جدول جو
جدول جو

معنی مکنونات - جستجوی لغت در جدول جو

مکنونات
(مَ)
جمع واژۀ مکنونه. نهان داشته ها. نهفته ها: حزم اوکه... از مغیبات و مکنونات قدر خبر می دهد. (سندبادنامه ص 12). هرچه خواست بیافرید از مکنونات و موجودات. (قصص الانبیاء ص 12). و رجوع به مکنون و مکنونه شود.
- مکنونات ضمیر، آنچه در درون انسان نهفته است. مافی الضمیر: از مکنونات ضمیر در عقدموالات شرحی بواجبی نتوانست دادن. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 72)
لغت نامه دهخدا
مکنونات
جمع مکنونه، نهانی ها راز ها جمع مکنونه (مکنون) پنهان داشته ها
تصویری از مکنونات
تصویر مکنونات
فرهنگ لغت هوشیار
مکنونات
((مَ))
جمع مکنونه (مکنون)، پنهان داشته ها
تصویری از مکنونات
تصویر مکنونات
فرهنگ فارسی معین
مکنونات
نهفته ها، خیالات، اندیشه ها، افکار
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ)
جمع واژۀ موزون. سنجیدنیها چون نان و گوشت و روغن و امثال آن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
چیزهایی که دارای کراهت باشد و هر چیز شرم آور و ناپاک و پلید و چیزهای ناپسند. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مکروهه، آفات. رنجها. محنتها. مصائب: آفریدگار تعالی... ساحت مجد و قباب معالی و جناب عالی خدایگان راستین کیخسرو زمان و زمین را... از هجوم مکروهات... مرفه الحال و منزه البال دارد. (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 61) ، (اصطلاح فقهی) اموری که ترک آن راجح است و فعل آن مرجوح است: ملابس چون ابریشم آزاد برمردان و در مکروهات چون فراش پوست سباع. (کشف الاسرار ج 3 ص 598). و رجوع به مکروه معنی آخر شود
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ وی یا)
جمع واژۀ مثنویه تأنیث مثنوی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و اشعار عنصری شعار فصاحت و دلیری دارد... و مثنویاتی که تألیف کرده است هم به اسم خزانۀ یمین الدوله چون شادبهر و عین الحیوه و وامق و عذرا و خنگ بت و سرخ بت هر یک گنج بدایع و خزانۀ حکم... است. (لباب الالباب چ نفیسی ص 269). و رجوع به مثنوی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ ملحونه، تأنیث ملحون. اشعاری که با الحان و مقامات موسیقی خوانده شود: به حکم آنکه ارباب صناعت موسیقی بر این وزن الحان شریف ساخته و طریق لطیف تألیف کرده اندو عادت چنان رفته است که هرچه از آن جنس بر ابیات تازی سازند آن را قول خوانند و هرچه بر مقطّعات پارسی باشد آن را غزل خوانند، اهل دانش ملحونات این وزن را ترانه نام کردند و شعر مجرد آن را دوبیتی خواندند. (المعجم چ مدرس رضوی ص 85). و رجوع به ملحون شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ئو)
جمع واژۀ مؤونه. (یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء) (دهار) ، سختیها. مشکلات. رنجها. دشواریها. (از یادداشت مؤلف) : باز در عواقب کارهای عالم تفکر می کردم و مؤونات آن را پیش چشم آوردم. (کلیله و دمنه). رجوع به مؤنت و مؤنه شود، جمع واژۀ مؤن، به معنی نوعی از مالیات و عوارض. (از یادداشتهای قزوینی ج 7 ص 165). عوارض. مالیات. نوعی مالیات بوده است. (از یادداشت مؤلف) : ترخان آن بود که از همه مؤونات معاف بود. (تاریخ جهانگشای جوینی). و رجوع به مؤن و مؤونت شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مصنوعه. رجوع به مصنوعه شود، چیزهای ساخته شده و اختراع شده. (ناظم الاطباء). مصنوع کرده شده. ساخته شده. شکل و ترکیب یافته: رشید کاتب چون خواست تا دقایق صناعت اشعار تازی و پارسی بیان کند و در حقایق مصنوعات آن تألیفی سازد بنای کتاب حدائق السحرفی دقائق الشعر بر لغت پارسی نهاد. (المعجم ص 18)
لغت نامه دهخدا
(مُ وَ / وِ)
جمع واژۀ مکاوحه. ستیزه ها. ستیزگیها. منازعات: به حرمتی هرچه تمامتر در خانه خود بنشست و از معرض مخاصمات و مکاوحات اجتناب نمود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 434). و رجوع به مکاوحه و مکاوحت شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
سرزمین مکران. مکران و نواحی آن. مکران و توابع آن: ملوک آل سلجوق به هر دو سه سال وزیری از وزراء خویش... به جانب مکرانات می فرستادند. (المضاف الی بدایع الازمان ص 5). و رجوع به دو مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مکتومه. رجوع به مکتومه شود، رازها و سرها. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بِ بُ دَ)
دیوانگی و جن زدگی. (ناظم الاطباء). مجنون بودن. و رجوع به مجنون شود
لغت نامه دهخدا
(مُ کَوْ وَ)
مخلوقات و موجودات. (غیاث). جمع واژۀ مکونه. موجودات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از صنایع به او رسد مکونات و مقدرات و محدثات از خلق زمین و سماوات و شمس و قمر و نجوم مسخرات. (کشف الاسرار ج 3 ص 639).
گازر شده به گاه وجودمکونات
معبر شده به گاه کرامات اولیا.
جمال الدین عبدالرزاق (دیوان چ وحید ص 18).
مکونات همه داغ نیستی گیرند
که کس نماند از ضربت زوال مصون.
جمال الدین عبدالرزاق.
تار و پود مکونات در هم نیفتادی. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 99). به مظهر مکونات فردا خواهد آمد امروز کس نداند. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 267). اثبات وحدانیت او در هرذره ای از ذرات مکونات موجود است. (جهانگشای جوینی). ابداع مکونات شمه ای از آثار شوکت و عظمت او. (دستورالکاتب محمد بن هندوشاه چ مسکو ص 1). او را به شرف نطق از دیگر مکونات ممتاز گردانید. (دستور الکاتب محمد بن هندوشاه چ مسکو ص 4). نه خود را و نه غیر را از مکونات هیچ فعل و ارادات و اختیار نبیند. (مصباح الهدایه چ همایی ص 427).
- مکونات اربع، معادن (جماد) ، نبات، حیوان وانس (آدمی). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مکتوب. نامه ها و مراسلات و نوشتجات. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مکتوبه: چون این مکتوبات را داعی به بخارا برد و در خدمت مولانا برهان اسلام، اعذار واضح او تقریر کرد به سر رضا آمد. (جوامع الحکایات)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
در اصطلاح منطق قضایائی که افادۀ ظن غالب (حکم راجح) کند ولی نقیض حکم نیز ممکن باشد. چنانکه گویی فلان با دشمن من دوست است، و هر که با دشمن من دوست است پس دشمن من است، که ممکن است دوست دشمن تو باشد ولی دشمن تو نباشد. یا فلان شبها در بازارها میگردد و هر که شب در بازار میگردد دزد است، که نقیض این حکم نیز محتمل است
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مأخوذ از تازی، دفینه ها و چیزهای در گنجینه نهاده، معانی در خاطر نهان شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ وی یا)
جمع واژۀ معنویه. رجوع به معنویه و معنوی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
چیزهای منعشده و نهی شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مخزونه (تأنیث مخزون). و رجوع به مخزون شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ملعونات
تصویر ملعونات
جمع ملعونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملحونات
تصویر ملحونات
جمع ملحونه، آهنگین ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکتوبات
تصویر مکتوبات
جمع مکتوبه، نوشته ها، نامه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکروهات
تصویر مکروهات
چیزهای کراهت دار و شرم آور و ناپاک و ناپسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معنویات
تصویر معنویات
جمع معنویه، پارسی تازی گشته مینو گان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصنوعات
تصویر مصنوعات
چیزهای ساخته شده و اختراع شده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مثنوی، تاو تکان جمع مثنویه (مثنوی) : و (عنصری) مثنویات که تالیف کرده است هم باسم خزانه یمین الدوله چون شاد بهر و عین الحیاه و وامق و عذرا وخنگ بت و سرخ بت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متکونات
تصویر متکونات
جمع متکونه، هست شوندگان هستی یابان جمع متکونه (متکون) موجودات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مانوسات
تصویر مانوسات
جمع مانوسه، خو گران جمع مانوسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکونات
تصویر مکونات
مخلوقات و موجودات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مظنونات
تصویر مظنونات
جمع مظنونه، رویزیدگان، گمان بردگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممنوعات
تصویر ممنوعات
جمع ممنوعه (ممنوع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معنویات
تصویر معنویات
((مَ نَ یّ))
جمع معنوی. مجموعه آن چه که دارای ارزش یا اعتبار غیرمادی است، مقابل مادیات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکتوبات
تصویر مکتوبات
نوشتارها
فرهنگ واژه فارسی سره