جدول جو
جدول جو

معنی مکنونات

مکنونات((مَ))
جمع مکنونه (مکنون)، پنهان داشته ها
تصویری از مکنونات
تصویر مکنونات
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مکنونات

مکنونات

مکنونات
جمع مکنونه، نهانی ها راز ها جمع مکنونه (مکنون) پنهان داشته ها
مکنونات
فرهنگ لغت هوشیار

مکنونات

مکنونات
جَمعِ واژۀ مکنونه. نهان داشته ها. نهفته ها: حزم اوکه... از مغیبات و مکنونات قدر خبر می دهد. (سندبادنامه ص 12). هرچه خواست بیافرید از مکنونات و موجودات. (قصص الانبیاء ص 12). و رجوع به مکنون و مکنونه شود.
- مکنونات ضمیر، آنچه در درون انسان نهفته است. مافی الضمیر: از مکنونات ضمیر در عقدموالات شرحی بواجبی نتوانست دادن. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 72)
لغت نامه دهخدا

مکنوزات

مکنوزات
مأخوذ از تازی، دفینه ها و چیزهای در گنجینه نهاده، معانی در خاطر نهان شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مظنونات

مظنونات
در اصطلاح منطق قضایائی که افادۀ ظن غالب (حکم راجح) کند ولی نقیض حکم نیز ممکن باشد. چنانکه گویی فلان با دشمن من دوست است، و هر که با دشمن من دوست است پس دشمن من است، که ممکن است دوست دشمن تو باشد ولی دشمن تو نباشد. یا فلان شبها در بازارها میگردد و هر که شب در بازار میگردد دزد است، که نقیض این حکم نیز محتمل است
لغت نامه دهخدا

مکونات

مکونات
مخلوقات و موجودات. (غیاث). جَمعِ واژۀ مکونه. موجودات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از صنایع به او رسد مکونات و مقدرات و محدثات از خلق زمین و سماوات و شمس و قمر و نجوم مسخرات. (کشف الاسرار ج 3 ص 639).
گازر شده به گاه وجودمکونات
معبر شده به گاه کرامات اولیا.
جمال الدین عبدالرزاق (دیوان چ وحید ص 18).
مکونات همه داغ نیستی گیرند
که کس نماند از ضربت زوال مصون.
جمال الدین عبدالرزاق.
تار و پود مکونات در هم نیفتادی. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 99). به مظهر مکونات فردا خواهد آمد امروز کس نداند. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 267). اثبات وحدانیت او در هرذره ای از ذرات مکونات موجود است. (جهانگشای جوینی). ابداع مکونات شمه ای از آثار شوکت و عظمت او. (دستورالکاتب محمد بن هندوشاه چ مسکو ص 1). او را به شرف نطق از دیگر مکونات ممتاز گردانید. (دستور الکاتب محمد بن هندوشاه چ مسکو ص 4). نه خود را و نه غیر را از مکونات هیچ فعل و ارادات و اختیار نبیند. (مصباح الهدایه چ همایی ص 427).
- مکونات اربع، معادن (جماد) ، نبات، حیوان وانس (آدمی). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا