جدول جو
جدول جو

معنی مکتین - جستجوی لغت در جدول جو

مکتین
(مَکْ کَ تَ)
مکه و مدینه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
فاصبحت منفیا علی غیر ریبه
و قدکان لی بالمکتین مقام.
نصر بن حجاج (یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متین
تصویر متین
(پسرانه)
دارای پختگی، خردمندی و وقار، استوار، محکم، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پکتین
تصویر پکتین
ماده ای لعابی که در میوه های رسیده به خصوص در پوست سیب، نارنج و ازگیل وجود دارد و باعث تقویت جهاز هاضمه، روانی مزاج و افزایش قابلیت انعقاد خون می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متین
تصویر متین
دارای متانت، محکم، ثابت، استوار، پابرجا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکین
تصویر مکین
جا گرفته، جای گیر، صاحب پایگاه و منزلت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میتین
تصویر میتین
تیشه یا میله که با آن سنگ می تراشند، کلنگ، برای مثال به تندی چنان اوفتد بر برم / که میتین فرهاد بر بیستون (آغاجی - شاعران بی دیوان - ۱۹۵)
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ فَ)
جای میان دو ران زن که وقت جماع در آن نشینند. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
کلنگ و میلۀ آهنین که سنگ تراشان بدان سنگ کنند و تراشند، (ناظم الاطباء)، تبری یا کلنگی بود که بدان کوه و زمین کنند، (لغت فرس اسدی)، کلنگ و تیشه را گویند که بدان زمین کنند، کلنگ و میلۀآهنین که سنگتراشان بدان سنگ تراشند، (یادداشت مؤلف)، کلنگی باشد که بدان کوه کنند، (فرهنگ اوبهی)، کلنگ و میل آهنی که سنگ تراشان بدان سنگ تراشند و بشکافند و بکنند، (برهان)، دیلم، دستک، برطیل، مته، اسکنه، یعنی تیر نازکی از آهن به ستبری سه یا چهار انگشت بر هم نهاده که بدان دیوار و زمین سوراخ کنند و سنگ سنبند، (یادداشت مؤلف)، میلی است آهنین که سنگتراشان بدان سنگ تراشند و سوراخ کنند و به هندی آن را سابل خوانند، (آنندراج) (از انجمن آرا)، میل آهنی باشد که سنگ تراشان بدان سنگ را تراشند، (فرهنگ جهانگیری)، میخی است آهنی که بدان در سنگ شکاف اندازند، (غیاث)، منقر، مقراع، صاقور، نصل، میتین دسته برآمده، (منتهی الارب)، ملطاس، ملطیس، میتین سطبر وبزرگ که بدان سنگ شکنند، (منتهی الارب) :
به تندی چنان اوفتد بر برم
که میتین فرهاد بر بیستون،
آغاجی،
ببردند میتین و مردان کار
وزان کوه ببرید صد جویبار،
فردوسی،
به آرزوی کف راد او ز کان گهر
گهر برآید بی کوهکان و بی میتین،
فرخی،
چندانکه به شمشیر تو بدخواه فکندی
فرهاد مگر که نفکنده ست به میتین،
فرخی،
کسی که افکند از کان که به میتین سیم
مکن برو بر بخشایش و مباش رحیم،
عسجدی،
گر گوهر سخنت همی باید
از دین چراغ کن ز خردمیتین،
ناصرخسرو،
پند میتین و دل نادان چون سنگست
بر دل سنگین ای خواجه سزد میتین،
ناصرخسرو،
بر سنگی نشسته و سنگی دیگر در پیش نهاد و به میتین فرو میکرد، (اسرارالتوحید ص 310)،
ساخت میتین وتیغ صبح و بدان
چشمۀ مهر از آسمان بگشاد،
اثیر اخسیکتی،
چون تو گهری ز کان جانی
جان به که کنم نه کان به میتین،
عطار،
عدل تو ستم کشان کان را
فریاد رسد ز جور میتین،
سیف اسفرنگی،
هر چند تو سنگ را به میتین می کاوی و گل ... پاک می کنی ولی خاصیت آب از بالا به نشیب رفتن است، (معارف بهأولد)،
سینه ام بازشکافید به میتین چون سنگ
کان جگر گوشۀ یاقوت ز معدن گم شد،
امیرخسرو
لغت نامه دهخدا
(مِ)
ناخوش بوی. ج، مناتین. (منتهی الارب). بدبوی. ناخوش بوی. ج، مناتین. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مناتین شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
از ’ک ی ن’، کفیل. (محیط المحیط) (اقرب الموارد) (تاج العروس ج 9 ص 327)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مِ)
الحزن المکتمن، اندوه پنهان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، حزین. (اقرب الموارد) ، پوشیده گردنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). و رجوع به اکتمان شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
کنیه گذارنده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کنایه کننده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به اکتناء شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ءِن ن)
بی آرام و قلق. (منتهی الارب). مضطرب و بی آرام. (ناظم الاطباء). ضدمطمئن. (از اقرب الموارد). اندوهگین. (آنندراج) ، ناهموار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِلْ لَ تَ)
در مآخذ اروپائی، شهرت طورغود علی پاشا دریازن ترک. از 1553 میلادی بین دریازنانی که در دریای اژه به کشتی های ونیزی دستبرد می زدند، شهرت یافت. جنووائی ها در 1540 دستگیرش کردند، ولی خیرالدین بارباروسا او را بازخرید و دراگوت چندی در خدمت او بود، سپس مهدیه را و پس از تصرف آن (1550 میلادی) بدست اسپانیاییها جربه را مرکز فعالیت خود قرار داد. در 1551 میلادی که آدوریا، جربه را محاصره نمود، دراگوت بحیله فرار کرد، سپس بخدمت دربار عثمانی پیوست و در فتح طرابلس (1551م.) شرکت داشت و در 1556 بحکومت آن رسید و در 60- 1551 متناوباً به سواحل و جزایر ایتالیا و آفریقای شمالی دستبرد میزد و در 1560 در جربه، ناوگان ایتالیارا مغلوب نمود. سرانجام در محاصرۀ مالت با گلولۀ توپ کشته شد (1565 میلادی). (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(مَرْ رَ تَ)
تثنیۀ مرّه. دوبار. دو دفعه. رجوع به مرّه شود
لغت نامه دهخدا
(مِرْ رَ تَ)
تثنیۀ مره. مرهالصفراء و مرهالسوداء. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مره شود، لقی منه المرتین، دید از وی سختی ها و تلخی ها. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از میتین
تصویر میتین
کلنگ و میله آهنین که سنگ تراشان بدان سنگ کنند و تراشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرتین
تصویر مرتین
دوباره، دو دفعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متین
تصویر متین
پابرجا، ثابت و استوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکین
تصویر مکین
مکان دارنده و صاحب مکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکین
تصویر مکین
((مَ))
جای گزین، جای گیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میتین
تصویر میتین
((اِ))
کلنگ، تیشه یا میلی که با آن سنگ را بتراشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متین
تصویر متین
((مَ))
محکم، استوار، سخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متین
تصویر متین
هشیوار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متین
تصویر متین
Demure
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از متین
تصویر متین
réservé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از متین
تصویر متین
comedido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از متین
تصویر متین
zurückhaltend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از متین
تصویر متین
skromny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از متین
تصویر متین
скромный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از متین
تصویر متین
скромний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از متین
تصویر متین
terughoudend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از متین
تصویر متین
comedido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از متین
تصویر متین
riservato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از متین
تصویر متین
विनम्र
دیکشنری فارسی به هندی