جدول جو
جدول جو

معنی مکتتم - جستجوی لغت در جدول جو

مکتتم
پنهان دارنده
تصویری از مکتتم
تصویر مکتتم
فرهنگ فارسی عمید
مکتتم
(مُ تَ تِ)
سحاب مکتتم، ابر بی بانگ و رعد، پنهان دارنده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اکتتام شود
لغت نامه دهخدا
مکتتم
(مُ تَ تَ)
پوشیده. (غیاث) (آنندراج). پوشیده شده. پنهان داشته شده. پنهان:
ملک خراسان به تیغ بازستانی ز غز
پس چه کنی در نیام گنج ظفر مکتتم.
خاقانی.
فعل بر ارکان و فکرت مکتتم
لیک در تأثیر و وصلت دو بهم.
مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 407).
هست بازیهای آن شیر علم
مخبری از بادهای مکتتم.
مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 264)
لغت نامه دهخدا
مکتتم
پوشیده، پنهان
تصویری از مکتتم
تصویر مکتتم
فرهنگ لغت هوشیار
مکتتم
((مُ تَ تِ))
پنهان دارنده
تصویری از مکتتم
تصویر مکتتم
فرهنگ فارسی معین
مکتتم
((مُ تَ تَ))
پنهان داشته، مخفی داشته
تصویری از مکتتم
تصویر مکتتم
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مکتم
تصویر مکتم
پوشیده، پنهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مختتم
تصویر مختتم
به پایان برنده، به انجام رساننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکتوم
تصویر مکتوم
پوشیده، پنهان
فرهنگ فارسی عمید
(مُ کَتْ تَ)
حدیث مکتم، سخن نیک پوشیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سر مکتم، رازی که در کتمان آن مبالغه شود. (ازاقرب الموارد). نیک پوشیده. (آنندراج) :
همچو جان و چون پری پنهانست او
در مکتم پردۀ ایوانست او.
مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 408)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ تِ)
به پایان برنده. نقیض مفتتح. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پایان برنده و به انجام رساننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ تِ)
سخن زشت گوینده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انتتام شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
ناقه مکتام، ناقه ای که دم برندارد وقت باردار شدن و بارش معلوم نگردد. (منتهی الارب). ماده شتری که هنگام آبستنی دم برندارد و بارداری آن معلوم نگردد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ تَ)
نوشته شده. (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به تکتیب شود، بازنگریسته و ملاحظه شده، شمرده شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ تِ)
نویسنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دوزنده درز مشک را. (آنندراج). آن که به دو دوال مشک را می دوزد و آن را محکم می کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اکتتاب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ تِم م)
نعت فاعلی از استتمام. طلب تمامی کننده. (غیاث). آنکه اتمام چیزی را درخواست می کند. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، پردازنده و تمام کننده. (ناظم الاطباء). کامل کننده اجزاء چیزی. (اقرب الموارد) :
داشت کاری در سمرقند او مهم
جست الاغی تا شود او مستتم.
مولوی (مثنوی).
پس فتادم زان کمال مستتم
از فن زالی به زندان رحم.
مولوی (مثنوی).
، آنکه از دیگری چیزی میخواهد برای اتمام کار خود، مانند کسی که پاره ای از موی میخواهد برای تمام کردن گلیم خود. (ناظم الاطباء). آنکه ’تمه’ میخواهد برای کامل کردن بافت گلیم خویش. (اقرب الموارد). و رجوع به تمه شود، خواهندۀ ’تم’ و تیشه از کسی. (اقرب الموارد). و رجوع به استتمام شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مکتم
تصویر مکتم
سخن نیکو پوشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکتوم
تصویر مکتوم
پنهان و پوشیده، نهان داشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستتم
تصویر مستتم
آنکه اتمام چیزی را درخواست میکند
فرهنگ لغت هوشیار
افدمگر: به پایان برنده افدام پایان، به پایان برده بپایان برده، پایان انجام مقابل مقدمه دیباچه: و ترکیب این کتاب بر صد باب و چهارقسم نهاده آید و مختتم ابواب را بمدح سلطان وزرای جهان موشح گردانیده شد، بپایان برنده مقابل مفتتح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستتم
تصویر مستتم
((مُ تَ تِ))
طلب تمام کننده، تمام، کامل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مختتم
تصویر مختتم
((مُ تَ تَ))
به پایان برده، پایان، مقابل مقدمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکتم
تصویر مکتم
((مُ کَ تَّ))
پوشنده، پنهان، مستور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکتوم
تصویر مکتوم
((مَ))
پوشیده و پنهان
فرهنگ فارسی معین
پنهان، پوشیده، سر، مجهول، مختفی، مخفی، مستور، مکنون، نهفته
متضاد: آشکار، مکشوف
فرهنگ واژه مترادف متضاد