جدول جو
جدول جو

معنی مکتوم - جستجوی لغت در جدول جو

مکتوم
پوشیده، پنهان
تصویری از مکتوم
تصویر مکتوم
فرهنگ فارسی عمید
مکتوم
پنهان و پوشیده، نهان داشته
تصویری از مکتوم
تصویر مکتوم
فرهنگ لغت هوشیار
مکتوم
((مَ))
پوشیده و پنهان
تصویری از مکتوم
تصویر مکتوم
فرهنگ فارسی معین
مکتوم
پنهان، پوشیده، سر، مجهول، مختفی، مخفی، مستور، مکنون، نهفته
متضاد: آشکار، مکشوف
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مکتوب
تصویر مکتوب
نوشته شده، نامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محتوم
تصویر محتوم
حتمی، ثابت و استوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مختوم
تصویر مختوم
مهر شده، به آخررسانیده شده، انجام یافته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رکتوم
تصویر رکتوم
بخش انتهایی رودۀ بزرگ، راست روده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکتتم
تصویر مکتتم
پنهان دارنده
فرهنگ فارسی عمید
(رِ تُ)
راست روده
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نعت مفعولی از حتم. ثابت و استوار، فرموده شده، واجب و ناگزیر. (ناظم الاطباء). واجب کرده شده. (غیاث) (آنندراج). قطعی. بایا. مکتوب. مقدر:
آن انائی بر تو ای سگ شوم بود
در حق ما دولت محتوم بود.
مولوی (مثنوی، دفتر پنجم ص 348).
- اجل محتوم، اجل نوشته. وقت مقدر.
- قضای محتوم، قضای نوشته: علی نهایهالامد المعلوم و بلوغهالاجل المحتوم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 300)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دشنام داده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به شتم شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
خرمابن غلاف غوره برآورده. مکمومه. (منتهی الارب) (آنندراج). خرمابن طلعبرآورده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نهال خرما فروپوشیده به چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج). نهال خرمابن پوشیده شده به چیزی تا مصون و محفوظ ماند. (ناظم الاطباء). خوشۀ خرما که هنگام رطب شدن پوشیده شود تا میوۀ آن تر و تازه بماند و پرندگان و گرما آن را تباه نکنند. (از اقرب الموارد) ، شتری که دهان آن را با دهان بند بسته باشند تا نگزد. (ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مهرکرده شده. (غیاث) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مهرکرده شده. (ناظم الاطباء) :
همتت پشت دست زد کان را
زر شد از مهر خاتمت مختوم.
انوری (دیوان چ سعید نفیسی ص 226).
و رجوع به ختم شود.
- رحیق مختوم،شراب خالص مهر شده. (تفسیر ابوالفتوح ج 10 ص 242) :
کنار چشمۀ کوثر رسد به روزه گشای
رحیق مختوم از حق به گاه شام و سحر.
سوزنی.
نبود عجب ز دولت شاه ار به نام تو
گردد رحیق مختوم انگور بر وننگ.
سوزنی (دیوان ص 61)
، مقفل و بند کرده شده. (غیاث) (آنندراج) ، به آخر رسانیده وتمام کرده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کمال یافته، پیمانۀ صاع. (آنندراج). (ناظم الاطباء). صاع. (اقرب الموارد). در حدیث آمده است که: الوسق ستون مختوماً. ج، مخاتیم. (از اقرب الموارد). یک ششم قفیز معدل. (مفاتیح العلوم) ، قرص مختوم و طین مختوم، از داروهای قدیمی است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ)
نام چاه زمزم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ)
تأنیث مکتوم. رجوع به مکتوم و رجوع به مادۀ قبل شود، روغن به زعفران یا به وسمه آمیخته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ / مِ)
پنهان و پوشیده و نهفته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
شکسته و کوفته. رتیم. (از متن اللغه). نعت مفعولی است از رتم. رجوع به رتم شود، شکسته بینی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). رجوع به معنی قبلی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وِ)
نکوهیده شونده و نکوهش پذیرنده. (آنندراج). نکوهیده و ملامت شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
به لغت مردم ماوراءالنهر، خرس. (ناظم الاطباء) (فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مکتتم
تصویر مکتتم
پوشیده، پنهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکلوم
تصویر مکلوم
خسته شده و مجروح گشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکتومه
تصویر مکتومه
مونث مکتوم
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی راست روده راست روده. توضیح: احتراز از استعمال این کلمه بیگانه - که بین پزشکان متداول است - اولی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محتوم
تصویر محتوم
ثابت و استوار، فرموده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مختوم
تصویر مختوم
پایان یافته
فرهنگ لغت هوشیار
تاک کاشته. توضیح مکروم در امثال} زمین مشجر و مکروم {کلمه مجعول است که از کرم بمعنی تاک ساخته اند. (دکتر خیام پور. نداب 3- 2 ص 100)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکتوب
تصویر مکتوب
مرقوم، نوشته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محتوم
تصویر محتوم
((مَ))
حتمی، ناگزیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکروم
تصویر مکروم
((مَ))
تاک کاشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکتتم
تصویر مکتتم
((مُ تَ تَ))
پنهان داشته، مخفی داشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکتتم
تصویر مکتتم
((مُ تَ تِ))
پنهان دارنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکتوب
تصویر مکتوب
((مَ))
نوشته شده، نامه، مراسله، جمع مکاتیب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مختوم
تصویر مختوم
مهر کرده شده، به آخر رسانیده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکتوب
تصویر مکتوب
نوشتار، نوشته
فرهنگ واژه فارسی سره