جدول جو
جدول جو

معنی مکوس - جستجوی لغت در جدول جو

مکوس
(مِ وَ)
ابزاری که بدان آژین می کنند سنگ آسیا را. (ناظم الاطباء) ، ابزاری آهنی که به آن سنگ آسیا را وقتی که درشت گردد هموار کنند. ج، مکاوس. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
مکوس
(مُ)
جمع واژۀ مکس. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از دزی ج 2 ص 606). المکوس و المراصد، و هما تقابلان الکمارک و العوائد فی هذه الایام و کانوا یأخذون ضریبه من کل تجاره وارده فی البحر او البر مهما یکن نوعها من الانسجه أو المحصولات أو المصنوعات او الرقیق و غیره. (تاریخ التمدن الاسلامی جرجی زیدان چ مصر جزء دوم ص 93). نوعی عوارض که در حکومتهای اسلامی در سرحدات ممالک مفتوحه از ورود و خروج کالاها می گرفتند. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی). و رجوع به مکس شود
لغت نامه دهخدا
مکوس
جمع مکس
تصویری از مکوس
تصویر مکوس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملوس
تصویر ملوس
(دخترانه)
قشنگ، ظریف و خوشگل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از معکوس
تصویر معکوس
سرنگون، وارون، وارونه، نگونسار، باژگونه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکون
تصویر مکون
به وجودآورده شده، به وجود آمده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکاس
تصویر مکاس
تشویش کردن در بیع، کم کردن بها، چانه زدن خریدار و فروشنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکوک
تصویر مکوک
ماکو، جایی در چرخ خیاطی که ماسوره در آن قرار می گیرد، وسیله ای که نخ را دور آن پیچیده و از لای تارها عبور می دهند، مکو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکلس
تصویر مکلس
هر چیزی که به واسطۀ حرارت مانند آهک شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکون
تصویر مکون
تکوین کننده، به وجودآورنده، هست کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجوس
تصویر مجوس
پیرو دین زردشت، زردشتی، زردشتی (دین)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منکوس
تصویر منکوس
نگونسار، سرنگون، واژگونه، سرازیر شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهوس
تصویر مهوس
صاحب هوس، به هوس افتاده، دیوانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقوس
تصویر مقوس
قوسی شکل، کمانی، خمیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملوس
تصویر ملوس
نرم وقشنگ، زیبا، خوشگل
فرهنگ فارسی عمید
(عُ)
خر. (آنندراج). حمار. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
بخیلی کردن در بیع با کسی و پائین آوردن قیمت و کم کردن آن، مبالغه بین خریدار و فروشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکوث
تصویر مکوث
درنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکنوس
تصویر مکنوس
روبیده رفته جاروب شده
فرهنگ لغت هوشیار
شیرین بج (ذرت شیزین) از گیاهان گونه ای ذرت که آنرا ذرت خوشه یی شیرین گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکلس
تصویر مکلس
آهکدار آهکی آهکی شده، آهک دار آهکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکور
تصویر مکور
پالان شتر پر فریب
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته مکوک: ماکو که ماشوره در میان آن کرده جامه دوزند مانند مکوک کج اندر کف جولاهه سد تار بریدی تا در تار دگر رفتی (مولانا)، گونه ای آبخوری، سنگی برابر با یک ششم کفیز افزار جولاهگان که بدان جامه بافند: (مانند مکوک کج اندر کف جولاهه صد تار بریدی تا در تار دگر رفتی) (مولوی)، آلتی در چرخ خیاطی که ماسوره در میان آن جای دارد، طاسی که از آن آب خورند طاسی که بالای آن تنگ و میانش گشاد باشد، واحدی در عراق قدیم معادل 6، 1 قفیز یا 5 من: توضیح مکیالی برابر یک صاع و نصف یا نصف رطل تا 8 اوقیه یا نصف ویبه (ویبه 22 یا 34 مد است)، در جندی شاپور 3 و 2، 1 من
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکون
تصویر مکون
بوجود آورنده بوجود آمده
فرهنگ لغت هوشیار
کمانی خمیده کماندان، اسپریس کمانی کننده قوسی کرده شده خمیده. قوس سازنده منحنی کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکیس
تصویر مکیس
مبالغه و دقت در معامله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معکوس
تصویر معکوس
نگونسار و باژگونه و سرنگون و مقلوب
فرهنگ لغت هوشیار
کاهیده مرزجوش پارسی تازی گشته مرزنگوش (این واژه پارسی است) مرزنگوش. یا مروس اقطی. مرزنگوش. توضیح جزو اول یعنی مروس معرب و مصحف یونانی بمعنی مرزنگوش است و جزو دوم یعنی اقطی که معرب یونانی است بمعانی: دماغه ساحل کنار رود غله و آرد است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجوس
تصویر مجوس
تابعان زرتشت، قوم آتش پرست که از تابعان زرتشت اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متکوس
تصویر متکوس
نگونسار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکوس
تصویر تکوس
نگونساری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکوس
تصویر اکوس
جمع کاس، جامها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکبس
تصویر مکبس
دستگاه فشار منگنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معکوس
تصویر معکوس
وارون، وارونه، واژگون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ماوس
تصویر ماوس
موشواره
فرهنگ واژه فارسی سره