منسوب به ملا. (ناظم الاطباء). رجوع به ملا شود، {{اسم}} نوعی انگور و این همان ملاحی (م ل لا / م ) عرب است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملاحی شود
منسوب به ملا. (ناظم الاطباء). رجوع به ملا شود، {{اِسم}} نوعی انگور و این همان ملاحی (م ُل ْ لا / م ُ) عرب است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملاحی شود
منسوب به یاء حرف آخر حروف هجاء. - اجوف یائی یا معتل یائی، مقابل اجوف واوی. فعلی که عین الفعل آن یاء باشد. - ناقص یائی، فعلی که لام الفعل آن یاء بود چون رمی (ر م ی ) . مقابل ناقص واوی. ، جهانگیری به استناد بیت زیر از منوچهری: گرچه به هوا برشد چون مرغ همیدون ورچه به زمین درشد چون مردم یائی. منوچهری. یائی را به معنی بیمار آورده است.
منسوب به یاء حرف آخر حروف هجاء. - اجوف یائی یا معتل یائی، مقابل اجوف واوی. فعلی که عین الفعل آن یاء باشد. - ناقص یائی، فعلی که لام الفعل آن یاء بود چون رمی (رَ م َ ی َ) . مقابل ناقص واوی. ، جهانگیری به استناد بیت زیر از منوچهری: گرچه به هوا برشد چون مرغ همیدون ورچه به زمین درشد چون مردم یائی. منوچهری. یائی را به معنی بیمار آورده است.
منسوب به ماء، یعنی آبی و آبکی و آبدار. (منتهی الارب). بمعنی آبی منسوب به آب. (آنندراج). منسوب به ماء که یکی ازعناصر چهارگانه به عقیدۀ متقدمان بود: بیمار بد این ملکت زو دور طبیب او آشفته شده طبعش هم مائی و هم ناری. منوچهری. هستند جز تو اینجا استاد شاعران خود با لفظهای مائی با طبعهای ناری. منوچهری. - شکل مائی، از مجسمات، جسمی است که محیط است بر آن بیست مثلث متساویه الاضلاع والزوایا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، منسوب به ’ما’ یعنی کدامین. (ناظم الاطباء)
منسوب به ماء، یعنی آبی و آبکی و آبدار. (منتهی الارب). بمعنی آبی منسوب به آب. (آنندراج). منسوب به ماء که یکی ازعناصر چهارگانه به عقیدۀ متقدمان بود: بیمار بد این ملکت زو دور طبیب او آشفته شده طبعش هم مائی و هم ناری. منوچهری. هستند جز تو اینجا استاد شاعران خود با لفظهای مائی با طبعهای ناری. منوچهری. - شکل مائی، از مجسمات، جسمی است که محیط است بر آن بیست مثلث متساویه الاضلاع والزوایا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، منسوب به ’ما’ یعنی کدامین. (ناظم الاطباء)
کبر، عجب، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، خودپرستی، (منتهی الارب)، - مائی و منی، خودپرستی و تکبر، (منتهی الارب)، عجب و غرور و کبر، (آنندراج)، تفاخر به خانواده و به خود کردن، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : شوکت و صولت مائی و منی به حیثیتی میراند که در بوق ترکی نمی گنجید، (ترجمه محاسن اصفهان)، در بحر مائی و منی افتاده ام بیار می تا خلاص بخشدم از مائی و منی، حافظ
کبر، عجب، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، خودپرستی، (منتهی الارب)، - مائی و منی، خودپرستی و تکبر، (منتهی الارب)، عجب و غرور و کبر، (آنندراج)، تفاخر به خانواده و به خود کردن، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : شوکت و صولت مائی و منی به حیثیتی میراند که در بوق ترکی نمی گنجید، (ترجمه محاسن اصفهان)، در بحر مائی و منی افتاده ام بیار می تا خلاص بخشدم از مائی و منی، حافظ
منسوب به مای که به احکام نجوم و جادوگری مشهورند، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گرچه به هوا برشد چون مرغ همیدون ور چه به زمین برشد چون مردم مائی، منوچهری (یادداشت ایضاً)، از طالع میلاد تو دیدند رصدها اخترشمران رومی و یونانی و مائی، خاقانی، و رجوع به دیوان خاقانی چ عبدالرسولی ذیل ص 447 شود
منسوب به مای که به احکام نجوم و جادوگری مشهورند، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گرچه به هوا برشد چون مرغ همیدون ور چه به زمین برشد چون مردم مائی، منوچهری (یادداشت ایضاً)، از طالع میلاد تو دیدند رصدها اخترشمران رومی و یونانی و مائی، خاقانی، و رجوع به دیوان خاقانی چ عبدالرسولی ذیل ص 447 شود
منسوب به وسط، منسوب به میان، آن که یا آنچه نسبت به میان دارد، هرچیزکه در وسط و میان واقع شود، وسطی، قسمت وسطای غلاف تخم نباتات، (ناظم الاطباء)، واسطهالعقد، (از یادداشت مؤلف) : در صدر خردمندان بی فضل نه خوب است چون رشتۀ لؤلؤ که بود سنگ میانیش، ناصرخسرو (دیوان چ دانشگاه ص 296)
منسوب به وسط، منسوب به میان، آن که یا آنچه نسبت به میان دارد، هرچیزکه در وسط و میان واقع شود، وسطی، قسمت وسطای غلاف تخم نباتات، (ناظم الاطباء)، واسطهالعقد، (از یادداشت مؤلف) : در صدر خردمندان بی فضل نه خوب است چون رشتۀ لؤلؤ که بود سنگ میانیش، ناصرخسرو (دیوان چ دانشگاه ص 296)
قصبۀ مرکزی بخش میامی شهرستان شاهرود و مختصات آن به شرح زیر است:طول 55 درجه و 40 دقیقه، عرض 36 درجه و 25 دقیقه. این قصبه در 60هزارگزی خاور شاهرود سر راه شوسۀ شاهرود - مشهد واقع و هوای آن معتدل است. جمعیت قصبه در حدود دو هزار تن می باشد. میامی دارای 20 باب دکان و دو گاراژ و پنج کاروانسرا و ادارات بخشداری و بهداری و ژاندارمری و فرهنگ و آمار است. آب قصبه از یک رشته قنات تأمین می شود محصول عمده آن میوه و غله و صنایع دستی زنان بافتن کرباس و قطیفه است. کاروانسرای شاه عباسی آن از آثار قدیمه می باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3). از توابع شاهرود و دارای معدن مس است. (از جغرافیای سیاسی کیهان). نام قصبه ای کنار راه شاهرود و نیشابور میان فراش آباد و ابراهیم آباد، واقع در 478 هزارگزی تهران. (یادداشت مؤلف) : ما خیمه به صحرای میامی زده ایم با چنگ و رباب می پیاپی زده ایم زاهد تو مده زحمت خود خجلت ما در خیمۀ ما میا میا می زده ایم. (منسوب به ملک الشعراء بهار)
قصبۀ مرکزی بخش میامی شهرستان شاهرود و مختصات آن به شرح زیر است:طول 55 درجه و 40 دقیقه، عرض 36 درجه و 25 دقیقه. این قصبه در 60هزارگزی خاور شاهرود سر راه شوسۀ شاهرود - مشهد واقع و هوای آن معتدل است. جمعیت قصبه در حدود دو هزار تن می باشد. میامی دارای 20 باب دکان و دو گاراژ و پنج کاروانسرا و ادارات بخشداری و بهداری و ژاندارمری و فرهنگ و آمار است. آب قصبه از یک رشته قنات تأمین می شود محصول عمده آن میوه و غله و صنایع دستی زنان بافتن کرباس و قطیفه است. کاروانسرای شاه عباسی آن از آثار قدیمه می باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3). از توابع شاهرود و دارای معدن مس است. (از جغرافیای سیاسی کیهان). نام قصبه ای کنار راه شاهرود و نیشابور میان فراش آباد و ابراهیم آباد، واقع در 478 هزارگزی تهران. (یادداشت مؤلف) : ما خیمه به صحرای میامی زده ایم با چنگ و رباب می پیاپی زده ایم زاهد تو مده زحمت خود خجلت ما در خیمۀ ما میا میا می زده ایم. (منسوب به ملک الشعراء بهار)
شغل و پیشۀ ملا. (ناظم الاطباء). سمت و عمل ملا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به امثال و حکم ج 1 ص 20 و ج 4 ص 1731 شود، تدریس و تعلیم و مکتب داری. (ناظم الاطباء)
شغل و پیشۀ ملا. (ناظم الاطباء). سمت و عمل ملا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به امثال و حکم ج 1 ص 20 و ج 4 ص 1731 شود، تدریس و تعلیم و مکتب داری. (ناظم الاطباء)
منسوب به مینا، لاجوردی، (ناظم الاطباء)، مینایی، آنچه به رنگ مینا باشد، مینارنگ، کبودرنگ: فروغ از تست انجم را بر این ایوان مینوگون شعاع از تست مر مه را بر این گردون مینائی، سنائی (دیوان چ مصفا ص 311)، شحنۀ شرع است منشور بقاش سوی آن نه شهر مینائی فرست شب در آن شهر است غوغا ز اختران مهر شحنه سوی غوغائی فرست، خاقانی، زین دایرۀ مینا خونین جگرم می ده تا حل کنم این مشکل درساغر مینائی، حافظ، رجوع به مینا و ترکیبات آن شود
منسوب به مینا، لاجوردی، (ناظم الاطباء)، مینایی، آنچه به رنگ مینا باشد، مینارنگ، کبودرنگ: فروغ از تست انجم را بر این ایوان مینوگون شعاع از تست مر مه را بر این گردون مینائی، سنائی (دیوان چ مصفا ص 311)، شحنۀ شرع است منشور بقاش سوی آن نه شهر مینائی فرست شب در آن شهر است غوغا ز اختران مهر شحنه سوی غوغائی فرست، خاقانی، زین دایرۀ مینا خونین جگرم می ده تا حل کنم این مشکل درساغر مینائی، حافظ، رجوع به مینا و ترکیبات آن شود
از ’رأی’، ریاکار. (منتهی الارب). ریاکننده. خودنما. (غیاث اللغات) (آنندراج). نیکی فروش. (یادداشت مؤلف). متظاهر. سالوس. اهل زرق و ریا. ج، مراؤون: مرائیان را به حطام دنیا بتوان دانست. (تاریخ بیهقی ص 523). و منافقان و مرائیان راتشویر دهند. (نصیحهالملوک، از فرهنگ فارسی معین). هرکه در راه عشق صادق نیست جز مرائی و جز منافق نیست. معزی. گفت اگر سوگند خورم که من مرائی ام دوستر از آن دارم که سوگند خورم که مرائی نیم. (تذکرهالاولیاء). چون درویش گرد توانگر گردد بدان که مرائیست و چون گرد سلطان گردد بدان که دزد است. (تذکره الاولیاء). خار و خودروی و مرائی بوده ای در دو عالم این چنین بیهوده ای. مولوی. آن مرائی در صلوه و در صیام مینماید جد و جهدی بس تمام. مولوی. گر مرید صورتی در صومعه زنار بند ور مرائی نیستی در میکده فرزانه باش. سعدی. مرائی که چندین ورع مینمود چو دیدند هیچش در انبان نبود. سعدی
از ’رأی’، ریاکار. (منتهی الارب). ریاکننده. خودنما. (غیاث اللغات) (آنندراج). نیکی فروش. (یادداشت مؤلف). متظاهر. سالوس. اهل زرق و ریا. ج، مراؤون: مرائیان را به حطام دنیا بتوان دانست. (تاریخ بیهقی ص 523). و منافقان و مرائیان راتشویر دهند. (نصیحهالملوک، از فرهنگ فارسی معین). هرکه در راه عشق صادق نیست جز مرائی و جز منافق نیست. معزی. گفت اگر سوگند خورم که من مرائی ام دوستر از آن دارم که سوگند خورم که مرائی نیم. (تذکرهالاولیاء). چون درویش گرد توانگر گردد بدان که مرائیست و چون گرد سلطان گردد بدان که دزد است. (تذکره الاولیاء). خار و خودروی و مرائی بوده ای در دو عالم این چنین بیهوده ای. مولوی. آن مرائی در صلوه و در صیام مینماید جد و جهدی بس تمام. مولوی. گر مرید صورتی در صومعه زنار بند ور مرائی نیستی در میکده فرزانه باش. سعدی. مرائی که چندین ورع مینمود چو دیدند هیچش در انبان نبود. سعدی
ضیاءالدین محمدشفیع (سید ...)، هدایت گوید: از سادات کازرون و از علما و فضلای این اوانست، در شیراز توطن دارد و به افاده و استفاده می گذراند، سالهاست که با فقیر مؤلفش دوستی محکم است، گاهی شعری از طبعش سر می زند و از آن جمله است: آرزوی دلی اما ز تو دل را چه نشاط که درآئی چو ز در دل برود از دستم، هنوز تشنۀ لعل شراب فام توام بحشر اگرچه ز کوثر کنند سیرابم، (از مجمع الفصحا ج 2 ص 337) محمدعلی، از اهالی مولتان هند، وی بسال 1024 هجری قمری در اکبرآباد هند درگذشت، این بیت او راست: شهید تیغ ستم را به حشر وعده مده که کشتگان تو را ذوق خونبها اینجاست، (از قاموس الاعلام ترکی) حسن موستاری، متوفی بسال 972 هجری قمری او را دیوانی است بترکی
ضیاءالدین محمدشفیع (سید ...)، هدایت گوید: از سادات کازرون و از علما و فضلای این اوانست، در شیراز توطن دارد و به افاده و استفاده می گذراند، سالهاست که با فقیر مؤلفش دوستی محکم است، گاهی شعری از طبعش سر می زند و از آن جمله است: آرزوی دلی اما ز تو دل را چه نشاط که درآئی چو ز در دل برود از دستم، هنوز تشنۀ لعل شراب فام توام بحشر اگرچه ز کوثر کنند سیرابم، (از مجمع الفصحا ج 2 ص 337) محمدعلی، از اهالی مولتان هند، وی بسال 1024 هجری قمری در اکبرآباد هند درگذشت، این بیت او راست: شهید تیغ ستم را به حشر وعده مده که کشتگان تو را ذوق خونبها اینجاست، (از قاموس الاعلام ترکی) حسن موستاری، متوفی بسال 972 هجری قمری او را دیوانی است بترکی