پوشیده. (غیاث) (آنندراج). پوشیده شده. پنهان داشته شده. پنهان: ملک خراسان به تیغ بازستانی ز غز پس چه کنی در نیام گنج ظفر مکتتم. خاقانی. فعل بر ارکان و فکرت مکتتم لیک در تأثیر و وصلت دو بهم. مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 407). هست بازیهای آن شیر علم مخبری از بادهای مکتتم. مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 264)
پوشیده. (غیاث) (آنندراج). پوشیده شده. پنهان داشته شده. پنهان: ملک خراسان به تیغ بازستانی ز غز پس چه کنی در نیام گنج ظفر مکتتم. خاقانی. فعل بر ارکان و فکرت مکتتم لیک در تأثیر و وصلت دو بهم. مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 407). هست بازیهای آن شیر علم مخبری از بادهای مکتتم. مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 264)
حدیث مکتم، سخن نیک پوشیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سر مکتم، رازی که در کتمان آن مبالغه شود. (ازاقرب الموارد). نیک پوشیده. (آنندراج) : همچو جان و چون پری پنهانست او در مکتم پردۀ ایوانست او. مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 408)
حدیث مکتم، سخن نیک پوشیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سر مکتم، رازی که در کتمان آن مبالغه شود. (ازاقرب الموارد). نیک پوشیده. (آنندراج) : همچو جان و چون پری پنهانست او در مکتم پردۀ ایوانست او. مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 408)
ناقه مکتام، ناقه ای که دم برندارد وقت باردار شدن و بارش معلوم نگردد. (منتهی الارب). ماده شتری که هنگام آبستنی دم برندارد و بارداری آن معلوم نگردد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
ناقه مکتام، ناقه ای که دم برندارد وقت باردار شدن و بارش معلوم نگردد. (منتهی الارب). ماده شتری که هنگام آبستنی دم برندارد و بارداری آن معلوم نگردد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
نویسنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دوزنده درز مشک را. (آنندراج). آن که به دو دوال مشک را می دوزد و آن را محکم می کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اکتتاب شود
نویسنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دوزنده درز مشک را. (آنندراج). آن که به دو دوال مشک را می دوزد و آن را محکم می کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اکتتاب شود
نعت فاعلی از استتمام. طلب تمامی کننده. (غیاث). آنکه اتمام چیزی را درخواست می کند. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، پردازنده و تمام کننده. (ناظم الاطباء). کامل کننده اجزاء چیزی. (اقرب الموارد) : داشت کاری در سمرقند او مهم جست الاغی تا شود او مستتم. مولوی (مثنوی). پس فتادم زان کمال مستتم از فن زالی به زندان رحم. مولوی (مثنوی). ، آنکه از دیگری چیزی میخواهد برای اتمام کار خود، مانند کسی که پاره ای از موی میخواهد برای تمام کردن گلیم خود. (ناظم الاطباء). آنکه ’تمه’ میخواهد برای کامل کردن بافت گلیم خویش. (اقرب الموارد). و رجوع به تمه شود، خواهندۀ ’تم’ و تیشه از کسی. (اقرب الموارد). و رجوع به استتمام شود
نعت فاعلی از استتمام. طلب تمامی کننده. (غیاث). آنکه اتمام چیزی را درخواست می کند. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، پردازنده و تمام کننده. (ناظم الاطباء). کامل کننده اجزاء چیزی. (اقرب الموارد) : داشت کاری در سمرقند او مهم جست الاغی تا شود او مستتم. مولوی (مثنوی). پس فتادم زان کمال مستتم از فن زالی به زندان رحم. مولوی (مثنوی). ، آنکه از دیگری چیزی میخواهد برای اتمام کار خود، مانند کسی که پاره ای از موی میخواهد برای تمام کردن گلیم خود. (ناظم الاطباء). آنکه ’تمه’ میخواهد برای کامل کردن بافت گلیم خویش. (اقرب الموارد). و رجوع به تمه شود، خواهندۀ ’تم’ و تیشه از کسی. (اقرب الموارد). و رجوع به استتمام شود
افدمگر: به پایان برنده افدام پایان، به پایان برده بپایان برده، پایان انجام مقابل مقدمه دیباچه: و ترکیب این کتاب بر صد باب و چهارقسم نهاده آید و مختتم ابواب را بمدح سلطان وزرای جهان موشح گردانیده شد، بپایان برنده مقابل مفتتح
افدمگر: به پایان برنده افدام پایان، به پایان برده بپایان برده، پایان انجام مقابل مقدمه دیباچه: و ترکیب این کتاب بر صد باب و چهارقسم نهاده آید و مختتم ابواب را بمدح سلطان وزرای جهان موشح گردانیده شد، بپایان برنده مقابل مفتتح