معنی مستوعب - فرهنگ فارسی معین
معنی مستوعب
- مستوعب((مُ تَ عِ))
- گیرنده همه چیز را، همه را فراگیرنده
تصویر مستوعب
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با مستوعب
مستوعب
- مستوعب
- از بیخ برکنده، فراگینده گیرنده همه چیزی را همه را فرا گیرنده. یا قسمت مستوعب. تقسیمی است که دایر مدار نفی واثبات باشد
فرهنگ لغت هوشیار
مستوعب
- مستوعب
- همگی چیزی گیرنده، از بیخ کننده بینی را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به استیعاب شود
لغت نامه دهخدا
مستوهب
- مستوهب
- بخشیدن خواهنده. (از منتهی الارب). درخواست کننده هبه. (از اقرب الموارد). و رجوع به استیهاب شود
لغت نامه دهخدا
مستوعی
- مستوعی
- گیرندۀ چیزی بطور کامل، آنکه تنه درخت را از بن بر می کند. (از اقرب الموارد). و رجوع به استیعاء شود
لغت نامه دهخدا