جاروب. مکسحه. ج، مکانس. (مهذب الاسماء). جاروب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جارو. مسفره. محسره. محوقه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مادۀ بعد شود
جاروب. مکسحه. ج، مکانس. (مهذب الاسماء). جاروب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جارو. مسفره. محسره. محوقه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مادۀ بعد شود
قلاده مکرسه، قلاده ای که مروارید و مهرۀ آن در رشته ای کشیده سپس آن هر دو را یک جا کرده با مهره های کلان ضم کنند. (منتهی الارب). گردن بند از مروارید و مهره که در مابین دو دانه از مروارید و مهره، مهرۀ بزرگتر کشیده باشند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
قلاده مکرسه، قلاده ای که مروارید و مهرۀ آن در رشته ای کشیده سپس آن هر دو را یک جا کرده با مهره های کلان ضم کنند. (منتهی الارب). گردن بند از مروارید و مهره که در مابین دو دانه از مروارید و مهره، مهرۀ بزرگتر کشیده باشند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
شهری است در مغرب دربلاد بربر و میان آن و مراکش 14 منزل فاصله است. (ازمعجم البلدان). شهری در مغرب اقصی که در 60کیلومتری جنوب غربی فاس قرار دارد. شهری است قدیمی و بارها پایتخت مغرب اقصی بوده است. (از قاموس الاعلام ترکی). ورجوع به مکناس و قاموس الاعلام و معجم البلدان شود
شهری است در مغرب دربلاد بربر و میان آن و مراکش 14 منزل فاصله است. (ازمعجم البلدان). شهری در مغرب اقصی که در 60کیلومتری جنوب غربی فاس قرار دارد. شهری است قدیمی و بارها پایتخت مغرب اقصی بوده است. (از قاموس الاعلام ترکی). ورجوع به مکناس و قاموس الاعلام و معجم البلدان شود
فرس مکنوسه، سپل شتر تابان شکم یا پشم ریخته. (منتهی الارب) (ازآنندراج) (ناظم الاطباء). سپل شتر که اندرون آن صاف و نرم یا پشم ریخته باشد. (از اقرب الموارد)
فرس مکنوسه، سپل شتر تابان شکم یا پشم ریخته. (منتهی الارب) (ازآنندراج) (ناظم الاطباء). سپل شتر که اندرون آن صاف و نرم یا پشم ریخته باشد. (از اقرب الموارد)
آنکه بمکد. آنکه چیزی را بمکد. حجوم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنکه یا آنچه عمل مکیدن را انجام دهد: چون جای هوا اندرآن نی پاره خالی شود به بالا برآید و بر دهان آن مکنده رسد. (جامعالحکمتین ص 127). و رجوع به مکیدن شود
آنکه بمکد. آنکه چیزی را بمکد. حَجوم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنکه یا آنچه عمل مکیدن را انجام دهد: چون جای هوا اندرآن نی پاره خالی شود به بالا برآید و بر دهان آن مکنده رسد. (جامعالحکمتین ص 127). و رجوع به مکیدن شود