بلیتی که برای یک مسیر رفت یا برگشت باشد، یک طرفه، کاملاً، به طور کلی، برای مثال یا دوستی صادق یا دشمنی ظاهر / یا یکسره پیوستن یا یکسره بیزاری (منوچهری - ۱۱۴) همه، همگی، سراسر مثلاً آن طرف خیابان را یکسره گل کاری کرده بودند، بدون توقف، بی وقفه مثلاً یکسره حرف می زد یکسره کردن: کنایه از کاری را سرانجام دادن و به آخر رساندن
بلیتی که برای یک مسیر رفت یا برگشت باشد، یک طرفه، کاملاً، به طور کلی، برای مِثال یا دوستی صادق یا دشمنی ظاهر / یا یکسره پیوستن یا یکسره بیزاری (منوچهری - ۱۱۴) همه، همگی، سراسر مثلاً آن طرف خیابان را یکسره گل کاری کرده بودند، بدون توقف، بی وقفه مثلاً یکسره حرف می زد یکسره کردن: کنایه از کاری را سرانجام دادن و به آخر رساندن
جمع واژۀ مکرهه. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مکره. آنچه انسان آن را ناپسند دارد و بر او سخت و دشوار باشد و در حدیث است: ’اسباغ الوضوء علی المکاره’ و مراد از آن وضو ساختن است با وجود عوامل سخت و دشوار. (از ذیل اقرب الموارد). سختیها. (منتهی الارب). به معنی مکروهات یعنی رنج و سختیها. (غیاث) (آنندراج) : خدای عزوجل از تنش بگرداناد مکاره دو جهان و وساوس خناس. منوچهری. سبوی بگزین تا گردی از مکاره دور برو بر آن ره تا جاودانه شاد بوی. منوچهری. بختت ازلی باد و بقایت ابدی باد ایزدمرساناد به روی تو مکاره. منوچهری. پیوسته مفر آوارگان و مقر خستگان مکاره باد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 288). مکاره از این ساحت عز و جلال بعید و اقبال و دولت متواتر. (لباب الالباب چ نفیسی ص 6). زانکه جنت از مکاره رسته است رحم، قسم عاجز اشکسته است. مولوی (مثنوی چ خاور ص 245). در طلب مصالح و دفع مکاره و جذب خیرو منع شر به پدران مشفق اقتدا کند. (اخلاق ناصری). نعیم بهشت را دیوار مکاره درپیش. (گلستان). هرچند بعضی از اقویا که قوت تحمل مشاق و صبر بر مکاره داشته اند... (مصباح الهدایه چ همایی ص 267). چه صابر پیوسته در مکاره به کأس مخالفت نفس خود را شرب صبر می چشاند. (مصباح الهدایه، ایضاً ص 383). - مکاره کشیدن، تحمل کردن سختیها و رنجها: ابوعثمان گوید صبار آن بود که خوی کرده باشد به مکاره کشیدن. (ترجمه رسالۀ قشیریه چ فروزانفر ص 280). ، امور زشت و ناپسند. مکروهات: بزرگواری کز سیرت و مکارم او همه مکاره بیرون شد از سرشت بشر. عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 199). چشم نعمتی است و بینایی در او نعمتی... و کفران آن نظر به محرمات ومکاره و فضول. (مصباح الهدایه چ همایی ص 385)
جَمعِ واژۀ مکرهه. (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ مَکرَه. آنچه انسان آن را ناپسند دارد و بر او سخت و دشوار باشد و در حدیث است: ’اسباغ الوضوء علی المکاره’ و مراد از آن وضو ساختن است با وجود عوامل سخت و دشوار. (از ذیل اقرب الموارد). سختیها. (منتهی الارب). به معنی مکروهات یعنی رنج و سختیها. (غیاث) (آنندراج) : خدای عزوجل از تنش بگرداناد مکاره دو جهان و وساوس خناس. منوچهری. سبوی بگزین تا گردی از مکاره دور برو بر آن ره تا جاودانه شاد بوی. منوچهری. بختت ازلی باد و بقایت ابدی باد ایزدمرساناد به روی تو مکاره. منوچهری. پیوسته مفر آوارگان و مقر خستگان مکاره باد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 288). مکاره از این ساحت عز و جلال بعید و اقبال و دولت متواتر. (لباب الالباب چ نفیسی ص 6). زانکه جنت از مکاره رسته است رحم، قسم عاجز اشکسته است. مولوی (مثنوی چ خاور ص 245). در طلب مصالح و دفع مکاره و جذب خیرو منع شر به پدران مشفق اقتدا کند. (اخلاق ناصری). نعیم بهشت را دیوار مکاره درپیش. (گلستان). هرچند بعضی از اقویا که قوت تحمل مشاق و صبر بر مکاره داشته اند... (مصباح الهدایه چ همایی ص 267). چه صابر پیوسته در مکاره به کأس مخالفت نفس خود را شرب صبر می چشاند. (مصباح الهدایه، ایضاً ص 383). - مکاره کشیدن، تحمل کردن سختیها و رنجها: ابوعثمان گوید صبار آن بود که خوی کرده باشد به مکاره کشیدن. (ترجمه رسالۀ قشیریه چ فروزانفر ص 280). ، امور زشت و ناپسند. مکروهات: بزرگواری کز سیرت و مکارم او همه مکاره بیرون شد از سرشت بشر. عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 199). چشم نعمتی است و بینایی در او نعمتی... و کفران آن نظر به محرمات ومکاره و فضول. (مصباح الهدایه چ همایی ص 385)
زن بسیار مکرکننده. (غیاث) (آنندراج). زن پرمکر و پرحیله. (ناظم الاطباء) : کیست دنیا زنی است مکاره چیست در خانه زن غدار. خاقانی. ایمن مشو ز محنت دنیا که این عجوز مکاره می نشیند و محتاله می رود. حافظ
زن بسیار مکرکننده. (غیاث) (آنندراج). زن پرمکر و پرحیله. (ناظم الاطباء) : کیست دنیا زنی است مکاره چیست در خانه زن غدار. خاقانی. ایمن مشو ز محنت دنیا که این عجوز مکاره می نشیند و محتاله می رود. حافظ
بازار سالیانه. بازار موسمی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مأخوذ از کلمه ’ماکاریوسکایا یارمارکا’ روسی یعنی بازار سالیانۀ قدیس ماکاریوس. بازاری که سالی یک بار در محلی معین به مدت چند روز دایر شود و از اکناف مختلف یک کشور یا کشورهای متعدد کالاهای گوناگون در آن بازار گردآورند و در معرض خرید و فروش گذارند. و رجوع به یادداشتهای قزوینی ج 7 ص 128 شود
بازار سالیانه. بازار موسمی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مأخوذ از کلمه ’ماکاریوسکایا یارمارکا’ روسی یعنی بازار سالیانۀ قدیس ماکاریوس. بازاری که سالی یک بار در محلی معین به مدت چند روز دایر شود و از اکناف مختلف یک کشور یا کشورهای متعدد کالاهای گوناگون در آن بازار گردآورند و در معرض خرید و فروش گذارند. و رجوع به یادداشتهای قزوینی ج 7 ص 128 شود
قلاده مکرسه، قلاده ای که مروارید و مهرۀ آن در رشته ای کشیده سپس آن هر دو را یک جا کرده با مهره های کلان ضم کنند. (منتهی الارب). گردن بند از مروارید و مهره که در مابین دو دانه از مروارید و مهره، مهرۀ بزرگتر کشیده باشند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
قلاده مکرسه، قلاده ای که مروارید و مهرۀ آن در رشته ای کشیده سپس آن هر دو را یک جا کرده با مهره های کلان ضم کنند. (منتهی الارب). گردن بند از مروارید و مهره که در مابین دو دانه از مروارید و مهره، مهرۀ بزرگتر کشیده باشند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
مکسبه. مکسب. کسب. - مکسبه کوش، آن که جهد و کوشش او در کسب مال و حطام دنیوی باشد. (فرهنگ نوادر لغات دیوان شمس چ فروزانفر) : چو در آن حلقه بگنجی ز بر معدن و گنجی هوس کسب بیفتد ز دل مکسبه کوشت. مولوی (فرهنگ نوادر لغات ایضاً) مکسب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کسب. اکتساب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مکسب (معنی دوم) شود
مکسبه. مکسب. کسب. - مکسبه کوش، آن که جهد و کوشش او در کسب مال و حطام دنیوی باشد. (فرهنگ نوادر لغات دیوان شمس چ فروزانفر) : چو در آن حلقه بگنجی ز بر معدن و گنجی هوس کسب بیفتد ز دل مکسبه کوشت. مولوی (فرهنگ نوادر لغات ایضاً) مکسب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کسب. اکتساب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مکسب (معنی دوم) شود
دهی است از دهستان عثمانوند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 41هزارگزی جنوب غربی کرمانشاه و یک هزارگزی سرجوب، با 330 تن سکنه. آب آن از زه آب رود خانه آهوران و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان عثمانوند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 41هزارگزی جنوب غربی کرمانشاه و یک هزارگزی سرجوب، با 330 تن سکنه. آب آن از زه آب رود خانه آهوران و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
سوی دست چپ، خلاف میمنه. (ناظم الاطباء). سوی چپ. (آنندراج) (منتهی الارب). دست چپ. (مهذب الاسماء) (دهار). خلاف میمنه. (از اقرب الموارد). سمت چپ. سوی دست چپ. یسر. میسره. مقابل میمنه. (یادداشت مؤلف)
سوی دست چپ، خلاف میمنه. (ناظم الاطباء). سوی چپ. (آنندراج) (منتهی الارب). دست چپ. (مهذب الاسماء) (دهار). خلاف میمنه. (از اقرب الموارد). سمت چپ. سوی دست چپ. یسر. میسره. مقابل میمنه. (یادداشت مؤلف)
میسره در فارسی (جرانغار در مغولی)، چپگاه ،طرف چپ، جانب چپ میدان جنگ، جناح ایسر، مقابل میمنه، قسمتی از لشکریان که در جانب چپ میدان جنگ جای گیرند مقابل میمنه: (اصحاب مشامه درعرصات حضرت حشرگشته و میمنه بیخبر احزاب شیطان پیرامن جناب سلطان فرو گرفته و میسره غافل، جمع میاسر
میسره در فارسی (جرانغار در مغولی)، چپگاه ،طرف چپ، جانب چپ میدان جنگ، جناح ایسر، مقابل میمنه، قسمتی از لشکریان که در جانب چپ میدان جنگ جای گیرند مقابل میمنه: (اصحاب مشامه درعرصات حضرت حشرگشته و میمنه بیخبر احزاب شیطان پیرامن جناب سلطان فرو گرفته و میسره غافل، جمع میاسر