جدول جو
جدول جو

معنی مکالم - جستجوی لغت در جدول جو

مکالم(مُ لِ)
اسم فاعل از مکالمه. هم سخن. (فرهنگ نوادر لغات دیوان شمس چ فروزانفر) :
کم طمع شد آن کسی کو طمع در عشق تو بندد
کم سخن شد آن کسی که عشق با او شد مکالم.
مولوی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مکارم
تصویر مکارم
مکرمت ها، بزرگی ها، کرم ها، جوانمردی ها، جمع واژۀ مکرمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکالمه
تصویر مکالمه
با هم سخن گفتن، با یکدیگر گفتگو کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معالم
تصویر معالم
معلم ها، نشانه ها، علامت ها، جمع واژۀ معلم
فرهنگ فارسی عمید
(مُ لَ / لِ مَ)
مکالمه. با یکدیگر سخن گفتن. گفتگو: از محاورۀ اوغاد به مکالمت ملوک آورد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 235). گستاخ به مکالمت در آمد... (مرزبان نامه). بطریق استعجال و هجوم بر مکالمت او اقدام ننماید. (مصباح الهدایه چ همایی ص 224). پس شیخ را در مکالمت با مرید لازم بود که اول تخم کلام از شوایب هوا تنقیه کند. (مصباح الهدایه، ایضاً ص 230). بر بساط قرب و مکالمت و منادمت جای دادند. (مصباح الهدایه، ایضاً ص 296). و رجوع به مکالمه و مکالمه شود، مرتبۀ کلیم بودن و مکالمت مرتبۀ والایی است که مخصوص حضرت موسی است که فرمودند: ’و کلم اﷲ موسی تکلیماً’. (فرهنگ لغات و اصطلاحات عرفانی جعفر سجادی)
لغت نامه دهخدا
(ظَ)
با کسی سخن گفتن. (تاج المصادر بیهقی). همدیگر را جواب دادن و سخن گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مکالمه و مکالمت شود
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ مَ / لِ مِ)
مأخوذ از تازی، گفتگو و گفت و شنید و جواب سؤال و محاوره و مذاکره و گفتار. (ناظم الاطباء). مکالمه: به گاه آنکه شراب طرب افزای دماغها را گرم کرد مخدرۀ دهشت نقاب حیا از چهرۀ مکالمه و محاوره برانداخت. (سلجوقنامۀ ظهیری ص 27). فی الجمله زبان از مکالمۀ او درکشیدن قوت نداشتم. (گلستان). پس غبنی عظیم بود... که از مشاهدۀ پادشاه و مکالمۀ او و مطالعۀ بارگاه و نزلش محروم ماند. (مصباح الهدایه چ همایی ص 299). و رجوع به مکالمت و مکالمه شود.
- مکالمه کردن،با یکدیگر سخن گفتن. با همدیگر حرف زدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از مکالمه
تصویر مکالمه
جواب سئوال و گفت و شنیدها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکالم
تصویر تکالم
همسخنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکالمت
تصویر مکالمت
سخن گفتن با یکدیگر، (اسم و مصدر) گفتگو: (وبگاه آنکه شراب طرب افزای دماغها را گرم کرد مخدره دهشت نقاب حیا از چهره مکالمه و محاوره بر انداخت) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور. 27)، جمع مکالمات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکالمه
تصویر مکالمه
((مُ لَ مَ یا مِ))
با یکدیگر گفتگو کردن
فرهنگ فارسی معین
تکلم، صحبت، گفتگو، گفت وشنود، محاوره
متضاد: مکاتبه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از مکالمه
تصویر مکالمه
محادثةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از مکالمه
تصویر مکالمه
Conversation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مکالمه
تصویر مکالمه
conversation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مکالمه
تصویر مکالمه
rozmowa
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مکالمه
تصویر مکالمه
שִׂיחָה
دیکشنری فارسی به عبری
گفتگو، دیالوگ
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از مکالمه
تصویر مکالمه
گفتگو
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از مکالمه
تصویر مکالمه
การสนทนา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مکالمه
تصویر مکالمه
mazungumzo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مکالمه
تصویر مکالمه
会話
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مکالمه
تصویر مکالمه
разговор
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مکالمه
تصویر مکالمه
对话
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مکالمه
تصویر مکالمه
대화
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مکالمه
تصویر مکالمه
conversa
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مکالمه
تصویر مکالمه
আলাপ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مکالمه
تصویر مکالمه
संवाद
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مکالمه
تصویر مکالمه
conversazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مکالمه
تصویر مکالمه
conversación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مکالمه
تصویر مکالمه
Unterhaltung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مکالمه
تصویر مکالمه
gesprek
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مکالمه
تصویر مکالمه
розмова
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مکالمه
تصویر مکالمه
percakapan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی