تأنیث مکتوب. رجوع به مکتوب شود، فریضه: صلوه مکتوبه، نماز فریضه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و مراد به ’کتب ’ فرض است... در ’کتب علیکم القصاص’ و برای این نمازهای فریضه را مکتوبه خوانند... (تفسیر ابوالفتوح، ج 1 ص 272). چون وقت اداء مکتوبه درآمد و دعوت ’حی علی الصلوه’ به سمع مبارکش رسید... (المضاف الی بدایع الازمان ص 26)
تأنیث مکتوب. رجوع به مکتوب شود، فریضه: صلوه مکتوبه، نماز فریضه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و مراد به ’کُتِب َ’ فرض است... در ’کتب علیکم القصاص’ و برای این نمازهای فریضه را مکتوبه خوانند... (تفسیر ابوالفتوح، ج 1 ص 272). چون وقت اداء مکتوبه درآمد و دعوت ’حی علی الصلوه’ به سمع مبارکش رسید... (المضاف الی بدایع الازمان ص 26)
زن طلاق بائن یافته. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). زن به طلاق بائن کرده. زنی که او را طلاق داده اند. و رجوع به طلاق شود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
زن طلاق بائن یافته. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). زن ِ به طلاق ِ بائن کرده. زنی که او را طلاق داده اند. و رجوع به طلاق شود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لازم و واجب دارنده. (از اقرب الموارد). موجب. سبب. باعث. جهت. سزاوار و لایق. (غیاث) (آنندراج) .مستحق چیزی. (از اقرب الموارد). شایسته. زیبنده. برازنده. جدیر. قابل. درخور: برسد به شما خانیان آنچه مستوجب آنید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 326). سپس گفت (حسنک) من خطا کرده ام و مستوجب هر عقوبت هستم. (تاریخ بیهقی ص 182). گفت من مستوجب هر عقوبت هستم... لیکن... خواجه مرا بحل کند. (تاریخ بیهقی). به هر نوعی که کس ما را شناسد بود مستوجب انعام دیدن. ناصرخسرو. حقیقتم پنج صفت یاد کرد که زکریا بندۀ مؤمن و مستوجب رحمت. (قصص الانبیاء ص 301). صدری که ز آفرینش او مستوجب آفرین شد ارکان. خاقانی. که پسندد که فراموش کند عهد قدیم به وصالت که نه مستوجب هجران بودم. سعدی. مستوجب این و بیش ازینم باشد که چو مردم خردمند. سعدی. گر گرفتارم کنی مستوجبم ور ببخشی عفو بهتر کانتقام. سعدی (گلستان). نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد. حافظ. و رجوع به استیجاب شود
لازم و واجب دارنده. (از اقرب الموارد). موجب. سبب. باعث. جهت. سزاوار و لایق. (غیاث) (آنندراج) .مستحق چیزی. (از اقرب الموارد). شایسته. زیبنده. برازنده. جدیر. قابل. درخور: برسد به شما خانیان آنچه مستوجب آنید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 326). سپس گفت (حسنک) من خطا کرده ام و مستوجب هر عقوبت هستم. (تاریخ بیهقی ص 182). گفت من مستوجب هر عقوبت هستم... لیکن... خواجه مرا بحل کند. (تاریخ بیهقی). به هر نوعی که کس ما را شناسد بود مستوجب انعام دیدن. ناصرخسرو. حقیقتم پنج صفت یاد کرد که زکریا بندۀ مؤمن و مستوجب رحمت. (قصص الانبیاء ص 301). صدری که ز آفرینش او مستوجب آفرین شد ارکان. خاقانی. که پسندد که فراموش کند عهد قدیم به وصالت که نه مستوجب هجران بودم. سعدی. مستوجب این و بیش ازینم باشد که چو مردم خردمند. سعدی. گر گرفتارم کنی مستوجبم ور ببخشی عفو بهتر کانتقام. سعدی (گلستان). نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد. حافظ. و رجوع به استیجاب شود
نویسنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دوزنده درز مشک را. (آنندراج). آن که به دو دوال مشک را می دوزد و آن را محکم می کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اکتتاب شود
نویسنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دوزنده درز مشک را. (آنندراج). آن که به دو دوال مشک را می دوزد و آن را محکم می کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اکتتاب شود
نبشته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نوشته. (آنندراج). نوشته. نوشته شده. مزبور. مرقوم. مقابل ملفوظ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : الذین یتبعون الرسول النبی الامی الذی یجدونه مکتوباً عندهم فی التوریه و الانجیل. (قرآن 157/7). هرچه او گوید در حساب عقل محسوب باشد و در کتاب دانش مکتوب. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 148). مراد از نزول قرآن تحصیل سیرت خوب است نه ترتیل سورۀ مکتوب. (گلستان) مکتوب است در انجیل که یا ابن آدم اذکرنی حین تغضب اذکرک حین اغضب. (مصباح الهدایه چ همایی ص 356). کار امسال به رونق ز تو هم پار شده ست زانکه مکتوب قضا رأی تو کرده است زبر. ابن یمین. ، نامه. (منتهی الارب). نامه که از یکی به دیگری فرستاده شود. ج، مکاتیب. (از اقرب الموارد). نامه و مراسله. (از ناظم الاطباء). نامه و غنچه از تشبیهات اوست. (آنندراج). رقعه. کتاب. قصه. (یادداشت به خطمرحوم دهخدا) : مکتوبی از صاحب ودیعت بدان شخص رسید. (مصباح الهدایه چ همایی ص 253). من کز پیام عام تو یک گل نچیده ام دستم کجا به غنچۀ مکتوب می رسد. صائب (از آنندراج). ، دوخته، فراهم آمده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
نبشته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نوشته. (آنندراج). نوشته. نوشته شده. مزبور. مرقوم. مقابل ملفوظ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : الذین یتبعون الرسول النبی الامی الذی یجدونه مکتوباً عندهم فی التوریه و الانجیل. (قرآن 157/7). هرچه او گوید در حساب عقل محسوب باشد و در کتاب دانش مکتوب. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 148). مراد از نزول قرآن تحصیل سیرت خوب است نه ترتیل سورۀ مکتوب. (گلستان) مکتوب است در انجیل که یا ابن آدم اذکرنی حین تغضب اذکرک حین اغضب. (مصباح الهدایه چ همایی ص 356). کار امسال به رونق ز تو هم پار شده ست زانکه مکتوب قضا رأی تو کرده است زبر. ابن یمین. ، نامه. (منتهی الارب). نامه که از یکی به دیگری فرستاده شود. ج، مکاتیب. (از اقرب الموارد). نامه و مراسله. (از ناظم الاطباء). نامه و غنچه از تشبیهات اوست. (آنندراج). رقعه. کتاب. قصه. (یادداشت به خطمرحوم دهخدا) : مکتوبی از صاحب ودیعت بدان شخص رسید. (مصباح الهدایه چ همایی ص 253). من کز پیام عام تو یک گل نچیده ام دستم کجا به غنچۀ مکتوب می رسد. صائب (از آنندراج). ، دوخته، فراهم آمده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)