آنکه دین ندارد، لامذهب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجانین
تصویر مجانین
مجنون ها، دیوانگان، جمع واژۀ مجنون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیاطین
تصویر شیاطین
شیطان ها، متمردها، دیوها، اهریمن ها، بازیگوش ها، جمع شیطان
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
جمع واژۀ میطان. (دهار) (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف). رجوع به میطان شود
لغت نامه دهخدا
مادینه، مادۀ هر حیوان عموماً، (آنندراج)، نوع مؤنث ازهر حیوانی، (ناظم الاطباء)، و رجوع به مادینه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مئذنه. (ناظم الاطباء). رجوع به مئذنه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ میسان. (ناظم الاطباء). رجوع به میسان شود
لغت نامه دهخدا
وسطی، (ناظم الاطباء)، میانی، وسط، اوسط، وسطی، وسطی ̍، که در میان است، میانی، (یادداشت مؤلف) : او را ابوکرب اسعد تبع میانین خواندندی، (مجمل التواریخ و القصص)،
وسطی ̍، انگشت میان سبابه و بنصر و آن انگشت درازتر کف باشد، انگشت وسطی، میانه، میانگی، انگشت سوم دست، (یادداشت مؤلف)، قسمت پایین لگن در انسان، (از لغات فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ میمون، به معنی مبارک و نیکبخت. (ناظم الاطباء) (آنندراج). اشخاص مبارک و چیزهای مبارک واین جمع میمون است. (غیاث). و رجوع به میمون شود.
- امام میامین، پیشوای نیک بختان و مبارک وجودان. و ناصرخسرو در بیت زیر آن را ظاهراً به عنوان لقبی برای امیرالمؤمنین علی علیه السلام آورده است:
فخرم بس آن که در ره دین حق
بر مذهب امام میامینم.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مشادن. جمع واژۀ مشدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به مشدن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
جمع واژۀ دیدن. (یادداشت مؤلف). رجوع به دیدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شیاطین
تصویر شیاطین
جمع شیطان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مادیین
تصویر مادیین
جمع مادی درحالت نصبی و جری (در فارسی مراعاتاین قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
از ریشه پارسی ماتکیان ماتک گروان جمع مادی در حالت رفعی (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : ماده در نظر مادیون عنوان فکر و تصور ندارد
فرهنگ لغت هوشیار
ماران به گونه رمن، جمع غیداق، نا برنایان نا بالندگان: نرینه خوشخویان: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مادینه
تصویر مادینه
جنس ماده
فرهنگ لغت هوشیار
از ریشه پارسی ماتکیان ماتک گروان اسب ماده: قریب به ده هزار اسب بدوی تازی نژاد ابقر و مادیان خرد و بزرگ کردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متالین
تصویر متالین
فرانسوی آسنی توپالی رنگ آسنی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مبعد، راندگان دور گشتگان جمع مبعد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریاحین
تصویر ریاحین
جمع ریحان، ونجنک ها شاد اسپرم ها جمع ریحان اسپرغمها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیاوین
تصویر دیاوین
دواوین، جمع دیوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیبادین
تصویر دیبادین
روز بیست و سوم از هر ماه شمسی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متادب، از ریشه پارسی ادب آموختگان جمع متادب در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مادح. در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) مدح کنندگان ستایشگران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میامین
تصویر میامین
جمع میمون، مبارک و نیکبخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میانین
تصویر میانین
منسوب به میان میانی وسطی: از شه زادگان و آمدن برادر میانی وسطی: (متوفی شدن بزرگین میانین بجنازه برادر که آن کوچکین صاحب فراش بود، { قسمتی از سطح تحتانی حفره لگن خاصره که محدود است بین عضو تناسلی در جلو و سوراخ مقعد در عقب. در حقیقت این ناحیه کف لگن را تشکیل میدهد. دراین ناحیه پیش آب راه و مهبل (در زن) و مخرج قرار دارند عجان میان دو راه
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی شیرینی. طرز تهیه 100- گرم قند و 10 گرم آرد و 3 عدد تخم مرغ و یک قاشق آب بهار نارنج با 100 گرم کره خمیر روانی ترتیب دهند و قالب مخصوص مادلن را چرب کرده از مواد فوق پرکنند و بپزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنیادین
تصویر بنیادین
اصلی، اصولی، اساسی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مادینه
تصویر مادینه
مونث
فرهنگ واژه فارسی سره
اسب ماده، مادیان
فرهنگ گویش مازندرانی