جدول جو
جدول جو

معنی مکلع - جستجوی لغت در جدول جو

مکلع
(مُ لِ)
اناء مکلع، خنورریمناک کلخچ بسته. (منتهی الارب). خنور کلخچ بسته و ریمناک و چرکین. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مخلع
تصویر مخلع
در علم عروض ویژگی پایه ای که در آن مستفعلن به فعولن تغییر یابد، خلعت داده شده، سست، ناتوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مولع
تصویر مولع
آزمند و حریص شده به چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکلف
تصویر مکلف
کسی که وظیفه و امری را عهده دار شده، کسی که مامور انجام دادن کاری شده، در فقه کسی که شرعاً باید امری را به جا بیاورد، به مشقت و رنج افتاده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطلع
تصویر مطلع
دانا و آگاه به کاری یا امری، با اطلاع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکلس
تصویر مکلس
هر چیزی که به واسطۀ حرارت مانند آهک شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطلع
تصویر مطلع
جای برآمدن، جا یا جهت طلوع ستارگان
آغاز کلام
در علوم ادبی نخستین بیت غزل یا قصیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکلل
تصویر مکلل
اکلیل نهاده، تاج بر سر گذاشته، زیورداده، آراسته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکلس
تصویر مکلس
آهکدار آهکی آهکی شده، آهک دار آهکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مولع
تصویر مولع
آزمند و حریص گردانیده به چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقلع
تصویر مقلع
کان سنگ کلوخ کوب، کلوخ کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکرع
تصویر مکرع
آبشخور ستوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکلب
تصویر مکلب
سگ آموز پرورنده سگ
فرهنگ لغت هوشیار
ساخته فارسی گویان از کلاه پارسی کلاهپوش کلاهدار کسی که کلاه بر سر گذارد مقابل معمم: (گرچه از مکلا و مستفرنگ است و من آخوند شل و ولی بیش نیستم) (سر و ته یک کرباس 36: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکلف
تصویر مکلف
به مشقت و دشواری در افتاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکلل
تصویر مکلل
تاج بر سر نهاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطلع
تصویر مطلع
جای طلوع و جای برآمدن آفتاب و جزآن دانا و آگاه بکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسلع
تصویر مسلع
راهنما
فرهنگ لغت هوشیار
تنپوشیافته (تنپوش جامه دوخته خلعت)، هاژ گیج: مرد، سست: مرد، سرین جنبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مالع
تصویر مالع
تباهکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مولع
تصویر مولع
((لِ))
حریص، آزمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکلا
تصویر مکلا
((مُ کَ لْ لا))
گرفته شده از واژه فارسی «کلاه»، کسی که کلاه بر سر می گذارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکلس
تصویر مکلس
((مُ کَ لَّ))
آهکی شده، آهک دار، آهکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکلف
تصویر مکلف
به زحمت و مشقت اندازنده، تعیین کننده تکلیف، جمع مکلفین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکلف
تصویر مکلف
((مُ کَ لَّ))
تکلیف شده، کسی که انجام کاری را عهده دار شده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکلل
تصویر مکلل
((مُ کَ لَّ))
آراسته شده، تاج بر سر نهاده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مطلع
تصویر مطلع
((مَ لَ))
جای برآمدن آفتاب، جمع مطالع، نخستین بیت غزل یا قصیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مطلع
تصویر مطلع
((مُ طَّ لِ))
آگاه، باخبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکلف
تصویر مکلف
ناچار، وادار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مطلع
تصویر مطلع
آگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مطلع
تصویر مطلع
Informant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مطلع
تصویر مطلع
informante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مطلع
تصویر مطلع
Informant
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مطلع
تصویر مطلع
informator
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مطلع
تصویر مطلع
информатор
دیکشنری فارسی به روسی